بخش هفتم: انسان شناسی

بخش هفتم

انسان شناسی

تعاطی و تعامل میان ضمیر خودآگاه و ضمیر ناخودآگاه

ظرافت بینش

حیله و فرق آن با کید

 

اللَّهُمَّ وَ أَشْرِبْ قُلُوبَنَا إِنْكَارَ عَمَلِهِ، وَ الْطُفْ لَنَا فِي نَقْضِ حِيَلِهِ: خدایا، نفرت از عمل او (شیطان) را به قلب های ما بنوشان، و در شکستن نیرنگ های او به ما (بینش) ظریف بده.

 

شرح

تعاطی و تعامل میان ضمیر خودآگاه و ضمیر ناخودآگاه

 

لغت: أَشْرِبْ– فعل اَمر از باب اِفعال- بنوشان.

شرب دو نوع است؛ شرب بر بدن، و شرب بر روح و روان. در اینجا معنی دوم مراد است. قرآن دربارۀ بنی اسرائیل می گوید: «وَ أُشْرِبُوا في‏ قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ»[1]: و نوشانیده شدند در قلب هایشان (محبت) گوساله را.

حتی پس از آنکه حضرت موسی بت زرین گوساله را از بین برد، از ذبح گاوهای زرد طلائی رنگ و از خوردن گوشت آنها خودداری می کردند و آنها را مقدس می دانستند، که ماجرای بقره پیش آمد و مأمور شدند گاو زرد طلائی رنگ را بکشند که بهانه گیری می کردند و بالاخره مجبور شدند آن را بدست خود سامری بکشند[2]. و در دورۀ پس از حضرت سلیمان نیز دو مجسّمۀ گاو زرین را در معبدشان گذاشتند[3].

برای شرح کافی دربارۀ «شرب قلب= نوشیدن قلب»، باید بحثی دربارۀ تعاطی و تعامل میان دو ضمیر ناخودآگاه و خودآگاه انسان داشته باشیم: اقتضاها و چگونگی شاکلۀ ناخودآگاه، به ضمیر خودآگاه انسان فرمان می دهد و او را وادار می کند که مطابق اقتضاهایش عمل کند: «كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِهِ»[4]. حتی گاهی طوری بر فکر و اندیشۀ او مسلّط می شود که او را در شنیدن پیام هائی که بر خلاف شاکله اش باشند، ناتوان می کند تا چه رسد که دربارۀ آنها فکر کرده و بیندیشد.

از جانب دیگر ضمیر خودآگاه در ضمیر ناخودآگاه تأثیر می گذارد، و انسان سالم و سعید کسی است که خودآگاهی های فکری و تعقلش بر ناخودآگاهش چیره شده و آن را تزکیه کند، اندیشه ها و یافته های عقلانی وقتی پایدار شده و شخصیت فرد را می سازند که در عرصۀ ناخودآگاه او نیز جای بگیرند. والاّ فهم و دانش او جدای از شخصیت او خواهد بود.

شرب قلب منفی: بنی اسرائیل 400 سال در بردگی فرعونیان زیستند، در این مدت طولانی، اسارت و شکنجه ها را به جان خریدند اما زیر بار «آپیس پرستی»[5] مصریان، نرفتند و همیشه به توحید اجدادشان ابراهیم، اسحاق و یعقوب افتخار می کردند. اما در همان حال بشدت تحت تأثیر قدرت تمدن مصر قرار گرفتند. پس از رهائی از اسارت و احساس استقلال، بی درنگ به فکر ترقی و تمدن سازی افتادند و روند تمدن مصر را الگوی خود قرار دادند و گمان کردند که راه ترقی را باید از گاو پرستی شروع کنند[6].

اسارت و ذلّت، تقلید آور است و شخصیت اسیر را بطور ناخودآگاه دچار تقلید می کند گرچه اولاد پیامبران باشند.

اگر شرب قلب منفی باشد، و در عین منفی بودن، بر اندیشه و عقل نیز مسلط باشد، اندیشه و عقل را از سیر درست منحرف می کند.

شرب قلب مثبت: اگر ضمیر خودآگاه (اندیشه و تعقل) سالم باشد اولاً اقتضاهای ناخودآگاه را بررسی کرده و به «خود شناسی» می پردازد. ثانیاً: به تزکیۀ شخصیت ناخودآگاه خود می پردازد. ثالثاً نتیجۀ این شناخت و پردازش، «رهبری خودآگاه بر ناخودآگاه» می شود. در اینصورت است که ضمیر خودآگاه، ضمیر ناخودآگاه را سیراب کرده و می پروراند. و هر دو ضمیر هماهنگ با همدیگر در جهت درست کار می کنند.

هر جمله از کلام امام علیه السلام تا اینجا یک تکانی بود بر عقل و اندیشۀ ما و آگاهی هائی بودند که به ما می داد. در این جملۀ «اللَّهُمَّ وَ أَشْرِبْ قُلُوبَنَا إِنْكَارَ عَمَلِهِ» می گوید خدایا، نفرت از عمل شیطان را از عرصۀ خودآگاه ما به عرصۀ ناخودآگاه مان نیز برسان تا نفرت از عمل او به شخصیت ما مبدّل شود، و تنها در ضمیر خودآگاه مان نماند، زیرا در اینصورت باز بطور ناخودآگاه به راه او گرایش خواهیم یافت.

توضیح: انکار را به «نفرت» ترجمه کردم. مراد کاربرد فارسی نفرت است که به معنی «بد دانستن یک چیز» است. انکار از «نکره» و به معنی «نفی خوبی یک چیز» است پس می شود همان نفرت در زبان فارسی. و نفرت در عربی به معنی «رمش؛ رمیدن» است.

 

ظرافت بینش

 

وَ الْطُفْ لَنَا فِي نَقْضِ حِيَلِهِ: و (خدایا) ظرافت بینش به ما بده تا نیرنگ های او را نقض کنیم.

لغت: لَطُف لطافةً: صَغُر و دقّ (ضدّ ضخم و کثف): ریز و دقیق شد (ضدّ درشت و خشن).

لَطُفَ، یک فعل لازم و غیر متعدّی است که در این جمله با حرف «لـ» متعدی شده است مانند «اذْهَبْ بِنَا»: ما را ببر. که با حرف «بـ» متعدّی شده است.

نباید معنی این لفظ را با کاربرد فارسی آن اشتباه کرد[7]؛ لطف در فارسی به معنی «مرحمت» است اما در عربی چنین کاربردی ندارد.

لطیف که یکی از اسماء خداوند است، یعنی «ریز بین و ریز کار».

و الطف بنا، یعنی ما را ریز بین و دقیق نگر کن تا بتوانیم در برابر نیرنگ های دقیق و ریزه کاری های ابلیس مقاومت کرده و ریزه کاری های او را نقض کنیم.

از ویژگی های خطرناک شیطان این است که هنرمندانه، دقیقانه و ظریفانه کار می کند، هرگز کسی را با درشتی و خشونت وسوسه نمی کند. اساساً وسوسه یعنی ظریفکاری. و انسان وقتی می تواند در برابر او مقاومت داشته باشد که خودش بینش دقیق و ظریف داشته باشد تا ظرافت های ابلیس را بشناسد و فریب آن ظرافت ها را نخورد.

حیله: حِیَلِه: صیغۀ جمع: حیله های او.

حیله از مصادیق لطافت و ظرافت است:

لغت: أَلْطَفَ به: اِحتالَ علیه حتّی اِطّلع علی اسراره: حیله کرد بر او حتی به اسرارش پی برد.

در شرح معنای «کید» در برگ های قبلی، سخن از «هنر» آمد و گفته شد که کید مثبت با هنر مثبت همراه است و کید منفی با هنر منفی. و دربارۀ «مکر» گفته شد که گاهی مکر بدون هنر نیز می شود. در اینجا باید گفت: حیله دقیقاً مانند کید همیشه با عنصری از هنر همراه است خواه حیلۀ منفی باشد و خواه حیلۀ مثبت به معنی چاره جوئی؛ راهکار جوئی. و موارد مثبت آن در امور رفتاری انسانی و اجتماعی، دقیقاً مانند کید، تنها 5 مورد هست که به شرح رفت.

فرق میان کید و حیله: 1- حیله به معنی منفی معمولاً در قالب صیغۀ باب افتعال (اِحتالَ) آمده و یا بهمراه آن مانند «اِحتالَ حیلةً».

2- در قرآن کلمه حیله به معنی منفی نیامده، برخلاف کید که اکثراً به معنی منفی آمده است.

3- کید فقط در امور رفتاری انسان با انسان دیگر، کاربرد دارد. اما حیله در رفتار انسان با هر چیز، کاربرد دارد حتی در امور صنعتی.

در این جمله امام علیه السلام که می گوید: «وَ الْطُفْ لَنَا فِي نَقْضِ حِيَلِهِ» دو بار به ظرافت توجه داده شده: و «الْطُفْ لَنَا». و «حِيَلِه».

واژه هائی از لطف در قرآن: زمانی که اصحاب کهف از خواب بیدار شدند با همدیگر گفتند: یک نفر از خودتان را با این پول به شهر بفرستید تا غذای پاکیزه تری پیدا کند و مقداری از آن برای تغذیه تان بیاورد، لیکن باید با تلطّف و دقیقانه و هنرمندانه برود تا کسی را بر (راز) شما آگاه نکند: «فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى‏ طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً»[8].

و «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطيفٌ خَبيرٌ»[9]: آیا ندیدی که خداوند از آسمان آب نازل کرد و زمین (در اثر آن) سرسبز و خرم می گردد و خداوند لطیف و آگاه است.

و لقمان به پسرش می گوید: پسرم اگر به اندازه وزن دانۀ خردلی (عمل نیک یا بد) باشد، در دل سنگی یا در آسمان ها و زمین باشد، خدا آن را (در قیامت برای حساب) خواهد آورد، خداوند دقیق، ریزه کار و (از همه چیز) خبردار است: «يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ في‏ صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطيفٌ خَبيرٌ»[10]. و آیه های دیگر که در همه شان لطف به معنی «ظریف بینی، ظریف کاری» آمده است. و با صیغه «فعیل» به آن تأکید شده است.

لفظ «حیله» در قرآن که به معنی مثبت آمده است: «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً»[11]: مگر آن دسته از مردان و زنان و کودکانی که (از ناحیۀ زورمداران) ضعیف نگه داشته شده اند، نه حیله ای (چاره ای) دارند و نه راهی می یابند.

و همچنین فرمایش امام حسین علیه السلام که مخاطبش انسان و انسانیت تا پایان تاریخ بود، وقتی که برادر و پرچمدارش (تالی تلو معصوم) حضرت عباس علیه السلام شهید شد: «الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي»: اکنون کمرم شکست و رهچاره ام اندک گشت.- راه چاره برایم تنگ شد.

و در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام: «وَ قَدْ أَدْبَرَتِ الْحِيلَةُ وَ أَقْبَلَتِ الْغِيلَةُ وَ لَاتَ حِينَ مَنَاصٍ»[12]: و (در قیامت) در حالی که راه چاره پشت کرده و رفته، و گرفتاری شدید پیش آمده، و هنگام فرار نیست.

حیله به معنی منفی: «أَ لَمْ تَقُولُوا عِنْدَ رَفْعِهِمُ الْمَصَاحِفَ حِيلَةً وَ غِيلَةً وَ مَكْراً وَ خَدِيعَةً إِخْوَانُنَا وَ أَهْلُ دَعْوَتِنَا..»[13]: (خطاب به خوارج) آنگاه که اهل شام از روی حیله و فریب و مکر و خدعه، قرآن ها را بالا بردند، مگر شما نبودید که گفتید: آنان برادران ما هستند و ما را دعوت می کنند.

حیله به معنی مطلق چاره جوئی اعم از منفی و مثبت: «لَقَدْ أَصْبَحْنَا فِي زَمَانٍ قَدِ اتَّخَذَ أَكْثَرُ أَهْلِهِ الْغَدْرَ كَيْساً وَ نَسَبَهُمْ أَهْلُ الْجَهْلِ فِيهِ إِلَى حُسْنِ الْحِيلَةِ مَا لَهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ»[14]: در زمانی قرار گرفته ایم که اکثر مردمش غدر را هوشمندی می دانند، و جاهلان آنان را به «حسن حیله» نسبت می دهند، چه شده بر اینان خدایشان بکشد.

در زبان عرب حیله به معنی «مطلق چاره جوئی» است که گاهی مثبت و گاهی منفی می شود؛ حیلۀ حَسَن، حیلۀ قبیح. بر خلاف کاربرد آن در زبان فارسی که همیشه به معنی منفی و قبیح به کار می رود.

اصل در کید منفی بودن آن است مگر..، و همچنین اصل در مکر. اما در حیله نه اصالت با مثبت است و نه اصالت با منفی.



[1] آیۀ 93 سورۀ بقره.

[2] نور الثقلین، ذیل آیۀ 71 سورۀ بقره.

[3] تورات، کتاب پادشاهان، باب 12.

[4] آیۀ 84 سورۀ اسراء.

[5] آپیس گاو مورد پرستش مصریان بود.

[6] شرح بیشتر در کتاب «کابالا و پایان تاریخش»  www.binesheno.com

[7] متأسفانه برخی از مترجمین توجه نکرده اند.

[8] آیۀ 19 سورۀ کهف.

[9] آیۀ 63 سورۀ حج.

[10] آیۀ 16 سورۀ لقمان.

[11] آیۀ 98 سورۀ نساء.

[12] نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، خ 235- فیض، خ 231.

[13] نهج البلاغه، خ 121.

[14] همان، خ 41.