بخش نهم: قضا و قَدَر

بخش نهم

قضا و قَدَر

اَجل فرد و اَجل جامعه

جامعه شناسی و انسان شناسی

خطرناکترین عاملی که انسان را به «هدف وسیله را توجیه می­کند»
می­کشاند

علّیت ها و سببّیت ها

 

اللَّهُمَّ وَ إِنْ كَانَتِ الْخِيَرَةُ لِي عِنْدَكَ فِي تَأْخِيرِ الْأَخْذِ لِي وَ تَرْكِ الِانْتِقَامِ مِمَّنْ ظَلَمَنِي إِلَى يَوْمِ الْفَصْلِ وَ مَجْمَعِ الْخَصْمِ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَيِّدْنِي مِنْكَ بِنِيَّةٍ صَادِقَةٍ وَ صَبْرٍ دَائِمٍ (15) وَ أَعِذْنِي مِنْ سُوءِ الرَّغْبَةِ وَ هَلَعِ أَهْلِ الْحِرْصِ، وَ صَوِّرْ فِي قَلْبِي مِثَالَ مَا ادَّخَرْتَ لِي مِنْ ثَوَابِكَ، وَ أَعْدَدْتَ لِخَصْمِي مِنْ جَزَائِكَ وَ عِقَابِكَ، وَ اجْعَلْ ذَلِكَ سَبَباً لِقَنَاعَتِي بِمَا قَضَيْتَ، وَ ثِقَتِي بِمَا تَخَيَّرْتَ (16) آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ، إِنَّكَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ، وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ: خدایا اگر انتخاب ترجیحی تو در به تاخیر انداختن اخذ حق من باشد، و واگذاری انتقام من از کسی که بر من ستم می کند تا روزی که حق و باطل از همدیگر جدا می شود، و زمان گرد آمدن خصم ها است، باشد پس بر محمد و آلش درود فرست، و یاری کن مرا از ناحیۀ خود با نیت صدق و صبر دائم، و مرا از گرایش بد و آزمندی اهل حرص باز دار، و در دل من صورت اجری که به من و کیفری که به دشمنم آماده ساخته ای تصویر کن. و این (تصویر قلبی) را وسیلۀ خوشنودی من به آنچه قضاء کرده ای، و عامل اطمینانم به آنچه (برایم) برگزیده ای قرار ده. دعایم را اجابت کن ای پرورندۀ عالم ها، زیرا تو دارای فضل عظیم هستی، و تو بر هر چیزی توانا هستی.

 

شرح

 

لغت: الخِیَرة- خارَ خِیَرةً الشّیئ علی غیره: فضّله: چیزی را بر چیزی ترجیح داد.

دربارۀ تأخیر استجابت دعا در بخش های پیش بحث شد. در اینجا در تکمیل آن باید گفت: گاهی ستم در محور فردیت است و کسی به کسی ستم کرده و ستمدیده راهی غیر از دعا ندارد، در این صورت استجابت دعای مظلوم به تاخیر نمی افتد[1]. خیلی نادر است که اجابت اینگونه دعا به آخرت بماند، همانطور که در کلام امام در اوایل این دعا دیدیم: «يَا مَنْ قَرُبَتْ نُصْرَتُهُ مِنَ الْمَظْلُومِين‏». و گاهی ستم به صورت و ماهیت یک جریان است و محور آن، ستم یک فرد معین بر فرد معین نیست، این بر سه نوع است:

1- جریان ستم و غلبۀ کابالیسم از زمان قابیل تا پایان تاریخش که بحثش گذشت؛ در این نوع، دعا در اصل براندازی و از بین رفتن کابالیسم مستجاب نخواهد شد تا برسد آن روزی که مهلت غلبه ابلیس بر جامعه بشر به پایان برسد و تاریخ حاکمیت مکتب انبیاء با ظهور امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه) فرا رسد. در این مورد دعاها تنها دربارۀ «تعجیل» مستجاب می شوند.

2- جریان های ستم- در طول یا در عرض هم- در درون جریان کلّی کابالیسم: مثلاً جریان «ثمود= سومر» ساقط شود و به جای آن جریان «آکد= عاد» بیاید. یا جریان بنی امیّه ساقط شود و جریان عباسیان بیاید. در این باره نیز دعاها گاهی در اصل براندازی آنها مستجاب می شود و گاهی در تعجیل فرا رسیدن اَجل شان. زیرا هر جریانی اَجلی دارد: «وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ»[2]: برای هر قوم (و جامعه ای) اَجلی هست، وقتی که اجل شان فرا رسد سقوط شان نه ساعتی به تاخیر می افتد و نه ساعتی جلو می افتد. این اجل که از ظاهر آیه حتمیت آن استفاده می شود، باید در دو عرصه بررسی شود:

الف: عرصۀ قدری؛ عوامل اجتماعی بتدریج جامعه را فرسوده کرده و آن را به سقوط می رساند. وقتی که عناصر فرساینده بطور هماهنگ دست به هم داده و به حد نصاب لازم می رسند، آن قوم و آن جامعه ساقط می شود.

ب: در عرصۀ قضاء: خداوند جریان قدرها را- نه دربارۀ قوم و جامعه و نه دربارۀ فرد- هرگز به سرخودشان رها نکرده است؛ قَدَرها با قضای الهی و خواست خداوند کار می کنند. گاهی قضاء طوری می آید که فرا رسیدن آن حد نصاب را به تاخیر می اندازد، و گاهی به جلو می اندازد و یکی از عواملی که چگونگی قضا را جلب می کند، دعا است. پس مراد از «اَجل» (که از تعامل قَدَرها و قضاء با همدیگر، فرا می رسد و هنگامی که فرا رسید نه لحظه ای به تاخیر می افتد و نه لحظه ای جلو می افتد) فرآیندی از برآیند این دو است.

یعنی علل سقوط فقط به جریان قدرها منحصر نیست. و با بیان دیگر: چگونگی جهت گیری قَدرها را قضاء تعیین می کند.

و همین طور است دربارۀ اجل فردی؛ ممکن است فردی بدلیل نفرین یک مظلوم، با اینکه بدنش کاملاً سالم بوده بمیرد. و ممکن است فردی که مطابق جریان قَدَرها حتماً می مرد، با دعای فرد صالحی شفا یابد. این همان چیزی است که پزشکان آن را معجزه می نامند.

معجزه یعنی قضا بیاید و قَدَرها- قوانین طبیعت و فرمول های طبیعت- را از کار باز دارد مانند «يا نارُ كُوني‏ بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهيمَ»[3]. یا در جهت جریان آنها تغییری ایجاد کند.

انسان شناسی و روان شناسی: نیت صادقه و نیت خالصه: امام علیه السلام می گوید: خدایا اگر دربارۀ گرفتن حق من از ستمگر و کیفر او، تاخیر را مقرر کرده ای و به روز قیامت واگذار کرده ای، پس بر محمد و آلش درود فرست و مرا با نیت صادقه و صبر دائم یاری کن. می توانست به جای «نیت صادقه»، «نیت خالصه» بیاید اما فرق میان کاربرد «نیت صادقه» با «نیت خالصه» چیست؟

مقابل «صدق»، «کذب» است و مقابل «خلوص»، «خلط» است. کذب معمولاً یک امر آگاهانه است، لیکن خلط معمولاً یک امر ناآگاهانه است. و با بیان دیگر: کذب در نیت و یا در گفتار یک قصد و رفتاری است که از ارادۀ انسان ناشی می شود. اما خلط در نیت یا خلط در رفتار، بیشتر در مرحلۀ قبل از اراده رخ می دهد.

باز با بیان دیگر: نیت کاذبه همیشه از اراده و آگاهی ناشی می شود، اما نیت مخلوطه بیشتر از نادانی، جهل و عدم شناخت ناشی می شود و گاهی هم به طور ارادی و آگاهانه رخ می دهد. اگر از خداوند «خلوص نیت» بخواهیم در واقع علم و شناخت خواسته ایم تا بوسیلۀ آن از خلط نیّت محفوظ بمانیم. و اگر «صدق نیّت» بخواهیم در واقع عقل و تعقل خواسته ایم تا ما را از کذب که یک چیز آگاهانه است باز دارد.

پس موارد فرق می کند؛ جائی که نیاز به پایداری در برابر نفس امّاره است، نیت صادقه لازم است تا تعقل فدای هوی نشود[4]. و در جائی که شناخت و تشخیص لازم است از خدا علم و شناخت می خواهیم تا در اثر جهل نیت مان دچار خلط نگردد.

ستم دیدگی و تصمیمات آگاهانه: در این کلام امام نیت صادقه آمده است زیرا موضوع به امور آگاهانه بر می گردد. از اقتضاهای غریزی ستم دیدگی این است که انسان را برای انتقام گیری به «هدف وسیله را توجیه می کند» می کشاند. ستم و ستم دیدگی خطرناکترین انگیزه را برای سقوط در این انحراف آگاهانه ایجاد می کند. و لذا امام علیه السلام با لفظ «انتقام» آورده است.

انتقام: انسان با اقتضای روح غریزی، انتقام خواه است و روح فطرت نیز انتقام خواهی را تأیید می کند. و منشأ «حقوق جزاء و کیفر» همین انتقام خواهی است که شریعت نیز آن را مثبت دانسته و مقررات آن را تعیین کرده است.

اما «انتقام خواهی» با «انتقام جوئی» فرق دارد؛ انتقام جو بودن یک بیماری روانی است و موجب می شود که انسان عقل خود را به نکراء تبدیل کند و هدفش وسیله اش را توجیه کند. و در سطرهای بعدی خواهد آمد که انتقام خواهی و انتقام جوئی هر دو رغبت و «میل» هستند اما یکی رغبت طبیعی است و دیگری «سوء الرغبه» است.

انسان نباید کار خدائی بکند، باید کار خدا را به خدا واگذارد. پای از گلیم خود بیرون کردن و به قلمرو کار خدا وارد شدن تنها عامل سقوط به مغاک تاریک توجیه وسیله برای هدف است.

بغی: لذا در ادبیات قرآن و حدیث، کسانی را که عقل شان را به نکراء و نکیر تبدیل کرده اند و بر اساس آن رفتار می کنند، «باغی» نامیده می شوند که چند معنی را در کنار هم در بردارد: ظلم، سهم خواهی بناحق، سعی و کوشش در روند ناحق خود.

اگر ستم دیده در جائی که می داند خداوند کیفر ستمگر را به تاخیر انداخته یا به آخرت واگذاشته است، با این وجود در گرفتن انتقام از ستمگر بکوشد، خودش ستمگر خواهد شد چون هدفش وسیله اش را توجیه خواهد کرد.

وقتی برای ستمدیده روشن می شود که خداوند انتقام او را به تاخیر انداخته، که تعقل کند و ببیند راه مشروعی برای انتقام گیری در پیش ندارد اگر درصدد انتقام باشد حتماً مرتکب رفتار نامشروع خواهد شد. در اینگونه موارد است که باید گفت: خدایا أَيِّدْنِي مِنْكَ بِنِيَّةٍ صَادِقَةٍ وَ صَبْرٍ دَائِم‏. در اینجا تعبیر با «أَيِّدْنِي بِنِيَّةٍ خَالِصَتِه وَ صَبْرٍ دَائِم» درست نیست. زیرا مورد از موارد خلط و خلوص نیست بل از مواردی است که پایدار ماندن در مسیر مشروع و عدم تجاوز به قلمرو نامشروع ها، است و بسیار سخت است زیرا نفس امّاره (غریزه) فرد را وادار می کند و سخت فشار می آورد که بوسیلۀ هر وسیله ای انتقام بگیرد.

یکی از معانی «صدق» پایداری و استوار ماندن است «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْه‏»[5] که همان معنای «صبر» است که امام می گوید: «وصبر دائم».

صبر دائم: پایدار ماندن در مسیر مشروع و عدم تجاوز از آن، سخت است بویژه در مقام انتقام خواهی لذا با عطف تفسیر، همان نیت صادقه که پایدار ماندن در نیت سالم است به صبر تفسیر می کند. و نکتۀ مهم کلمۀ «دائم» است؛ زیرا نفس امّاره و وسوسات ابلیس بطور پی در پی و هر ازگاهی به سراغ شخص ستمدیده می آید و او را به انتقام جوئی بر می انگیزاند. پس باید دوام این پایداری و استقامت را از خداوند خواست.

در دعای امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) آمده است: «اللَّهُمَ‏ ارْزُقْنَا تَوْفِيقَ‏ الطَّاعَةِ وَ بُعْدَ الْمَعْصِيَةِ وَ صِدْقَ النِّيَّةِ وَ عِرْفَانَ الْحُرْمَةِ وَ أَكْرِمْنَا بِالْهُدَى وَ الِاسْتِقَامَةِ»[6].

سوء رغبت: گفته شد انتقام خواهی یک حسّ طبیعی غریزی است که فطرت نیز آن را تأیید می کند، اما این حس و میل انسانی و روانی، گاهی به «میل منفی» تبدیل می شود که امام می گوید: خدایا، وَ أَعِذْنِي مِنْ سُوءِ الرَّغْبَة: مرا از سوء رغبت، در پناه خودت حفظ کن. سوء رغبت برای انتقام گیری موجب «هلع» می شود. هلع در اصل یعنی گرسنگی ای که انسان را وادار می کند نسبت به غذا سریعاً اقدام کند، که اگر هلع به خصلت تبدیل شود انسان را حریص و آزمند می کند. می گوید: وَ هَلَعِ أَهْلِ الْحِرْص: خدایا مرا از هلع اهل حرص در پناه خودت حفظ کن.

باز مسئله می رسد به توجیه وسیله برای هدف، یعنی آزمندی و حرص علاوه بر اینکه آثار منفی متعددی دارد خطرناکترین اثرش این است که انسان را به گودال «هدف وسیله را توجیه می کند» می اندازد.

پس رغبت و میل انتقام خواهی نباید به سوء رغبت و سوء میل تبدیل شده و خصلت انتقام جوئی را به وجود آورد.

ره چارۀ پیشگیری از تبدیل میل های صحیح به امیال سوء، عاقبت اندیشی و نتیجه شناسی است؛ اگر در برابر حس انتقام خواهی (در صورتی که انتقام از راه مشروع ممکن نباشد) عاقبت اندیشی و نتیجه نگری باشد، این حس به حس سوء تبدیل نمی شود که امام علیه السلام می گوید: خدایا وَ صَوِّرْ فِي قَلْبِي مِثَالَ مَا ادَّخَرْتَ لِي مِنْ ثَوَابِك‏: تمثال و سیمای آن ثوابی را که در این باره به من خواهی داد، در ذهن و قلب من تصویر کن. در این صورت از راه مشروع خارج نمی شویم و کار را به خدا وا می گذاریم.

و عامل دیگر که انسان را در انتقام خواهی از سقوط به راه نامشروع باز می دارد، اعتماد به عدل خداوند است؛ یعنی انسان باور داشته باشد که هیچ ستمی بدون کیفر نخواهد ماند. و امام علیه السلام به ما یاد می دهد که همین بینش و اعتماد را نیز از خداوند بخواهیم: وَ أَعْدَدْتَ لِخَصْمِي مِنْ جَزَائِكَ وَ عِقَابِك‏: (خدایا در ذهن و قلب من تمثال و سیمای) آن جزاء و کیفر را که برای ستمگر آماده کرده ای مصور کن. اگر قلب به حتمی بودن کیفر مطمئن باشد، آن آرامش را که برای استقامت و صبر و دوام صبر، لازم است به دست می آورد و در مقابل نفس امّاره و وسوسات ابلیس محکم می ایستد.

علّیت ها و سببیّت ها: وَ اجْعَلْ ذَلِكَ سَبَباً لِقَنَاعَتِي بِمَا قَضَيْتَ، وَ ثِقَتِي بِمَا تَخَيَّرْت‏: خدایا این دو تصویر- تصویر ثواب و تصویر عقاب- را سبب قرار بده تا من به قضای تو در تاخیر انتقام قانع شوم و نسبت به آنچه دربارۀ من انتخاب کرده ای اطمنیان قلبی داشته باشم و دست به اقدامات نکرائی و بغی و وسایل نامشروع نزنم.

یکی از ویژگی های دعاهای صحیفه سجادیّه، معرّفی علّیت ها و سببیّت ها میان اقتضاهای روانی، و نیز میان انگیزش های روانی است. رابطۀ مثبت و منفی اقتضاها را در نظر می گیرد و نتایج شان را بیان می کند. و همچنین رابطۀ میان انگیزش های مثبت و منفی و نتایج هر کدام را می شمارد، بیان و شمارش دقیق. به حدّی دقیق که هیچ نکته و نقطه ای را در علم انسان شناسی و علم روان شناسی مسکوت نمی گذارد که صحیفه علم است در قالب دعا و دعا است در قالب علم.

آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِين‏: مستجاب کن؛ دعایم را بپذیر؛ إِنَّكَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ: زیرا که تو دارای فضل عظیم هستی. وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِير: و تو بر هر چیز توانائی.



[1] با سه شرط که قبلاً گذشت: خودش از اهل ظَلَمه نباشد یا نسبت به ستم ها که به دیگران وارد می شود، بی تفاوت نباشد. و تارک امر به معروف و نهی از منکر نباشد.

[2] آیۀ 34 سورۀ اعراف.

[3] آیۀ 69 سورۀ انبیاء.

[4] در مباحث گذشته به شرح رفت که در ادبیات قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) عقل ابزار کار روح فطرت است و هویا ابزار کار روح غریزه است.

[5] آیۀ 23 سورۀ احزاب.

[6] البلد الامین، ص 349، چاپ سنگی.