بخش ششم: هر دعا در مقام تحلیل، دو دعا است

بخش ششم

هر دعا در مقام تحلیل، دو دعا است

دعای بنده و قضای الهی

دعا در برابر قضاء حتمی، «تعجیل» را نتیجه می دهد

فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ صِلْ دُعَائِي بِالْإِجَابَةِ، وَ اقْرِنْ شِكَايَتِي بِالتَّغْيِير: (خدایا) پس بر محمد و آلش درود فرست، و دعای مرا به اجابت وصل کن، و شکوۀ مرا قرین تغییرکن.

 

شرح

 

دعا در دعا: هر خواهش و هر دعا- خواه از خدا خواسته شود و خواه از هر کسی- همیشه یک دعا و خواستۀ دیگر را نیز به همراه دارد، مثلاً یکی به دیگری می گوید «آن کتاب را به من بده»، توقع دارد که خواسته اش عملی شود و کتاب به دستش برسد. و با بیان دیگر: هر دعا در مقام تحلیل دارای دو جنبه است: موضوع مورد درخواست، و درخواست تحقق همان درخواست.

معمولاً در دعاهای مأثور از اهل بیت علیهم السلام، این دو درخواست عملاً تحلیل شده اند که در آخر هر دعا استجابت همان دعا خواسته شده است؛ این اجابت خواهی گاهی با عبارت خاص بیان شده؛ مثل همین جملۀ «صِلْ دُعَائِي بِالْإِجَابَة». و گاهی با کلمۀ «آمین» آمده. پس نتیجه می گیریم که مستحب است این «توقع» را که در بطن خود دعا هست، از نو به صورت دعای مستقل از خداوند بخواهیم.

در آخر این دعا که امام علیه السلام می گوید: «آمین یا ربّ العالمین» شرح بیشتری در این باره خواهد آمد.

دعای بنده و قضای الهی: هر دعائی برای تغییر است، و این نصّ کلام امام است: «وَ اقْرِنْ شِكَايَتِي بِالتَّغْيِير». و اجابت هر دعائی دقیقاً یعنی به وجود آمدن یک تغییر؛ تغییر حالتی به حالت دیگر، تغییر وضعیتی به وضعیت دیگر.

اکنون پرسش این است: مقصود تحقق تغییر در قضای الهی است یا در قدر الهی؟-؟ هر دعا کننده ای در وضعیتی قرار دارد که جریان قَدَرها طوری پیش آمده اند و او را در آن وضعیت قرار داده اند[1]. اینک دعا کننده از خداوند می خواهد که در این جریان قَدَرها تغییری ایجاد کند. او «قضای الهی= خواست خدا» را به یاری می طلبد که قضاء بیاید و در جریان قدرها تغییری بدهد. پس هر دعا کننده ای خواستار دخالت قضاء در قَدَر است.

بنابراین کوچکترین دعا و کوچکترین خواستۀ انسان از خداوند، یک خواستۀ بس بزرگ است، زیرا که خواستار یک تحول در جریان قَدَرها است.

کمیّت خواسته: بزرگی و کوچکی خواسته و کمیّتش، بر اساس معیار قَدَری است همانطور که خود لفظ «قَدر» و «قَدَر» به آن دلالت دارد. برای قضاء نه کمیتی مطرح است و نه مقولۀ بزرگی و کوچکی. لذا اجابت بزرگترین خواسته با کوچکترین خواسته برای خداوند فرقی ندارد. این ما هستیم که در اثر زندگی و ممارست با قدرها گمان می کنیم که دعای کوچک زودتر از دعای بزرگ مستجاب می شود. و نیز همیشه دیده ایم که انسان ها خواسته های کوچک همدیگر را زودتر اجابت می کنند، به طور ناخودآگاه گمان می کنیم که (نعوذ بالله) خداوند نیز چنین است.

قضاء حتمی و قضاء غیر حتمی: نکتۀ دقیق، ظریف و پیچیده این است که همان وضعیتی که دعا کننده تغییر آن را می خواهد، با قضاء الهی پیش آمده است. زیرا هیچ حادثه ای، هیچ وضعیتی (اعم از طبیعی و اجتماعی) در جهان هستی رخ نمی دهد مگر اینکه قضاء الهی آن را ایجاب می کند. پس دعا کننده خواستار یک قضای جدید است که با قضای وضعیت موجود، متفاوت باشد[2].

استجابت دعا شرایطی دارد از قبیل مشروعیت خواسته، جدیت در دعا و سرسری نگرفتن آن، التجاء و تضرّع و…، و یکی از شرایط این است که خواستۀ مورد نظر در مقابل قضای حتمی نباشد. زیرا قضای الهی بر دو نوع است و قضاهای حتمی هرگز تغییر نمی پذیرند. مثلاً یکی از قضاهای حتمی الهی این است که تاریخ زندگی بشر از آغاز تا پایان عمر دنیا به دو بخش باشد: دوران حاکمیت ابلیس (کابالیسم)، و دوران حاکمیت دین[3]. و این قضای حتمی است که باید تاریخ کابالیسم به پایان برسد تا نوبت به دوران حاکمیت مکتب انبیاء برسد. لذا به ما نگفته اند که دعا کنید: «خدایا ابلیس را و حاکمیت ابلیس را از بین ببر»، زیرا چنین دعائی مستجاب نخواهد بود، چون خداوند دو مهلت به ابلیس داده است و خلاف آن را نخواهد کرد:

1- به ابلیس مهلت داده تا روز قیامت زنده بماند؛ «قالَ أَنْظِرْني‏ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ- قالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ»[4]: ابلیس گفت: تا روز قیامت به من مهلت بده- خدا گفت: تو از مهلت داده شدگانی.

2- به ابلیس مهلت داده شده تا یک وقت معین، بر تاریخ مسلط باشد؛ ابلیس وقتی که خواستۀ اولش را مقبول یافت طمع کرده و گفت: «قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْني‏ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ- قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ- إِلى‏ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»[5]: گفت: پروردگار من مرا تا روز قیامت مهلت ده (تا حاکمیت تاریخ با من باشد)- خدا گفت: تو از مهلت داده شدگانی- تا روز وقت معلوم. یعنی تا پایان تاریخ کابالیسم، نه تا روز قیامت.

پس هیچ دعائی بر علیه این دو مهلت، مستجاب نمی شود. زیرا «إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْميعادَ»[6].

لذا به ما گفته اند برای «تعجیل در فرا رسیدن تاریخ حاکمیت مکتب انبیاء» دعا کنید نه برای براندازی اصل این دو مهلت؛ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ- اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى وَلِيِّكَ وَ حُجَّتِكَ الْقَائِمِ الْمُنْتَظَرِ وَ عَجَّلَ فِي فَرَجَه.

قضای حتمی منحصر به موضوع بالا نیست، در زندگی فردی و اجتماعی هر انسان و هر جامعه ای نیز قضاهای حتمی هست و برخی از دعاها به همین جهت مستجاب نمی شود. لیکن هیچ دعائی نیست که کلاً و اساساً مردود باشد، زیرا تنها گفتنِ «خدایا» یک عبادت است. دو ستمگر گناهکار را در نظر بگیرید که یکی «خدایا» می گوید، و دیگری این را هم نمی گوید. این دو در قیامت مساوی نخواهند بود.

اما ما در هر صورت، مأمور به دعا هستیم و هرگز نباید درصدد تشخیص یا تعیین خواسته های مان باشیم که کدامیک قابل تغییر است و کدامیک از قضاهای حتمی و تغییر ناپذیر است، مگر در مورد مشخص مانند ماجرای مذکور دربارۀ ابلیس.

برگردیم به کلام امام علیه السلام که می گوید: «وَ اقْرِنْ شِكَايَتِي بِالتَّغْيِير». گفته شد که شکوۀ امام در این دعا هم شامل امور حقوقی فردی و شخصی است و هم شامل امور و حقوق و فرهنگ جامعه است. و آن حضرت به ما یاد می دهد که در هر دو مورد خواستار تغییر باشیم و بالاتر از همه خواستار تغییر در جریان قَدَرها که زمینۀ حاکمیت ابلیسی (کابالسم) را بر جامعۀ جهانی حاکم کرده است، باشیم لیکن تغییر در این موضوع اخیر همان «تعجیل» است.

تعجیل و قضاهای حتمی: در مبحث بالا دیدیم که دربارۀ قضاء حتمی نیز می توانیم برای تعجیل در به پایان رسیدن گرفتاری، دعا کنیم. پس یاد می گیریم بر فرض در مواردی دعای مان با قضای حتمی رو به رو است و در اصل از بین رفتن گرفتاری، مستجاب نخواهد بود، دستکم در تعجیل پایان آن گرفتاری مؤثر خواهد بود. و یکی از دلایلی که استجابت برخی از دعاها به تأخیر می افتد، همین است. اولاً در زندگی فردی هر انسانی کمتر گرفتاری ای هست که مورد قضاء حتمی باشد. ثانیاً کمتر قضای حتمی است که امکان تعجیل در پایان یافتن آن نباشد. ثالثاً حتی در آن موارد بس نادر نیز، دعا بی فایده نیست و هر دعائی بدون استثناء فایده و استجابتی دارد: «ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُم‏»[7].

 

حدیث

 

اکنون دربارۀ این بخش از بحث، نگاهی به چند حدیث دیگر داشته باشیم:

اجابت خواستۀ کوچک و بزرگ برای خداوند فرقی ندارد: امام صادق علیه السلام: «عَلَيْكُمْ بِالدُّعَاءِ فَإِنَّكُمْ لَا تَقَرَّبُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَا تَتْرُكُوا صَغِيرَةً لِصِغَرِهَا أَنْ تَدْعُوا بِهَا إِنَّ صَاحِبَ الصِّغَارِ هُوَ صَاحِبُ الْكِبَارِ»[8]: همواره دعا کنید، زیرا هیچ چیزی مانند دعا شما را به خدا نزدیک نمی کند، دعا دربارۀ چیز کوچک را به دلیل کوچک بودنش ترک نکنید. زیرا خداوند همانطور که صاحب خواسته های بزرگ است صاحب خواسته های کوچک هم هست.

توضیح: گاهی انسان خیال می کند که نباید یک چیز حقیر را از خداوند عظیم، خواست امام می فرماید این تخیل درست نیست. و عکس آن نیز درست نیست که گمان کنیم اگر چیز کوچک را از خدا بخواهیم زودتر مستجاب می شود.

رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) فرمود: «سَلُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَا بَدَا لَكُمْ مِنْ حَوَائِجِكُمْ حَتَّى شِسْعَ النَّعْلِ»[9]: از خدا بخواهید دربارۀ هر حاجتی که برای تان رخ دهد حتی دربارۀ پاره شدن بند کفشتان.

دعا جریان قَدَرها را تغییر می دهد: از امام کاظم علیه السلام: «إِنَّ الدُّعَاءَ يَرُدُّ مَا قَدْ قُدِّرَ وَ مَا لَمْ يُقَدَّرْ قُلْتُ وَ مَا قَدْ قُدِّرَ عَرَفْتُهُ فَمَا لَمْ؟ يُقَدَّرْ قَالَ حَتَّى لَا يَكُونَ»[10]: دعا جریان مسلّم قَدَرها را بر می گرداند، و نیز آنچه را که مقدّر نشده. راوی می گوید: گفتم: آنچه مقدّر شده را می فهمم، اما آنچه مقدّر نشده چیست؟ فرمود: آنچه قرار است واقع نشود.

توضیح: هرگرفتاری دو طرف دارد: الف: جریان قدرها طوری پیش می آید که آن گرفتاری را به وجود می آورد. ب: بدیهی است اگر همچنان ادامه یابد، رهائی از آن گرفتاری واقع نخواهد شد. دعا هر دو را بر می گرداند؛ گرفتاری را از بین می برد و به جای آن رهائی می آورد که قرار نبود حاصل شود.

دعا و قضاء غیر حتمی: امام کاظم علیه السلام: «عَلَيْكُمْ بِالدُّعَاءِ فَإِنَّ الدُّعَاءَ لِلَّهِ وَ الطَّلَبَ إِلَى اللَّهِ يَرُدُّ الْبَلَاءَ وَ قَدْ قُدِّرَ وَ قُضِيَ وَ لَمْ يَبْقَ إِلَّا إِمْضَاؤُهُ فَإِذَا دُعِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُئِلَ صُرِفَ الْبَلَاءُ صَرْفَةً»[11]: همواره با دعا باشید، زیرا دعا از خدا و خواسته را به پیشگاه خدا عرضه کردن بلا را بر می گرداند در حالی که هم مقدّر شده و هم قضاء شده و تنها امضاء آن مانده است. وقتی که خداوند عزیز و متعال خوانده شود و از او خواسته شود، بلا را می گرداند یک برگرداندنی.

توضیح: گفته شد که جریان قَدَرها نیز بر اساس «قضاء= خواست خدا» است. امام می فرماید: وقتی که جریان قَدَرها مطابق قضای الهی طوری بیایند که بلائی رخ دهد، دعا آن را بر می گرداند مگر اینکه به امضاء رسیده و حتمیت یابد.

نکته: در آخرین جملۀ این حدیث می فرماید «صُرِفَ الْبَلَاءُ صَرْفَةً» کلمۀ «صَرْفَةً» اشاره به یک نکته بل یک اصل است؛ با «تنوین تنکیر» آمده به معنی «یک برگرداندنی»؛ یعنی یک برگرداندن ناشناخته ای. یکی از خصایل انسان این است که به وقت دعا چگونگی و راه برآورده شدن حاجتش را نیز در ذهن خود تعیین می کند. اهل بیت علیهم السلام به ما فرموده اند به هنگام دعا برای خدا تکلیف تعیین نکنید و چگونگی تحقق خواستۀ تان را به خدا واگذار کنید، از هر راه و طریقی که بخواهد خواسته تان را محقق می کند. بسیار اندک و نادر است از طریقی برآورده شود که در ذهن دعا کننده بوده.

باید دعا کنیم و به حتمیت قضاء نیندیشیم: امام صادق علیه السلام: «يَا مُيَسِّرُ ادْعُ وَ لَا تَقُلْ إِنَّ الْأَمْرَ قَدْ فُرِغَ مِنْهُ إِنَّ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْزِلَةً لَا تُنَالُ إِلَّا بِمَسْأَلَةٍ وَ لَوْ أَنَّ عَبْداً سَدَّ فَاهُ وَ لَمْ يَسْأَلْ لَمْ يُعْطَ شَيْئاً فَسَلْ تُعْطَ يَا مُيَسِّرُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ بَابٍ يُقْرَعُ إِلَّا يُوشِكُ أَنْ يُفْتَحَ لِصَاحِبِهِ»[12]: ای میسّر دعا کن و نگو: این امری است که معین شده و گذشته است- نگو: قضاء شده و حتمیت یافته است- و بدان که در نزد خداوند عزیز و متعال منزلتی است که به آن رسیده نمی شود مگر با خواستن؛ و اگر بنده دهانش را ببندد و نخواهد، چیزی به او داده نمی شود. پس بخواه تا داده شوی. ای میسّر هیچ دری نیست که کوبیده شود مگر اینکه امید است که به روی کوبنده باز شود.

توضیح: یعنی مدیریت کائنات و انسان بر اساس قوانین، قَدَرها و فرمول ها، خشک و غیر منعطف نیست، همیشه برای ارادۀ خداوند جایگاه و منزلت هست که در آنها تغییر بدهد. و یکی از این منزلت ها، تغییری است که در اثر دعا می دهد.

و نیز به حمّاد بن عیسی[13] می فرماید: «ادْعُ وَ لَا تَقُلْ قَدْ فُرِغَ مِنَ الْأَمْر»[14]: دعا کن و نگو: در این باره قضاء حتمی شده و پایان یافته است.

نتیجه این که: انسان باید دعا کند و به حتمیت یا عدم حتیمت قضاء در مورد خواسته اش نیندیشد.

امام صادق علیه السلام: «إِنَّ الدُّعَاءَ يَرُدُّ الْقَضَاءَ وَ قَدْ نَزَلَ مِنَ السَّمَاءِ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً»[15]: دعا قضاء را بر می گرداند در حالی که از آسمان نازل شده و علل به وجود آورنده آن درهم تنیده و محکم شده است.

توضیح: لغت: أُبْرِمَ الحبل: فتله: رشته ها را به همدیگر بافت تا طناب ساخته شود.

هر حادثه ای در اثر تعامل علل متعدد، رخ می دهد و عناصری به طور هماهنگ جمع شده آن را به وجود می آورند. می فرماید دعا آن بلا را که همۀ عوامل و عناصر و عللش فراهم شده و هماهنگ شده اند و قضای الهی نیز آنها را مستحکم کرده، بر می گرداند. یعنی تنها امضاء حتمیت آن مانده است و بدیهی است که قضای امضاء شدۀ حتمی هرگز برگردانیده نمی شود.

 



[1] قَدَر از مصدر «قَدر= اندازه»، یعنی قانون و فرمول، قَدَرها یعنی قوانین و فرمول هائی که جهان هستی بر اساس آنها اداره می شود. مثلاً «اکسیژن بعلاوۀ هیدروژن= آب» و همچنین همه قوانین کیهانی، فیزیکی، حیاتی و…، قضاء یعنی «خواست خدا» پس خود قَدَرها در اثر قضاء به وجود آمده اند و با خواست خدا کار می کنند. شرح بیشتر در کتاب «دو دست خدا».

[2] شرح بیشتر در کتاب «دو دست خدا».

[3] شرح بیشتر در کتاب «کابالا و پایان تاریخش».

[4] آیه های 14 و 15 سورۀ اعراف.

[5] آیه های 36، 37 و 38 سورۀ حجر. و آیه های 79، 80 و 81 سورۀ ص.

[6] آیۀ 31 سورۀ رعد. و آیۀ 9 سورۀ آل عمران.

[7] آیۀ 60 سورۀ غافر.

[8] کافی (اصول) ج 2 ص 467 ط دار الاضواء.

[9] بحار، ج 90 ص 295.

[10] همان، ص 469.

[11] همان، ص 470.

[12] همان، ص 466- 467.

[13] از دانشمندان بنام شیعه.

[14] همان، ص 467.

[15] همان، ص 469.