بخش پنجم: خروج از یک خود به یک خود دیگر

بخش پنجم

خروج از یک خود به یک خود دیگر

روان شناسی

آفت همّت

قناعت منفی و زهد منفی

حماقت و حکمت

فرق میان «قَدْر» و «قَدَر»

دست خدا بالاترین دست

 

فَقَصَدْتُكَ، يَا إِلَهِي، بِالرَّغْبَةِ، وَ أَوْفَدْتُ عَلَيْكَ رَجَائِي بِالثِّقَةِ بِكَ. (19) وَ عَلِمْتُ أَنَّ كَثِيرَ مَا أَسْأَلُكَ يَسِيرٌ فِي وُجْدِكَ، وَ أَنَّ خَطِيرَ مَا أَسْتَوْهِبُكَ حَقِيرٌ فِي وُسْعِكَ، وَ أَنَّ كَرَمَكَ لَا يَضِيقُ عَنْ سُؤَالِ أَحَدٍ، وَ أَنَّ يَدَكَ بِالْعَطَايَا أَعْلَى مِنْ كُلِّ يَدٍ: پس به سوی تو روی آوردم ای خدای من، با رغبت. و با اعتماد به تو، روی امیدم را بر تو گرفتم. و دانستم که هر چه خواستۀ من هنگفت باشد در غنای تو اندک است، و موهبتی که از تو بخواهم هر چه بزرگ باشد در توان واسع تو ناچیز است. و (دانستم) که کرم تو بر خواستۀ هیچ کسی تنگ نیست، و دست تو بالاتر از هر دست است.

 

شرح

 

لغت: الوفْد: حرکت از جائی به جائی- خروج از جائی و ورود به جای دیگر.

اَوفَدْتُ: حرکت دادم امیدم را از جای دیگر به سوی تو.

و چون مخاطب امام علیه السلام در این کلام، خداوند است و خداوند لامکان است، پس مرادش «خروج از یک خود به یک خود دیگر» است؛ خروج و حرکت از غریزه گرائی به فطرت گرائی. والاّ معنائی برای «اَوفدت» نمی ماند.

روان شناسی: انسان از روزی که متولد می شود می بیند که والدین و اطرفیانش، خواسته های کوچک او را برآورد می کنند اما خواسته های بزرگ او را برآورد نمی کنند. و تا آخر عمرش با این قاعده به سر می برد، و در اثر این عادت گمان می کند که خداوند نیز چنین است و معمولاً سعی می کند که از خداوند نیز خواستۀ بزرگی نخواهد. این عادت به هر میزانی به خصلت تبدیل شود به همان میزان آفت همّت می شود و مانع از ایده و آرمان بزرگ می گردد. در تاریخ بشر نقش منفی این خصلت شاید بیشتر از هر آفت دیگر باشد؛ چه قدر استعدادها حتی نبوغ ها در اثر این خصلت ناخودآگاه، نفله شده اند، و چه توان های خدا دادی که در درون انسان ها مدفون مانده است!؟

قناعت منفی: برخی ها بل اکثریت مؤمنین به طور ناخودآگاه به این خصلت منفی خودشان می بالند که مثلاً کمتر می خواهند و کمتر خدا را به زحمت می اندازند. در حالی که توجه ندارند که این نقص بزرگ در خدا شناسی است و خدای شان را در این مسئله همسنخ و شبیه مخلوق می دانند. این زهد نیست، «کفر ناخودآگاه» است.

زهد یعنی روی گردانی از «خود پروری جسمی» نه پرهیز از ایده و آرمان بزرگ که در جهت پرورش روح خود و منافع جامعه باشد، درصدد ایده و آرمان بزرگ بودن، نادرست نیست مگر آنچه مصداق حماقت باشد و بر «رؤیا پردازی» مبتنی باشد. اما اگر بر رابطۀ عقلانی و حکمت با خداوند مبتنی باشد، عین صراط مستقیم می شود، و اساساً انسان برای این آفریده شده.

معیار: پس معیار عبارت است از «مبتنی بودن بر رؤیا پردازی» و «مبتنی بودن بر عقلانیت». ایده و آرمان رؤیائی نه تنها عامل همت نیست بل از بین برندۀ همّت و پستی آور است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «إِيَّاكَ وَ الِاتِّكَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ النَّوْكَى»[1]: دور باش از اینکه بر خیال پردازی تکیه کنی، زیرا آن سرمایۀ افراد پست است. و نیز فرمود: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ»[2]: ارزش مرد به مقدار همت اوست.

امام سجاد علیه السلام در این بخش از دعا به ما یاد می دهد که ضمیر ناخودآگاهمان را از عادت و خصلت مذکور پالایش کنیم و بدانیم که خواسته های کوچک و بزرگ برای خداوند فرقی ندارد. والاّ همت خود را دچار آفت می کنیم.

قرآن: «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم»[3]: و نیست چیزی مگر اینکه خزائن آن در نزد ما است و نازل نمی کنیم آن را مگر با مقرّرات معین.

امام صادق علیه السلام فرمود مراد از این خزائن خداوند همان «کن فیکون» است[4] هر چه را بخواهد می گوید باش و آن می باشد. پس خواسته ای برای خداوند، بزرگ نیست، و برای او خواستۀ بزرگ و کوچک فرقی ندارد.

لغت: قَدْر: اندازه، مقدار.- قَدَر: قانون معین، فرمول معین. قَدَرها یعنی قوانینی که خداوند بر کائنات حاکم کرده است که مجموع آنها سلیقه خداوند است که بر حکمت استوار است.

متأسفانه برخی از بزرگان کلمۀ «قَدَر» در این آیه را به معنی اندازه گرفته اند. گویا این اشتباه از آنجا ناشی شده که لَيْلَةِ الْقَدْر به معنی شب قضا و قدر است و توجه نکرده اند که این معنی از لفظ «قَدْر» نیست بل پیام آیه های 3 و 4 سورۀ دخان است که: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرينَ- فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيمٍ»، از این دو آیه می فهمیم که شب قَدْر شب قضا و قَدَر است، و همینطور از آیه آخر سورۀ قدر. نه از لفظ قَدْر که در آن سوره است، بل معنی لَيْلَةِ الْقَدْر یعنی شب ارزش، شب منزلت. یعنی آخرین کتاب و خاتم المرسلین وقتی آمد که به انسان قدر و منزلت داد، انسان در مقام انسان بودن به رسمیت شناخته شد که پس از آن نیازی به ارسال رسل نخواهد بود، و این شأن و منزلت بزرگی است برای انسان.

دست خدا بالاترین دست: جملۀ «وَ أَنَّ يَدَكَ بِالْعَطَايَا أَعْلَى مِنْ كُلِّ يَد» را نباید به معنی نسبی گرفت، زیرا در این صورت دست ها مدرّج می شوند و بالاترین درجه دست خدا می شود، در حالی هیچ سنخیتی میان اِعطای خدا و اِعطای دیگران نیست. حتی اعطای دیگران نیز اعطای خداوند است که فرموده اند: «لَا مُعْطِيَ إِلَّا اللَّهُ»[5]: هیچ اعطا کننده ای نیست غیر از خدا، و این انسان است که گاهی از خدا نمی خواهد و از مخلوق می خواهد، یا برای تحصیل روزی راه نا مشروع را بر می گزیند.



[1] نهج البلاغه، کتب؛ 31.

[2] نهج البلاغه، قصار، ابن ابی الحدید 45، فیض 44.

[3] آیۀ 21 سورۀ حجر.

[4] بحار، ج 13 ص 330 و 356.

[5] بحار، ج 67 ص 179.