بخش پنجم: ستمگر را به خدا واگذار-؟!-

بخش پنجم

ستمگر را به خدا واگذار-؟!-

خداوند ستم پذیری را نمی پسندد

تصحیح

دلیل دیگر

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ عَوِّضْنِي مِنْ ظُلْمِهِ لِي عَفْوَكَ، وَ أَبْدِلْنِي بِسُوءِ صَنِيعِهِ بِي رَحْمَتَكَ، فَكُلُّ مَكْرُوهٍ جَلَلٌ دُونَ سَخَطِكَ، وَ كُلُّ مَرْزِئَةٍ سَوَاءٌ مَعَ مَوْجِدَتِكَ. (10) اللَّهُمَّ فَكَمَا كَرَّهْتَ إِلَيَّ أَنْ أُظْلَمَ فَقِنِي مِنْ أَنْ أَظْلِمَ. (11) اللَّهُمَّ لَا أَشْكُو إِلَى أَحَدٍ سِوَاكَ، وَ لَا أَسْتَعِينُ بِحَاكِمٍ غَيْرِكَ، حَاشَاكَ: خدایا بر محمد و آلش درود فرست، و در عوض ستمی که او بر من کرده مرا مشمول عفو و بخشش خود گردان، و در عوض کردار بد او دربارۀ من بر من رحمت کن، زیرا هر ناخوشایند (هر بلائی) کوچکتر از خشم تو است، و هر مصیبت بزرگی با داشتن لطف تو آسان است. خدایا همچنانکه مظلوم شدن را بر من نمی پسندی مرا از ظالم بودن نیز باز دار. خدایا به کسی جز تو شکوه نمی کنم، و از هیچ داوری کننده ای یاری نمی طلبم غیر از تو. پاک و منزّهی تو.

 

شرح

 

ستمگر را به خدا واگذار: اینکه گفته اند «ستمگر را به خدا واگذار» درست است لیکن با دو شرط: 1- فرد مظلوم روحیۀ ستم پذیری نداشته باشد. زیرا ستم پذیری نه فقط حاکی از آفت و بیماری شخصیت است، بل عامل گستاخی ستمگر و نیز رواج ستم می گردد، این خود نوعی گناه است.

2- دلایل عقلانی برای عدم مقاومت و مبارزه داشته باشد. مراد از عقلانی، عقلانیت در تعریف اسلام است.

در اینصورت ستمگر را به خدا وا می گذارد و بی تردید خداوند او را مجازات خواهد کرد.

مجازات خداوند دربارۀ ستم شخصی و فردی: در این باره با دو شرط بالا، شخص ستمگر بی تردید در این دنیا نیز به جزای عمل خود خواهد رسید.

اما مجازات دربارۀ ستمگر بر دین و مکتب: ستمگر و ستمگران در این باره به صورت های زیر مجازات می شوند:

1- گاهی در این دنیا نیز به سزای عمل شان می رسند. این زمانی است که اولاً ستم از حد بگذرد[1]. ثانیاً ستم از ناحیه یک فرد باشد نه از ناحیه یک «جریان ستمگر». فرعون های بسیاری بر مصر حکومت کردند اما آنکه غرق شد علاوه بر ستم نظام اجتماعی ظالم، شخصاً به ستمگری نیز پرداخت. او ابتدا پیشامدی بنام «نبوت موسی» را بهانه ای برای سرکوب مجلس سنا کرد و به استبداد کامل رسید و ستم نظام را به ستم شخصی خود تبدیل کرد. لذا در دنیا هم مجازات شد[2].

2- گاهی در این دنیا مجازات نمی شوند؛ این زمانی است که ستمگران یک نظام اجتماعی ستمگر ایجاد کرده و بر مردم تحمیل کنند؛ نظام ستمگر باشد نه یک شخص معین. در اینصورت مجازات شان به قیامت می ماند مگر در موارد ویژه ای. و این روند ادامه خواهد داشت تا تاریخ کابالیسم به پایان برسد[3].

و خواهیم دید که سخن امام علیه السلام (در بخش های بعدی) هر دو نوع مجازات را در نظر دارد.

مجازات ها بر اساس داوری ها: داوری بر دو نوع است: داوری در محاکم بشری؛ اگر یک محکمه ای حق مظلومی را از ظالم بگیرد، باز ظالم در آخرت مجازات خواهد شد، زیرا گرچه حق مظلوم از او گرفته شده لیکن خود «تعدی» یک ستم است که مجازات آن به آخرت می ماند. حتی در بهترین داوری ها و عادلانه ترین حکم ها.

خداوند عوض می دهد: اگر مظلومیت با دو شرط مذکور باشد، خداوند در عوض آن به مظلوم نعمت می دهد هم در دنیا و هم در آخرت که امام علیه السلام با تعبیر «عفوک» و «رحمتک» هر دو را می خواهد. و می گوید تحمل هر ستم بزرگ و گرفتاری بزرگ کوچکتر از خشم تو است. وَ كُلُّ مَرْزِئَةٍ سَوَاءٌ مَعَ مَوْجِدَتِك: و هر مصیبت بزرگ با داشتن لطف تو آسان است.

تصحیح: متأسفانه این جملۀ امام را درست معنی نکرده اند و گفته اند: و با غضب تو هر سختی هموار شدنی است. و یا چنین معنی کرده اند: و هر اندوهی با پیشامد غضب تو هموار است.

یعنی با مراجعه به متون لغت کلمۀ «موجده» را به معنی «غضب» گرفته اند، در حالی که همان منابع لغت این کاربرد را به همراهی «علیه» مشروط کرده اند؛ همانطور که لفظ «رغب» به همراه «به» به معنی میل و رغبت است، و به همراه لفظ «عن» به معنی نفرت و بیزاری است. کلمۀ «موجده» نیز وقتی به معنی غضب است که به همراه «علیه» باشد. والاّ به معنی «داشتن» و برخوردار شدن» است که از باب «وَجَدَ- یَجدُ» است. و امام علیه السلام می گوید: خدایا هر ستم بزرگ کوچکتر از خشم تو است و هر مصیبت بزرگ با داشتن لطف تو و با برخوردار بودن از رحمت تو، آسان است.

خداوند ستم پذیری را نمی پسندد: امام می گوید: خدایا، فَكَمَا كَرَّهْتَ إِلَيَّ أَنْ أُظْلَم‏: همانطور که مظلوم شدن را بر من نمی پسندی.

از این که من ظلم پذیر باشم خوشت نمی آید، همانطور هم «فَقِنِي مِنْ أَنْ أَظْلِم‏» به من توفیق بده که ستمگر نیز نباشم.

متأسفانه این جمله را نیز درست معنی نکرده اند و گفته اند: خدایا همچنان که مظلوم شدن را بر من ناگوار گردانیده ای. یا گفته اند: همچنانکه ناپسند من گردانیدی که ستم بکشم. و توجه نکرده اند که در اینصورت باید می گفت: «کرّهت» با تشدید حرف «ر»، در حالی که در همۀ ضبط ها و نسخه ها بدون تشدید آمده است. و باید توجه کرد که در عربی تشدید جایگاه یک حرف کامل را دارد و کسی دربارۀ آن تسامح نمی کند، مثلاً در آیۀ «وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ»[4] اگر تشدید گذاشته نشود هم غلط می شود و هم مسامحه دربارۀ این تشدید گناه است. و در کلام امام مراد این نیست که خدایا ظلم را در نظر من بد کرده ای. بل مراد این است که خدایا ظلم پذیری را بر من نپسندیده ای.

البته حرف «الی» به نفع این شارحان و مترجمان است و مثلاً باید می گفت «فکما کرهت لی» یا «کرهت منّی». اما می دانیم که حروف جر در بسیاری از موارد به جای همدیگر به کار می روند و چندان فرقی نیست میان «نپسندیدی به من» که معنی «لی» است، و میان «نپسندیدی برمن» که معنی «الی» است، و نیز «نپسندیدی از من» که معنی «مِن» است، نمی باشد.

اما هرگز «کَرَهتَ» به جای «کَرَّهتَ» به کار نرفته است و نمی رود.

امام علیه السلام یک نکتۀ مهم روان شناختی را در نظر دارد که در جان و روان هر کسی هست و آن این است که: هر انسانی در موقع ستم دیدگی تلخی ستم را به خوبی درک می کند، اما وقتی که خودش ستم می کند چندان توجهی به تلخی آن در ذائقۀ مظلوم نمی کند. امام می گوید: خدایا، تلخی ستمی که بر من وارد می شود را می دانم و لذا درک می کنم که چرا نمی پسندی من ستم پذیر باشم، پس توفیق بده که تلخی ستمگر بودن خودم را نیز درک کنم و بدانم که چرا مرا از ستمگری نهی کرده ای.

این درسی است که امام به ما می دهد تا بدانیم اولاً اگر ستمی به دیگران بکنیم بشدت بر ستم دیده تلخ است، ثانیاً از خدا بخواهیم که هم این بینش را به ما بدهد و هم ما را موفّق گرداند که از ستم کردن بپرهیزیم. باید توفیق در همۀ خوبی ها را از خداوند بخواهیم تا انسانیت مان سالم بماند.

دلیل دیگر: از آغاز شرح این دعا سعی بر این است که روشن شود مراد امام علیه السلام صرفاً حقوق فردی و شخصی نیست بل به ما یاد می دهد که هر ستمی که در جامعه دربارۀ هر کسی و هر چیزی رخ بدهد، ستم است بر همۀ افراد جامعه و شکوۀ امام بیشتر به محور «ستم در جامعه، و ستم بر جامعه» است. و همانطور که بیان شد؛ هر گناهی که توسط فرد یا افرادی، یا توسط نظام حاکم بر جامعه، رخ دهد یک ستم است بر همگان. و سخن امام که می گوید: اللَّهُمَّ لَا أَشْكُو إِلَى أَحَدٍ سِوَاك‏، دلیل بزرگ دیگری است بر این اصل. زیرا شکایت از ظلم ظالمان به مراکز قضائی (حتی در مواقع لزوم به مرکز قضائی غیر شیعه) جایز و در مواردی واجب است، و لذا اسلام نظام دقیق و کامل قضائی دارد. اگر این سخن امام را به محور حقوق صرفاً فردی و شخصی، بدانیم در اینصورت شکایت کردن به هر مرکز قضائی حرام می شود.

پس معلوم می شود محور کلام امام در سرتاسر این دعا بیشتر ستم های غیر شخصی و غیر فردی است. و همچنین است جمله بعدی که: وَ لَا أَسْتَعِينُ بِحَاكِمٍ غَيْرِك‏: و نه از حاکم و داوری غیر از تو یاری می طلبم.

وقتی که ظلم به معنی عام- یعنی هر گناه- و نیز ظلم به معنی خاص (یعنی آنچه به طور خاص ظلم نامیده می شود) در جامعه رواج یابد، غیر از خدا مرجعی نه برای شکایت هست و نه داوری غیر از خدا وجود دارد.

شاید گفته شود: مقصود امام علیه السلام در این دعا درسی است برای ستمدیدگانی که از همه جا مأیوس و وامانده اند. اما این سخن درستی نیست زیرا اگر چنین بود باید در عنوان دعا می آمد: «و کان من دعائه علیه السلام…. عند الیأس من اسیفاء حقه» در حالی که عبارت عنوان، مطلق است. و باصطلاح ماهیت قضیه به طبیعت موضوع واگذار شده است؛ یعنی در موضوعی سخن می گوید که به طور طبیعی و در ماهیت خودش غیر قابل شکایت به دیگران است، و بطور ماهوی ایجاب می کند که به غیر خدا شکایت نشود.

و نیز دیدیم که فقراتی از کلام امام علیه السلام با چنین بینشی سازگار نیست.

و باز باید تکرار شود که اولاً برداشت ما و تصویر ذهنی ما از شخصیت امام سجاد علیه السلام، درست نیست که او را یک فرد منزوی و بریده از جامعه می دانیم که گوئی نشسته و فقط به مظلومیت خود می پردازد و فقط (العیاذ بالله) مرثیۀ شخصی خود را می خواند. ثانیاً در نظر ما ظلم فقط آن است که دربارۀ حقوق شخصی خودمان رخ دهد، کلام امام را نیز در همین بستر معنی می کنیم. اما در ادبیات قرآن و اهل بیت علیهم السلام ظلم اجتماعی، رواج گناه در جامعه و نظام اجتماعی مبتنی بر ظلم، بالاتر از ظلم هائی است که در حق یک فرد رخ بدهد. و واژه ظلم و مشتقات آن در قرآن همگی دربارۀ رواج گناه در جامعه و نیز ستم هائی است که در یک نظام اجتماعی باطل، جریان دارد. و کمتر آیه ای یافت می شود که به معنی ستم فردی باشد. اگر ما نیز مانند اهل بیت، هر گناه، تعدی و تجاوز را که در جامعه رخ می دهد، ستمی دربارۀ خودمان می دانستیم، این دعا را بعنوان یک دعای فردی معنی نمی کردیم.



[1] کمّاً یا کیفاً یا هر دو.

[2] شرح بیشتر در کتاب «کابالا و پایان تاریخش».

[3] رجوع کنید به همان کتاب.

[4] آیۀ 7 سورۀ حجرات.