بخش هشتم: رضاء و سخط

 

بخش هشتم

رضاء و سخط

انسان شناسی

انسان موجود مختار است

رابطۀ انسان با خدا

دعا و قضاء الهی

تنها پاکی قلب کافی نیست، عمل لازم است

 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ وَفِّقْنِي لِقَبُولِ مَا قَضَيْتَ لِي وَ عَلَيَّ وَ رَضِّنِي بِمَا أَخَذْتَ لِي وَ مِنِّي، وَ اهْدِنِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا هُوَ أَسْلَم‏: خدایا بر محمد و آلش درود فرست و مرا توفیق ده تا هر آنچه درباره ام قضاء کرده ای به سودم باشد یا به ضررم بپذیرم. و مرا بر آنچه برایم برگزیده ای یا از من برگرفته ای راضی گردان. و هدایت کن مرا به استوارترین راه، و مرا به آنچه سالمتر است به کارگیر.

 

شرح

 

قضاء و انسان: انسان موجود مختار است، و خداوند خواسته و قضا کرده که انسان دارای اختیار باشد. یعنی مختار بودن انسان نیز قضای الهی است؛ باز هم یعنی: مختار بودن انسان یک امر جبری است؛ انسان خودش، خودش را مختار نیافریده خداوند او را مختار آفریده است. و او راهی غیر از مختار بودن ندارد.

مختار بودن یعنی چه؟ یعنی خداوند قضاء کرده که انسان در جریان قَدَرها دخالت و تصرف کند؛ از فرمول های طبیعت استفاده کرده و آنها را به صورتی که می خواهد چینش کرده و تنظیم کند تا به آنچه می خواهد برسد خواه هدفش انسانی و مشروع باشد و خواه غیر انسانی و نامشروع باشد.

بنابراین، انسان حتی در «مختار بودنش» نیز مجبور است. پس انسان هرگز از چنگ قضا و خواست الهی، فارغ نیست. بلی؛ انسان مختار است اما مختار بودن با «مفوّض بودن» فرق دارد؛ اختیار داشتن غیر از به سرخود رها شدن است[1]. حتی گاهی خداوند در تصمیم انسان دخالت می کند: «أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»[2]: خداوند میان انسان و قلبش حائل می شود. در اراده ها و اختیارها و گزینش های انسان دخالت می کند؛ گاهی او را از ارادۀ بد منصرف می کند، یا از انگیزش نفس امّاره و وسوسۀ شیطان حفظ، و قلب او را هدایت می کند. امام علیه السلام در دو جملۀ «اهْدِنِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا هُوَ أَسْلَم‏»، همین دخالت را می خواهد. و یا دعای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله): «رَبِّ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَدا»، همین خواسته است. نام این دخالت «توفیق» است که امام می گوید: وفّقنی[3].

اگر کسی ثروتمند شده تنها در اثر اراده و توان خود نیست، قضاء الهی هم نقش دارد. یعنی این ثروت از طریق اراده و اختیار او حاصل شده لیکن نه به طور مفوّض که با استقلال از خداوند، و بریده از خواست الهی باشد و همچنین است فقر.

رضاء و سخط: امام می گوید: خدایا «وَفِّقْنِي لِقَبُولِ مَا قَضَيْتَ لِي وَ عَلَي‏»: مرا بر پذیرش آنچه قضاء کرده ای موفق کن خواه برله من باشد و خواه بر علیه من.

در ادبیات قرآن و اهل بیت علیهم السلام، این قبول و پذیرش «رضاء» نامیده شده. و عدم پذیرش این نوع قضاء، «سخط»[4] نامیده شده است.

قرآن: حضرت زکریا از خدا فرزند می خواهد و می گوید: «فَهَبْ لي‏ مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا- يَرِثُني‏ وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا»[5]: خدایا فرزندی به من هبه کن- تا وارث (نبوت و علوم) من و وارث آل یعقوب باشد، ای پروردگار من او را «رضیّ» قرار ده. که به قضاء تو راضی باشد، نه ساخط.

حدیث: امام صادق علیه السلام: رَأْسُ طَاعَةِ اللَّهِ الصَّبْرُ وَ الرِّضَا عَنِ اللَّهِ فِيمَا أَحَبَّ الْعَبْدُ أَوْ كَرِهَ وَ لَا يَرْضَى عَبْدٌ عَنِ اللَّهِ فِيمَا أَحَبَّ أَوْ كَرِهَ إِلَّا كَانَ خَيْراً لَهُ فِيمَا أَحَبَّ أَوْ كَرِهَ[6]: رأس اطاعت خدا، صبر و رضاء از خدا است در آنچه بنده دوست دارد یا دوست ندارد. و هیچ بنده ای به مقام رضاء از خداوند، نمی رسد مگر اینکه هر آنچه دوست داشته و یا نداشته (هر دو) به خیر او تمام می شود.

عین همین پیام در حدیثی از امام سجاد علیه السلام نیز آمده[7].

امام باقر علیه السلام: أَحَقُّ خَلْقِ اللَّهِ أَنْ يُسَلِّمَ لِمَا قَضَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ عَرَفَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ رَضِيَ بِالْقَضَاءِ أَتَى عَلَيْهِ الْقَضَاءُ وَ عَظَّمَ اللَّهُ أَجْرَهُ وَ مَنْ سَخِطَ الْقَضَاءَ مَضَى عَلَيْهِ الْقَضَاءُ وَ أَحْبَطَ اللَّهُ أَجْرَهُ:[8] سزاوارترین کس برای تسلیم به آنچه خدا قضاء می کند، کسی است که خدا را شناخته باشد. و هر کس راضی به قضاء باشد قضاء بر او می آید در حالی که اجرش عظیم شده است، و هر کس که بر قضاء راضی نباشد قضاء بر او وارد می شود در حالی که خداوند ثواب عمل هایش را پوک کرده است.

توضیح: 1- قضاء خواهد آمد خواه بنده راضی باشد یا نباشد، اگر راضی باشد اجرش عظیم می شود. و اگر ساخط باشد عمل های خوبش نیز پوک می شود.

2- آنان که در خدا شناسی عالمتر و متخصصترند، باید بیش از دیگران به قضای خدا راضی باشند. این اصل در سخن امام صادق علیه السلام نیز آمده است: إِنَّ أَعْلَمَ النَّاسِ بِاللَّهِ أَرْضَاهُمْ بِقَضَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:[9] عالمترین و دانشمند ترین مردم در خدا شناسی کسی است که راضی ترین شان به قضای خداوند عزیز و جلیل، باشد.

معیار: هر کسی که خودش را در «خدا شناسی» دانشمند و محقق می داند، دانشش را با رضاء و سخط قلبش نسبت به قضاهای الهی بسنجد، اگر راضی است پس دانشش دانش حقیقی و واقعی است، والاّ جهل است که او آن را علم تصور می کند.

حدیث دربارۀ رضاء و سخط فراوان است به موارد فوق بسنده می شود. رجوع شود به کافی، بحار الانوار، نهج البلاغه و…

راه رسیدن به رضا: چه کار کنیم، چه روشی را در پیش بگیریم تا به رضاء برسیم؟ خداوند در قرآن این راه را معرّفی کرده و به پیامبرش می فرماید: «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى‏»[10]: و پیش از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن، تسبیح و حمد پروردگارت را به جا آور، و نیز برخی از ساعات شب و تکّه هائی از روز تسبیح گوی تا راضی شوی.

بنابراین راه رسیدن به رضا، ستایش خداوند و تسبیح او- یعنی توجّه به تنزیه خداوند از هر عیب و نقص- انسان را به حالت رضا می رساند. زیرا وقتی که در اثر ستایش و تسبیح خدا، از ته دل و روح جانش به این نتیجه رسید که خداوند نه نیازمند است که برای نیازش ظلم کند، و نه غیر حکیم است که به جهت عدم حکمت کار نادرستی بکند، و نه (نعوذ بالله) جاهل است که در کارش اشتباه کند، و نه بی حساب و کتاب است که دچار افراط و تفریط شود. در این صورت به رضا می رسد.

وَ رَضِّنِي بِمَا أَخَذْتَ لِي وَ مِنِّي‏: و مرا راضی کن (به من توفیق بده تا راضی شوم) به آنچه برای من برگزیده ای و به آنچه از من برگزیده ای.

شرح: برخی از شارحان و مترجمان، این جمله را چنین معنی کرده اند: «و به آنچه- سودی که- برای من از دیگری، و از من برای دیگری گرفته ای، خشنودم گردان». و برخی دیگر بدینگونه آورده اند: «و مرا بدانچه بگیری از او برای من یا از من برای او خرسند ساز». و مرادش از «او» شخص ستمگر است.

اما به نظر می رسد که این معنی ها درست نباشند، زیرا یکی از معانی «اَخُذ»، «برگزیدن» است. همانطور که در آیه 199 سورۀ اعراف فرموده است: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْف‏»: شیوۀ عفو و بخشش را برگزین و به نیکی ها دعوت کن. و کاربرد دیگرش «برگرفتن» است چنانکه در آیۀ 46 سورۀ انعام آمده: «إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَ أَبْصارَكُمْ»: اگر خداوند گوش و چشم شما را برگیرد؛ یعنی از کار بیندازد.

و معنای سخن امام چنین می شود: راضی شوم به آنچه برای من برگزیده ای و آنچه از من برگرفته ای. و این از باب استعمال یک لفظ در دو معنی نیست تا دچار غلط ادبی باشد. بل از قبیل «رَغب» می شود که به همراه «به» به معنی تمایل است و به همراه «عنه» به معنای عدم تمایل است. در اینجا نیز اخذت به همراه «لی» به معنی برگزیدن است، سپس که با حرف «و» عطف می شود به همراه «منّی» به معنای برگرفتن می شود. و اگر توجه کنیم می شود: برگزیدن برای من و برگزیدن از من.

وَ اهْدِنِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَم‏؛ این جمله خواسته ای است بر اساس آیۀ 9 سورۀ اسراء: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‏ هِيَ أَقْوَمُ»: این قرآن به استوارترین راه هدایت می کند. در اینصورت امام علیه السلام از خداوند می خواهد که هر چه بیشتر به این راه اقوم هدایتش کند و در مدارج کمال، بالاترش ببرد. اما نظر به موضوع سخن امام در این بخش که خواستار توفیق رضا است و دیدیم که راه رسیدن به رضا را آیۀ 130 سورۀ طه بدین صورت نشان داد: «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى‏»، و آیۀ 6 سورۀ مزمّل می گوید که از این عبادت های شبانه روز، عبادت شبانه مؤثر تر است: «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلا»: مسلماً نشو (رشد و نموّ دهنده= عبادتِ) شب، محکمتر و سازنده تر است از نظر پایداری در ایمان، و از نظر گفتار- گفتگو با خدا- استوارتر است.

پس برای نهادینه شدن رضا در قلب انسان، عبادت شبانه مؤثرتر است. و مراد امام از «اقوم» همین است که در این آیه هست. و صد البته که بی رابطه با آیۀ 9 سورۀ اسراء نیست، زیرا چونکه صد آمد نود هم پیش ماست وقتی که انسان به این درجه از رضا برسد معلوم است که به راه اقوم نیز رسیده است.

اَخلَص و اَسلَم: دربارۀ نیّت و عمل انسان اصطلاح هائی داریم: خالص، سالم، اَخلص، اَسلم. معمولاً خلوص، خالص و اَخلص در کیفیت نیت به کار می رود. و سالم و اَسلم دربارۀ چگونگی خود اعمال کاربرد دارد. امام علیه السلام در جملۀ «وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا هُوَ أَسْلَم‏» می گوید خدایا مرا در آنچه سالمتر است به کارگیر؛ وجودم، جسم و جانم، فکر و عقلم را در اعمال خیر به کار گیر. مراد سالم بودن تک تک اعمال نیست بل رویکرد و جهت گیری کلّی است که ریشۀ قرآنی این کلام آیه های زیر است:

1- آیۀ 112 سورۀ بقره: «بَلى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّه‏»: بلی هر کس رویکردش را به سوی خدا سالم کند و عمل نیک انجام دهد پس اجر او نزد پروردگارش است.

توضیح: سالم کردن ذهنی و فکری رویکرد، کافی نیست، بل باید به عمل نیز برسد. برخی ها می گویند: قلبت پاک باشد کافی است. این آیه در مقام ردّ این بینش است. و لذا امام با صیغۀ «اَسلم= سالمتر» و با عبارت «استعملنی= به عمل بگیر» آورده است.

2- آیۀ 125 سورۀ نساء: «وَ مَنْ أَحْسَنُ ديناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِن‏».

3- آیۀ 22 سورۀ لقمان: «وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏». و چند آیۀ دیگر.



[1] لا جبر و لا تفویض، بل امر بین امرین.- در مباحث گذشته نیز در این باره بحث شده است.

[2] آیۀ 24 سورۀ انفال.

[3] نقش قضاء خدا دربارۀ انسان فقط در توفیق و عدم توفیق نیست، برای شرح بیشتر رجوع کنید به کتاب «دو دست خدا»، زیرا مسئله عمیق تر و پیچیده تر از این است.

[4] سُخط، سُخُط، سَخَط، هر سه به یک معنی است؛ یعنی «عدم رضاء»: ناراضی بودن.

[5] آیه های 5 و 6 سورۀ مریم.

[6] کافی (اصول) ج 2 ص 60 ط دار الاضواء.

[7] همان.

[8] همان، ص 62.

[9] همان، ص 60.

[10] آیۀ 130 سورۀ طه.