بخش هفتم: چهار ضعف بنیانی در انسان

بخش هفتم

انسان شناسی

چهار ضعف بنیانی در انسان

عقل و جهل

ابلیس خواهان آن عمل بد است که بطور دانسته ارتکاب شود

 

ثُمَّ لَمْ يَنْهَنِي ذَلِكَ عَنْ أَنْ جَرَيْتُ إِلَى سُوءِ مَا عَهِدْتَ مِنِّي(23) فَمَنْ أَجْهَلُ مِنِّي، يَا إِلَهِي، بِرُشْدِهِ وَ مَنْ أَغْفَلُ مِنِّي عَنْ حَظِّهِ وَ مَنْ أَبْعَدُ مِنِّي مِنِ اسْتِصْلَاحِ نَفْسِهِ حِينَ أُنْفِقُ مَا أَجْرَيْتَ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ فِيمَا نَهَيْتَنِي عَنْهُ مِنْ مَعْصِيَتِكَ وَ مَنْ أَبْعَدُ غَوْراً فِي الْبَاطِلِ، وَ أَشَدُّ إِقْدَاماً عَلَى السُّوءِ مِنِّي حِينَ أَقِفُ بَيْنَ دَعْوَتِكَ وَ دَعْوَةِ الشَّيْطَانِ فَأَتَّبِعُ دَعْوَتَهُ عَلَى غَيْرِ عَمًى مِنِّي فِي مَعْرِفَةٍ بِهِ وَ لَا نِسْيَانٍ مِنْ حِفْظِي لَهُ(24) وَ أَنَا حِينَئِذٍ مُوقِنٌ بِأَنَّ مُنْتَهَى دَعْوَتِكَ إِلَى الْجَنَّةِ، وَ مُنْتَهَى دَعْوَتِهِ إِلَي النَّارِ: پس این همه (نعمت ها و حفاظت ها که برایم بذل فرمودی) مرا از اینکه به سوی بدی هائی که می دانی جاری شدم، باز نداشت. پس ای خدای من، کیست به صلاح خویش از من جهل گراتر، و کیست که از بهرۀ خود غافلتر از من باشد، و کیست باز مانده تر از من نسبت به صلاگرائی خودش وقتی که آنچه به من جاری کرده ای از رزق را مصرف می کنم در معصیت تو که مرا از آن نهی کرده ای و کیست فرو رفته تر از من در باطل، و در اِقدام به بدی از من شدیدتر آنگاه که میان دعوت تو و دعوت شیطان قرار می گیرم؛ و از دعوت شیطان پیروی می کنم بدون نابینائی در شناختن او، و بدون اینکه فراموش کنم که باید خود را از او حفظ کنم. در حالی که من در آن حال یقین دارم که سرانجام دعوت تو به بهشت است، و سرانجام دعوت او به آتش.

 

شرح

 

چهار نوع ضعف بنیانی در انسان: پس از شمارش نعمت های خدا بر انسان و شرح رابطۀ مهر آمیز خداوند با انسان، بنمایندگی از (کل انسان) می گوید: خدایا این همه نعمت ها، تفضل ها و مهربانی های تو مانع از سوء عمل من نشد، پس من چقدر جهل گرا هستم!؟! و چقدر از بهره ای که می توانستم از کرم و رحمت تو ببرم غافل هستم!؟! و چقدر از خیر خواهی خودم، دور هستم!؟! و چقدر در باطل فرو رفته ام!؟! و زمانی که میان دعوت تو و دعوت شیطان قرار می گیرم به دعوت شیطان می­گرایم!؟!

یعنی انسان در «رابطه با خدایش» به چهار صورت می لغزد که همگی در اثر انگیزش های غریزی است:

1- انسان موجودی است که این همه نعمت های خدا مانع از جهل گرائی او نمی شود.

مراد از این جهل «جهل مقابل عقل» است نه جهل بمعنی عدم العلم، که در مباحث گذشته به شرح رفت[1]؛ این جهل گرائی یعنی وانهادن انگیزه های فطری و عقل، و پیروی از انگیزه های غریزی و هوس.

شارحان و مترجمان لفظ «اجهل» را به «نادانتر» معنی کرده اند و بنده آن را به «جهل گراتر» معنی کردم. زیرا مقصود امام علیه السلام ارتکاب عمل بد در اثر نادانی و ندانسته نیست، چون «عمل ندانسته» گناه نیست و علاوه بر پیام حدیث رفع و مسلّم بودن این اصل، در دو فقرۀ آخر همین بخش تاکید دارد که بدون نابینائی و بدون نسیان و با یقین به سرانجام دعوت خدا و دعوت شیطان، ارتکاب می شود.

مسئله خیلی واضح است اما چرا به آن توجه نمی شود؟ برای اینکه به قرآن و حدیث و از آنجمله صحیفۀ سجادیه از دیدگاه علمی- علی الخصوص از دیدگاه انسان شناسانه- نگریسته نمی شود.

2- انسان موجودی است که بهرمندی عقلانی و خردورزانه فطری را فدای غریزه گرائی می کند: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ‏- لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ- وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ- أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ- بَلى‏ قادِرينَ عَلى‏ أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ- بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ[2]: نه (نه چنان است که منکران ادعا می کنند)، سوگند به روز قیامت- و نه، سوگند به نفس ملامتگر (روح فطرت)- آیا انسان می پندارد که استخوان های او را جمع نخواهیم کرد؟!- آری قادریم که (حتی خطوط سر) انگشتان او را از نو موزون و مرتب کنیم- بل انسان می خواهد که راه پیش روی خود را شکافته و باز کند.

در پیش روی غریزۀ انسان، صافی ای هست بنام فطرت که مجهز است به عقل. انسان غریزه گرا است می خواهد این صافی را دریده و بشکافد و همچنان در غریزه گرائی خود پیش برود. یعنی غریزه گرائی انسان بر فطرت گرائیش می چربد که: «وَ الْعَصْرِ- إِنَّ الْإِنْسانَ لَفي‏ خُسْرٍ- إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»[3]. گویا می توان گفت که اصل در انسان خسارت و غریزه گرائی است، مگر اینکه دو خصلت را در فردیت خود به دست آورد: ایمان و عمل صالح. و دو خصلت را نیز در نقش اجتماعی خود داشته باشد: سفارش پاسداری از حق، و سفارش بردباری.

3- انسان موجودی است که بطور دانسته امکانات وجودی و مالی خود را در معصیت به کار می گیرد.

4- انسان موجودی است که در گزینش راه باطل با «غور بعید» عمل می کند.

لغت: غور یعنی فرو رفتن عمیق، غور بعید یعنی فرو رفتن عمیق اندر عمیق، خواه در اندیشه و تفکّر باشد، و خواه در نیکوکاری ها، و خواه در زشتی ها و بدکاری ها.

پس انسان در فرو رفتن به باطل، بطور غریزی عمیق رونده است. زیرا راه باطل سراب است و هر چه انسان در آن برود تشنه تر می شود. قبلاً نیز در این موضوع بحث شده است.

5- انسان موجودی است که در اثر خصایل چهارگانه بالا، بطور دانسته پاسخ به دعوت شیطان را بر پاسخ به دعوت خدا ترجیح می دهد. یعنی این مورد پنجم نتیجۀ چهار خصلت بالا است. زیرا شیطان هیچ راهی بر انسان ندارد مگر در اثر چهار مورد فوق؛ «إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ»[4]. معنی این آیه را با همین بیان امام علیه السلام می فهمیم: غاوی کسی است که خصایل چهارگانه مذکور را داشته باشد.

شیطان نیز خواهان جهل گرائی انسان است نه جهل بمعنی عدم العلم بل جهل گرائی بمعنی پیروی از هوی و هوس. نه خداوند به خاطر عمل ندانسته مجازات می کند و نه شیطان خواهان عمل ندانسته است. شیطان خواهان «عمل متمرّدانه» است همانطور که خودش بطور دانسته و متمرّدانه از فرمان خدا سرپیچی کرده[5]. و با بیان دیگر: گناه آن است که عنصری از «دانستن» در آن باشد؛ دانستن کم و ضعیف، یا دانستن کاملاً روشن و قوی. لذا امام می گوید «معرفةٍ» با تنوین تنکیر و وحدت. یعنی در هر گناه عنصری از دانستن هست، ضعیف یا قوی. بدیهی است هر مقدار جنبۀ دانستگی گناه قوی تر باشد به همان قدر گناه کبیره می شود.

در همان سورۀ قیامت (آیۀ 14 و 15) می فرماید: «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصيرَةٌ- وَ لَوْ أَلْقى‏ مَعاذيرَهُ»: بل انسان بر «غریزه گرائی» خود آگاه است- گرچه به توجیهات بپردازد.

حرف «ة» درکلمۀ «بصیرة» علامت تأنیث نیست، بل علامت تاکید است مانند حرف «ـة» در کلمۀ «علاّمة». و قرآن تاکید می کند که انسان بطور دانسته گناه می کند و خودش نیز به این رفتار خود آگاه است گرچه هر گناه را بالاخره با یک توجیه مرتکب می شود و امام علیه السلام از جانب همین انسان که بطور دانسته صافی فطرت و عقل را دریده و راه غریزه گرائی را باز می کند، در مقام اعتراف می گوید: حِينَ أَقِفُ بَيْنَ دَعْوَتِكَ وَ دَعْوَةِ الشَّيْطَانِ فَأَتَّبِعُ دَعْوَتَهُ عَلَى غَيْرِ عَمًى مِنِّي فِي مَعْرِفَةٍ بِهِ وَ لَا نِسْيَانٍ مِنْ حِفْظِي لَهُ (24) وَ أَنَا حِينَئِذٍ مُوقِنٌ بِأَنَّ مُنْتَهَى دَعْوَتِكَ إِلَى الْجَنَّةِ، وَ مُنْتَهَى دَعْوَتِهِ إِلَي النَّارِ.



[1] در شرح بخش دوم از همین دعا.

[2] آیات اول سورۀ قیامت.

[3] آیه های سوره عصر.

[4] آیۀ 42 سورۀ حجر.

[5] در شرح دعای هفدهم که به محور شیطان است خواهد آمد.