بخش هفتم: عدل از اصول دین است

بخش هفتم

عدل از اصول دین است

یأس از عدالت خدا

انکار عدل الهی

منشأ ستم سه چیز است

تأثیر انکار عدل خدا بر ربیع العربی (بیداری اسلامی)

ستمگر و احساس ایمنی

 

اللَّهُمَّ لَا تَفْتِنِّي بِالْقُنُوطِ مِنْ إِنْصَافِكَ، وَ لَا تَفْتِنْهُ بِالْأَمْنِ مِنْ إِنْكَارِكَ، فَيُصِرَّ عَلَى ظُلْمِي، وَ يُحَاضِرَنِي بِحَقِّي، وَ عَرِّفْهُ عَمَّا قَلِيلٍ مَا أَوْعَدْتَ الظَّالِمِينَ، وَ عَرِّفْنِي مَا وَعَدْتَ مِنْ إِجَابَةِ الْمُضْطَرِّين‏: خدایا مرا بنومیدی از عدل خود گرفتار مکن، و او (ستمگر) را به احساس ایمنی از انکار عدل خودت مبتلا نکن، تا بر ستمش بر من اصرار ورزد، و حقم را از من باز دارد، و نشان ده به او در این زودی ها آنچه را که با ستمگران وعده داده ای، و به من نیز نشان بده آنچه را که وعده داده ای از اجابت دعای مضطرین.

 

شرح

 

در این بخش چند خواسته آمده است:

1- خدایا من را به یأس از عدل خودت، مبتلا نکن: در مباحث گذشته دربارۀ بیماری و آفت یأس از رحمت خدا، بحث شده است. اما در اینجا سخنی از یک «یأس ویژه» است که یأس از عدالت خدا باشد. این یأس بدترین و خطرناکترین است زیرا خطرش دو طرفه است؛ شخصی که از عدل خدا مأیوس باشد نه فقط ستم پذیر می شود، بل اگر بتواند ستمگر نیز می شود. عباسیان مذهب اشعری را بشدت رواج دادند چون در آن بینش جائی برای عدل نبود و نیست. ابو الحسن اشعری مؤسس بینش اشعری در مسجد جامع کرسی گذاشته بالای آن رفت و با صدای بلند اعلام کرد که: ای مردم من از اعتقاد به عدل خدا توبه می کنم[1].

وقتی که عدل خدا انکار شود و اعتقاد به عدالت خدا به حدی ناپسند باشد که قابل توبه (بل واجب التوبه) باشد، خلیفه هم که خود را «ظّل الله» می نامد باید عادل نباشد، بدیهی است این عنصر در سلسلۀ مراتب حاکمیت، به پائینترین سِمت حکومتی نیز تسرّی می یابد.

اما امام علیه السلام با جمله «اللَّهُمَّ لَا تَفْتِنِّي بِالْقُنُوطِ مِنْ إِنْصَافِك‏» چند اصل از خدا شناسی را بیان می کند:

الف: خداوند عادل است.

ب: انسان از عدل الهی بهرمند می شود، یعنی عدل یک صفت صرفاً ذاتی خدا نیست بل از صفات ربوبی است در عمل نیز به اجرا گذاشته می شود.

ج: یأس از عدل خدا یک بلا و آفت است.

د: باید از خدا بخواهیم تا ما را از این آفت خطرناک مصون بدارد.

اما امتی که درِ خانۀ اهل بیت را ببندد، مدیریت جامعۀ خود را به دست جاهلان بسپارد از آموزه های اصلی و فرعی حجج الله محروم می ماند و پس از گذشت دو قرن از زمان امام سجاد علیه السلام، ابوالحسن اشعری از نسل ابو موسای اشعری می آید و از اعتقاد به عدل خدا توبه کرده و امت را به گمراهی می کشاند. در این ایام که «ربیع عربی» یا «بیداری اسلامی» به راه افتاده، یک نویسنده مصری می گوید: دلیل خنثی ماندن انقلاب ما و اسیر شدنش در دست امریکا، تربیتی است که قرن ها بر اساس عدم اعتقاد به عدل خدا، دچار آن شده ایم و این باور در رگ و خون ما رسوخ کرده است. و قوی ترین عامل پیروزی انقلاب ایران اصل اعتقاد به عدل الهی است.

 

هرکه گریزد ز در اهل بیت
 

 

بارکش غول بیابان شود

 

إِنْكَارِك: این کلمه را که در جملۀ «وَ لَا تَفْتِنْهُ بِالْأَمْنِ مِنْ إِنْكَارِك‏»، آمده به دو معنی می توان تفسیر کرد:

1- با تقدیر لفظ «عدل» که مراد از انکارک «انکار عدلک» یا «انکار انصافک» باشد. در اینصورت معنی چنین می شود: خدایا ستمگر را به احساس ایمنی از عدل خودت، مبتلا مکن تا به ستمگری خود اصرار بورزد.

2- بدون تقدیر؛ در اینصورت معنی انکارک «آنچه بد آیند تو است»، آنچه که تو آن را پسند نمی کنی، می شود. یعنی خدایا ستمگر را به احساس ایمنی از ناخوش آیندهای خودت، مبتلا نکن. بدیهی است که معنی اول درست است. زیرا «انکار» مصدر است نمی توان آن را به معنی شیئ یا اشیاء- یا رفتار و رفتارهای- ناپسند معنی کرد؛ انکار یعنی نپسندیدن، نه شیئ یا رفتار ناپسند.

شاید آنان که تعبیر «نکیرک» را که در بخش دوم گذشت، به «انکار» معنی کرده اند تکیه شان بر همین «انکارک» بوده است. در حالی که در آنجا مغرور بودن ستمگر مسلّم گرفته شده و در اینجا تازه دعا می کند که ستمگر به حس ایمنی دچار نشود. و این دو عبارت از این جهت هیچ ربطی به همدیگر ندارند. و نیز خود معنی دوم درست نیست تا چه رسد که نکیرک هم بر این معنی گرفته شود.

احساس ایمنی: منشأ ستم یکی از زمینه های زیر است:

1- ستمگر رفتار ستمگرانۀ خود را در اثر نادانی، عین حق و عین عدالت می داند. این را باید ستم جاهلانه نامید.

2- ستمگر به دلیل مغرور بودن به هوشمندی و استعداد خود، ستم می کند. (اغْتِرَاراً بِنَكِيرِك‏). این را باید ستم خودخواهانه نامید. همانطور که ابلیس در اثر تکبر و غرور، راه ستم را برگزید و نمونه بارزشان از بشرها معاویه و عمروعاص است.

3- احساس ایمنی از عدل خدا؛ خلفای عباسی به این حالت دچار بودند. این را باید «ستم توجیه شده» نامید. و اشاره هائی در شرح فقرات پیشین این دعا دربارۀ توجیه گذشت.

امام علیه السلام در این دعا دربارۀ ستم از نوع اول، سخن نمی گوید، نوع دوم را با عبارت «اغْتِرَارک بِنَكِيرِك» بیان کرد و نوع سوم را در اینجا با عبارت احساس ایمنی از عدل خدا بیان می کند که از انکار عدل الهی ناشی می شود. و می گوید: خدایا این ستمگر مغرور را نگذار که به آفت احساس ایمنی نیز دچار شود. چون ستمگران مغرور سه گروه هستند؛ گروهی تا ابد به ستمگری خودشان ادامه می دهند مانند ابلیس و معاویه و عمروعاص. و هیچ احساس ایمنی از عدل خدا ندارند حتی ابلیس می گوید «إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمينَ»[2]. گروه دیگر خود را در آخرت نیز اهل بهشت می دانند و کاملاً احساس امنیت می کنند، مانند خلفای بنی عباس که هم مغرور بودند و هم احساس امنیت می کردند.

احساس ایمنی، ارباب کلیسا را- اعم از پاپ، کشیش، راهب و راهبه- به حدّی منحرف کرد که مسیحیت را بر باد دادند، خودشان را فرزندان ردیف اول خدا می دانستند و خدا را پدر خودشان. گرچه مانند اشعریان رسماً اعلام نکردند که خدا عادل نیست، اما در رفتار عملی همۀ مردم را گلّه و رمۀ خودشان می دانستند، مردم را مستحق فقر؛ بیچارگی و ستم پذیری می دانستند، حتی برخی از آنان به «بهشت فروشی» نیز اقدام کردند و هر تکه از بهشت را در برابر مبلغی پول می فروختند.

گروه سوم مغرورانی هستند که ممکن است غرورشان موقت باشد و به خود آیند و از ستمگری دست بردارند. امام می گوید: خدایا ستمگر و ستمگران را از دچار شدن به احساس ایمنی بازدار تا به ستم خود ادامه ندهند.

وَ عَرِّفْهُ عَمَّا قَلِيلٍ مَا أَوْعَدْتَ الظَّالِمِين‏: و بزودی به او نشان بده (بچشان) آنچه را که به ستمگران وعده داده ای. مجازات شان کن تا بر ستمگری شان ادامه ندهند.

و با پذیرش دعای من به من نشان بده (بچشان) آنچه را که به مضطرین وعده داده ای که اجابت دعای شان باشد: «وَ عَرِّفْنِي مَا وَعَدْتَ مِنْ إِجَابَةِ الْمُضْطَرِّين‏». این پیام آیۀ 62 سورۀ نمل است: «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ».

عما قلیل: بزودی. در بخش های قبلی گفته شد که بزرگی از بزرگان معتقد بود که ائمۀ طاهرین (علیهم السلام) نیز دعای نا مستجاب داشته اند چون می بینیم که بسیاری از دعاهای امام سجاد علیه السلام مستجاب نشد و قدرت در دست ستمگران تداوم یافت. این آقا توجه نداشت که همۀ دعاهائی که از ائمه نقل شده اند، در واقع برخی از آنها صرفاً تبیین و تعلیم هستند. ثانیاً توجه نداشت که برخی از دعاها نیز به محور «تعجیل خواهی» است نه «تغییر خواهی در اصل مورد دعا»، به شرحی که در بخش ششم همین دعا گذشت.

عبارت «عما قلیل» نسبت به موارد دعا فرق می کند ممکن است دربارۀ یک ستمگر در همان روز محقق شود، و ممکن است فقط برای تعجیل در به سرانجام رسیدن یک جریان ستم باشد، و ممکن است خواستن تعجیل در به سرانجام رسیدن تاریخ کابالیسم باشد. به شرحی که گذشت.

اللَّهُمَّ عَجِّلْ عَمَّا قَلِيلٍ فِي فَرَجَ وَلِيِّكَ الْقَائِم‏ الْمُنْتَظَر صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِين وَ أُمَّهَاتُه الطَّيِّبات‏ الطَّاهِرَات.



[1] دائرة المعارف فرید وجدی، واژۀ اشعری.

[2] آیۀ 16 سورۀ حشر و آیۀ 28 سورۀ مائده.