بخش ششم: شناخت تنها، کافی نیست

بخش ششم

شناخت تنها، کافی نیست

بصیرت

کید در برابر کید

مواردی که کید به هنر مثبت مبدل می شود

هنر در تربیت

هنر در تعلیم و تعلم

هنر شیطانی و القاء ابلیسی

هنر در امر به معروف و نهی از منکر

مکر

سنگر شیطان

زیباترین کمک خداوند

 

اللَّهُمَّ وَ مَا سَوَّلَ لَنَا مِنْ بَاطِلٍ فَعَرِّفْنَاهُ، وَ إِذَا عَرَّفْتَنَاهُ فَقِنَاهُ، وَ بَصِّرْنَا مَا نُكَايِدُهُ بِهِ، وَ أَلْهِمْنَا مَا نُعِدُّهُ لَهُ، وَ أَيْقِظْنَا عَنْ سِنَةِ الْغَفْلَةِ بِالرُّكُونِ إِلَيْهِ، وَ أَحْسِنْ بِتَوْفِيقِكَ عَوْنَنَا عَلَيْهِ: خدایا هر آنچه او از باطل برای ما می آراید به ما بشناسان. و چون شناخت آن (باطل) را به ما دادی ما را از آن نگهدار، و ما را به آنچه که (در برابر کید او) کید کنیم بصیرت ده. و آنچه را که باید در برابر او فراهم کنیم به ما الهام کن، و ما را از خواب غفلت که موجب گرایش به اوست بیدار کن، و از توفیق خودت ما را در برابر او با زیبائی یاری کن.

 

شرح

شناخت تنها کافی نیست

 

در بخش قبلی یکی از عناوین بحث «مدخل های شیطان با شناخت مسدود می شود» بود. اما شناخت و علم با همۀ اهمیت و ارزشش، شرط لازم است، نه شرط کافی. چه بسا علما و دانشمندانی که بیش از هر عوامی دچار چنگال ابلیس شده اند، بل همانطور که پیشتر گفته شد همۀ بدعت های بزرگ و انحرافات فکری را علما و دانشمندان ایجاد کرده اند.

 

لطف اَلله بود یار و مددکار رهت
 

 

ورنه عالم بشود عامل شیطان رجیم

 

امام علیه السلام می گوید: «اللَّهُمَّ وَ مَا سَوَّلَ لَنَا مِنْ بَاطِلٍ فَعَرِّفْنَاهُ»؛ خدایا هر باطلی که شیطان آن را در نظر ما زیبا می کند آن را برای ما بشناسان. بلافاصله می گوید: «وَ إِذَا عَرَّفْتَنَاهُ فَقِنَاهُ»: و وقتی که شناخت آن باطل را به ما دادی پس ما را از آن باطل نگهدار.

بصیرت: بصیرت عبارت است از «بینش نظری و فکری» که سه عنصر در آن باشد:

1- دقّت: که مقابل آن «سرسری نگری» است.

2- نفوذ از ظاهر موضوع به باطنش، و مقابل آن «ظاهر بینی» است.

3- تأنّی و تأمّل در عین سرعت، که مقابل آن یکی از دو حالت زیر است:

الف: بینش شتاب آلود و بدون تأمل.

ب: بینش درنگ آمیز و بدون سرعت.

جمع میان تأنّی و تأمّل از یک طرف، و سرعت از طرف دیگر، تناقض نیست. زیرا تأمّل نیز دو نوع است: تأمّل وقتگیر، و تامّل همراه با فطانت و زیرکی. همانطور که در حدیث «جنود عقل و جهل» فرمود: «الْفِطْنَةُ وَ ضِدَّهَا الْغَبَاوَةَ»: زکاوت و زیرکی، و ضد آن کودنی. تأمّل گاهی تأمّل زیرکانه و هوشمندانه می شود، و گاهی تأمّل کودنانه که تا بیاید و نتیجه بدهد کار از کار گذشته است.

در حفاظت خود از شیطان، این عنصر سوم خیلی ضرورت دارد، زیرا شیطان همیشه با سرعت کار خود را انجام می دهد، بینش درنگ آمیز و بدون سرعت، در برابر آن نتیجۀ مطلوب را نمی دهد. و همچنین بینش شتاب آلود نیز همان خواستۀ خود شیطان است. و نقطۀ ضعف اکثر ما انسان ها در تنظیم همین عنصر سوم است.

امام علیه السلام به ما یاد می دهد که از خداوند بصیرت بخواهیم تا با دقت و عمیق نگری سریع، کید شیطان را بشناسیم و در برابر آن کید، فوراً کید لازم را داشته باشیم: «وَ بَصِّرْنَا مَا نُكَايِدُهُ بِهِ»: و ما را به آنچه باید در برابر کید او، کید کنیم بصیرت ده.

 

کید و هنر

 

کید در برابر کید: بر انسان سالم لازم است که در برابر کید شیطان، کید کند. کید یعنی مکر، خدعه، جنگ، قصد بد، علاج، پیگیری و کوشش. و در همۀ این معانی یک عنصر منفی نهفته است حتی در معنی «علاج و رهجوئی».

کید یعنی طرح ریزی و نقشه بر علیه کسی تا بدین وسیله دچار مشکل و یا شکست شود.

کید در برابر کید: طرح ریزی و نقشه بر علیه کسی که درصدد طرح ریزی و نقشه برای ایجاد مشکل یا به شکست کشیدن است.

نظر به عنصر معنائی منفی کید، کید حرام است مگر در جائی که عنصر منفی خود را از دست بدهد، و این تنها در سه مورد است که کید به «هنر مثبت» مبدل می شود.

 

مواردی که کید به هنر مثبت مبدل می شود

تربیت و متولّی تربیت

 

1- هنر در تربیت: کسی که می خواهد کودکی را تربیت کند، او می تواند از کید استفاده کند و با طرح و نقشه، کودک را به رفتارهائی که می خواهد وادار کند، و یا روند رفتاری او را در بستری که صحیح می داند جاری کند.

در این کید هیچ عنصر منفی ای وجود ندارد. و این «هنر» است؛ هنر تربیت. در اینجا بناچار باید بحثی دربارۀ هنر داشته باشیم:

تعریف: هنر عبارت است از یک ویژگی در رفتار شفاهی یا رفتار عملی که در مخاطب بطور ناخودآگاه، ایجاد تأثّر کند.

هنر بر دو نوع است: هنر محض؛ مانند یک تابلوی زیبا از طبیعت. و هنر پیام دار؛ که بحث ما در همین نوع دوم است.

عناصری که یک گفتار یا رفتار پیام دار را، هنری می کنند عبارتند از:

الف: زیبائی: عنصر زیبائی در هنر بدین معنی نیست که حتماً باید برای مخاطب جاذبه داشته باشد، بل گاهی لازم است که با دافعه و تلخی نیز همراه باشد، حتی گاهی وقتی مؤثر تر می شود که با شدت تلخی همراه باشد. مراد از زیبائی در هنر آن نیست که به سمع و بصر مخاطب زیبا باشد، معیار در این زیبائی، «هدف» است؛ هدف هنرمند زیبائی آن را تعیین می کند. هنرمند در تأثیر گذاری به هر نسبتی که موفق باشد به همان نسبت کارش را زیبا انجام داده است. خواه با جاذبه ای موافق میل مخاطب، و خواه با دافعه ای مخالف میل مخاطب. و این «نیت» است که هنر مشروع و نامشروع را تعیین می کند، اگر نیت خیر باشد اِعمال هنر در رفتار و گفتار، مشروع و انسانی می شود، و اگر نیت شر باشد، نامشروع و غیر انسانی می گردد.

نیّت، ماهیت هدف را تعیین می کند و هدف، جاذبه و دافعه را.

مثلاً گاهی پدر از کودکش اظهار رنجش می کند، این دافعه و تلخی است لیکن اگر همین رفتار تلخ با زیبائی عمل شود، هنر است. پس مراد از «زیبائی در هنر» همیشه آن نیست که هم مطابق ذائقۀ مخاطب شیرین باشد و هم تأثیر مورد نظر را داشته باشد. مراد از هنر زیبا انجام دادن آن گفتار یا رفتار است. و صد البته اگر هدف بوسیله هنری که هم شیرین است و هم مؤثّر، حاصل می شود، پرداختن به هنر تلخ گرچه خیلی هم هنرمندانه و زیبا عمل گردد، نا درست است.

گفته اند: سخت است که کسی بتواند تعریف دقیقی برای هنر بیاورد و هر تعریفی که برای هنر گفته شده یا غلط بوده و یا ناقص. به نظر بنده علّت این سختی، در عدم توجه به همین نکته است که گمان کرده اند هنر آن است که همیشه با جاذبۀ مطابق میل مخاطب همراه باشد، و عنصر زیبائی در هنر را در همین دیده اند. و «هنر محض» را با «هنر پیام دار» در هم آمیخته اند، که در اوّلی زیبائی متن ضرورت دارد و در دومی زیبائی چگونگی عمل.

نشان دادن یک صحنۀ فجیع قتل برای یک هدف انسانی، می تواند آن هدف انسانی را بدهد و می تواند ندهد. صورت اول وقتی است که نشان دهندۀ آن صحنۀ فجیع، کارش را به زیبائی انجام دهد، صحنه زیبا نیست اما کار به زیبائی انجام یافته است.

ب: القاء: در متن تعریف عبارت «بطور ناخودآگاه» آمد. یعنی هنرمند پیام خود را به ضمیر ناخودآگاه مخاطب، القاء کند. و پیامش را به ضمیر خودآگاه مخاطب ندهد[1]. و با بیان دیگر: هنرمند از ناآگاهی مخاطب استفاده می کند. پس هنر در همه جا و در همۀ موارد، کارساز نیست، ابتدا باید مشخص شود که موضوع و مورد یک موضوع، موردی القائی است یا باید صریح و روشن عمل شود. و همچنین هنر در هر موضوع و در هر مورد، مشروع نیست باید مشروع بودن مورد نیز محرز شود.

ج: غیر مستقیم: هنرمند باید پیامش را بطور غیر مستقیم به ذهن و اندیشه مخاطب بدهد. این همان معنی القاء است.

د: ویژگی های مخاطب: هر مخاطبی ویژگی شخصیتی خود را دارد، و هنرمند کسی است که ویژگی شخصیت مخاطب خود را بشناسد والاّ کارش هنری نمی شود.

بنابراین، هنر (هر هنر و به هر معنی) کید است، و اصل در کید «نامشروع بودن» و غیر انسانی بودن است مگر ماهیت آن بوسیله «نیت» و «هدف»، به مشروعیت و انسانیت مبدل شود. که گفته شد این در سه مورد است، مورد اول تربیت است.

چه کسی حق تربیت دارد؟: از نظر اسلام هر کسی حق ندارد با قصد تربیت کسی، دربارۀ او از هنر استفاده کند. تنها کسی می تواند این کار را بکند که نسبت به فرد مورد تربیت، ولایت داشته باشد مانند پدر، مادر، جد و جدّه. و در صورت عدم آنها به ترتیبی که فقه تعیین کرده است. پس مورد اول که تربیت است، مشروط است به «ولایت».

دولت و بیت: دولت و حاکمیت مشروع- نه هر دولتی- یک ولایت عامّه دارد و می تواند بر اساس آن، به تربیت هنری بپردازد؛ گفتارهای هنری شنیداری در رادیو و گفتار و رفتار سمعی و بصری در تلویزیون (از قبیل فیلم، کارتون و پویانمائی) داشته باشد در حدّی که کودکان را از دست و اختیار پدر و مادر خارج نکند و باصطلاح آنها را از خانواده مصادره نکند، زیرا در اینصورت اولاً: «فرد» را مستقیماً «واحد جامعه» می کند. در حالی که «فرد واحد خانواده» است و خانواده واحد جامعه است. و تربیت اینچنینی نهاد خانواده را از میان حذف می کند که امروز بزرگترین مشکل جامعۀ بشری همین است.

ثانیاً: وقتی که مخاطبان، افراد کثیر و اشخاص مختلف هستند، باید روند تربیت و هنری که در آن به کار می رود، از نکته یا نکات (نقطه یا نقاط) مشترک آنان تجاوز نکند. والاّ هنر نیست «مفسده» است و کید به معنای اصل اولیه است که نامشروع و غیر انسانی است. حتی اگر با حسن نیّت و با هدف انسانی باشد که نشان دهندۀ اشتباه در نیت و فاسد بودن هدف است.

و دقیقاً چنین است «امور پرورشی» در مدارس. یعنی مسئله به رادیو و تلویزیون منحصر نیست[2].

اما اگر اقدامات تربیتی و هنرمندانه از ناحیۀ دولت، از همان محدودۀ «عامّه» که ولایتش نیز «عامّه» است، خارج نشود و در همان نکات و نقاط عامّه و مشترک باشد، هم درست و هم لازم است و هم بعنوان وظیفه بر دولت واجب است. اما…

تربیت نظامی: آنچه در مراکز نظامی امروز عملی می شود، غیر اسلامی است؛ قبلاً نیز اشاره شد که تربیت سرباز بطوری که هر وقت صدای «به راست، راست» را شنید ناخودآگاه به راست بچرخد، و هر وقت صدای «آتش» را شنید ماشه را بچکاند، بدون اینکه بفهمد کسی که کشته می شود کیست. رزمندۀ مسلمان باید همۀ رفتارهایش آگاهانه باشد. رفتار ناآگاهانه در امور نظامی و رزمی جرم است.

2- هنر در تعلیم و تعلّم: یک معلّم (از معلّم اول ابتدائی تا بالاترین استاد) قبل از آنکه علم کافی را داشته باشد، باید هنرمند باشد، عالم با عالم هنرمند فرق دارد، معلم باید عالم هنرمند باشد[3]. اما فرق اساسی میان هنر معلم و هنر مربّی که در بالا بیان شد، این است که هر دو از هنر استفاده می کنند لیکن تربیت کننده می تواند از ناخودآگاه مخاطب دو نوع استفاده کند؛ هم از زیبائی انجام کار (که در بالا بیان شد) استفاده کند و هم هدف و پیام خود را به ناخودآگاه مخاطب القاء کند و از روبه رو شدن با ضمیر خودآگاه مخاطب پرهیز کند.

اما یک معلّم حق ندارد هدف خود را به ضمیر ناخودآگاه مخاطب القاء کند. زیرا این کار کید است؛ کید ابلیسی. علم باید به ضمیر خودآگاه و بیدار مخاطب داده شود. نه به ضمیر ناخودآگاه او[4]. بل قضیّه دربارۀ معلّم کاملاً برعکس می شود؛ معلم باید پیش از هر اقدام، ضمیر ناخودآگاه شاگرد را تکان دهد و آن را به عرصۀ خودآگاه بکشاند و این اولین هنر معلمی است، و سپس سخنش را هنرمندانه با بیان شیوای هنری و با سبک نافذترین کلام، با فصاحت و بلاغت کامل به مخاطب ارائه دهد. پس هنر معلم در بهتر رسانیدن معانی و مقاصد علمی خود، به خودآگاه مخاطب است.

در تربیت، استفاده از ناخودآگاه مخاطب و القاء پیام به ناخودآگاه او، جایز و روا و در موارد بسیاری لازم، ضروری و واجب است. اما در تعلیم و تعلم هر نوع استفاده از ناخودآگاه مخاطب، خیانت به او و سوء استفاده از ضعف او است که اصل اولیّۀ ابلیس است؛ کید است و مخاطب باید در برابر این کید چاره و علاجی برای خود داشته باشد.

و لذا اعجاز هنری قرآن در تعلیم و تعلم، ابتدا در کشانیدن ضمیر ناخودآگاه انسان به خودآگاه اوست، سپس در رسانیدن پیام خود با بیان شیوا، جاذب، دلنشین، امّی (= شیوۀ انسانی که در ته دل انسان بنشیند)، فصیح و بلیغ، است.

قرآن با اینکه در عرصۀ تربیت، اجازۀ تربیت القائی را به مربیان داده، خود هرگز از تربیت القائی استفاده نکرده است. و این بسیار قابل دقت و بسی قابل توجّه است.

اما اهل بیت (علیهم السلام) که «تبیانِ تبیان» هستند[5] و زندگی شان نسخۀ عملی قرآن است، هم عملاً و هم در حدیث ها، جواز القاء را در امور تربیتی به کسانی که «ولایت» دارند، داده اند.

 

هنر شیطان و القاء ابلیسی

ویل دورانت و تاریخ تمدن اش

 

نمونه ای برای القاء ابلیسی: نه در مقام دشمنی با کسی هستم و نه درصدد توهین به کسی، در این بحث اگر لفظ «ابلیس» را به کار می­برم برای این است که موضوع این «دعای هفدهم»، شیطان شناسی است و شناخت کید شیطان. و چون شیطان افرادی را نیز به شیطان تبدیل می کند و شیاطین دو گروه می شوند «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ»[6]: از جن ها (ناپیداها) و از بشرها. و برای اینکه این بحث علمی کامل شود، نمونه ای برای القاء ابلیسانه در علوم انسانی می آورم:

تاریخ تمدن ویل دورانت: متنی با مجلدات ضخیم که عرصۀ همۀ علوم انسانی را جولانگاه خود قرار داده، هیچ گوشه ای از این عرصۀ پهناور را فرو نگذاشته، اهداف از پیش تعیین شدۀ خود را به ضمیر ناخودآگاه مخاطب القاء می کند. در یک بررسی علمی می بینید که عناصر غیر انسانی کار او عبارت است از:

یک: عدم دافعه: هیچ چیزی، هیچ باوری، و هیچ رفتار، و هیچ فرهنگی را رد یا محکوم نمی کند. اما کسی که آن را مطالعه می کند در پایان، بیش از هر متنی تحت تأثیر آن قرار گرفته و همۀ باورها، رفتارها، فرهنگ ها و حتی شخصیت های تاریخی را کنار گذاشته، تنها باورها، رفتارها، فرهنگ ها و شخصیت های تاریخی ای را که مورد نظر ویل دورانت بوده، می پذیرد و فکرش کاملاً در مسیر مورد نظر دورانت جاری می گردد.

دو: جاذبۀ مطلق: این مهندسی قدرتمند طوری فکر و شخصیت خواننده را لوله کشی می کند که او احساس نمی کند کی و کجا و چگونه اندیشه و شخصیتش لوله کشی شده. سرتاسر این مجلدات ضخیم «جاذبه» است، هرگز دافعه ای در آن مشاهده نمی شود، اما در پایان و در نتیجۀ کار، آنچه به مطالعه کننده رسیده شدیدترین دافعه و گسترده ترین «رد» است، که چیزی برای مطالعه کننده نمی ماند مگر یک تعریف غریزی از انسان که «انسان حیوان است» آن هم حیوانی که برتر بودن خود را نیز در خدمت غرایز گرفته است. همۀ ادیان، مکتب ها، فلسفه ها، علم ها و مسلک ها، مردود است، مگر آنچه دورانت در ذهن او با القاء کاشته است.

سه: هنر: دورانت هنرمند بزرگی است که هیچ کاری با منطق علم ندارد، بل علم و منطق علم را در خدمت هدف خود گرفته است. کسی از دام هنر او رهائی ندارد مگر فردی که از خود بپرسد: آیا این یک متن علمی بود که من مطالعه کردم یا یک متن هنری که هیچ مسؤلیت علمی ندارد؟-؟ بی تردید در پاسخ این پرسش برایش روشن خواهد شد که این یک متن صرفاً هنری است، هنر القائی؛ کید است؛ کید شیطانی.

چهار: استخدام «واقعیت گرائی» بر علیه واقعیت: دورانت عنوان کارش را «تاریخ» قرار داده است، بدیهی است که مورّخ با واقعیات (آنچه رخ داده است) سروکار دارد و با «آنچه می باید می شد» کاری ندارد. و مورّخ با گذشته سروکار دارد و آینده «چه باید بشود» به او مربوط نیست و دورانت این اصول را کاملاً رعایت کرده است. اما مطالعه کننده در پایان مطالعه اش دارای ایده و ایدئولوژی ای می شود که دورانت در ذهنش کاشته است. و او پیرو یک مکتب و ایدئولوژی می شود که دورانت با سبک و شیوۀ لیبرالیسم به او القاء کرده است.

تاریخ تمدن ویل دورانت نمونۀ خوبی است تا نشان دهد بشر هرگز بدون ایده و بدون ایدئولوژی نمی شود و نمی تواند بشود. فرق لیبرالیسم با دیگر ایده ها و فلسفه ها، در این است که لیبرالیسم ایدۀ ابلیس است، مگر شیطان چه می خواهد، چه ایده ای دارد غیر از لیبرالیسم؟؟ ابلیس در سبک و شیوه، هیچ دافعه ای ندارد، هر چه دارد جاذبه است؛ در جاذبه قوی ترین موجود است، لیبرال ترین لیبرال ها است، لیکن کسی که از او پیروی می کند خودش را لیبرال می داند اما توجه ندارد که دافع ترین اندیشه را برگزیده است. که همه مکتب ها را دفع می کند. و بزرگ مشکل بشر رهیدن از جاذبه های شیطان است. امروز بزرگترین و خطرناکترین کید شیطان لیبرالیسم است. اگر خوانندۀ تاریخ تمدن فاقد بصیرت باشد باصطلاح کلاهش پس معرکه و خودش در کید شیطان و در کید دورانت گرفتار خواهد بود.

نمونه بالا را آوردم تا بتوانم معنی «بصیرت» را نیز حتی الامکان توضیح داده باشم، والاّ قبلاً نیز دربارۀ دورانت بحث کرده بودم، بصیرت علم نیست، خیلی از افراد عالم و دانشمند تاریخ تمدن او را می خوانند و تحت تأثیر آن می مانند، علم دارند اما بصیرت ندارند. بصیرت یک استعداد است در ذات انسان بطور خلقتی، آنان که آن را دارند باید به فعلیت رسیدن آن را از خداوند بخواهد، و کسی آن را ضعیف دارد باید تقویت آن را از خداوند بخواهد، و آن که احیاناً آن را ندارد باید اصل آن را از خداوند بخواهد که امام علیه السلام به ما یاد می دهد: وَ بَصِّرْنَا مَا نُكَايِدُهُ بِهِ[7].

3- هنر در امر به معروف و نهی از منکر: سومین مورد که «کید» ماهیت منفی خودش را از دست می دهد و مثبت می شود، عرصۀ امر به معروف و نهی از منکر است. مسئله در این عرصه تا حدودی سخت می شود. زیرا گاهی امر به معروف و نهی از منکر باید با عنصری از تربیت همراه باشد و گاهی صرفاً امر به معروف و نهی از منکر است و ربطی به تربیت ندارد.

شخص آمر و ناهی باید با دقت و حذاقت خود، شخص مأمور و منهی را بشناسد[8] اگر از مصادیق نوع اول است باید هم خودآگاه و هم ناخودآگاه او را در نظر بگیرد و هر دو را رعایت کند. والاّ یکی از دو ضمیر او مقاومت خواهد کرد و کار آمر یا ناهی بیهوده و لغو خواهد بود. حتی ممکن است یکی از دو ضمیر که دچار مشکل است در اثر امر آمری یا نهی ناهی، تحریک شده و بیش از پیش بر ضمیر سالم لطمه بزند. پس آمر و ناهی در اینصورت باید بمقدار لازم از هنر القاء نیز استفاده کند و از برخورد صد در صد مستقیم پرهیز کند.

اما اگر مورد از مواردی نیست که عنصری از تربیت در آن باشد، وظیفۀ او همان وظیفۀ معلم می شود، اما باید این اصل را رعایت کند که نه محیط او کلاس است و نه مخاطبش شاگرد او است. پس باید با رفتار هنرمندانه راه رابطه را باز کند. و بی گدار به آب نزند. این به معنی ترک مورد نیست باید به وظیفۀ امر و نهی عمل کند، لیکن اول باید راه رابطه را باز کند.

امر با نهی یک فرق دارد: در موارد نهی گاهی به هیچ مقدمه ای و بازکردن راه رابطه ای نیاز نیست. و این در دو مورد است:

الف: در جائی که تا ناهی بیاید راه رابطه را باز کند، کار از کار گذشته است؛ مثلاً کسی اسلحه را نشانه رفته تا کسی را بکشد. در اینجا پرخاش بی مقدمه، ضرورت دارد.

ب: در جائی که رفتار طرف، از رفتارهای هنجار شکنی آشکار باشد. در اینصورت نیز می تواند با پرخاش شروع کند. و مسئله می رود به مراحل امر به معروف و نهی از منکر، که در بالاترین حد معنای «جهاد» به خود می گیرد.

4- هنر در کید در برابر کید شیطان: از مواردی که «کید» ماهیت منفی خود را از دست می دهد و ماهیت مثبت می یابد، کید در برابر شیطان است: برای شرح این موضوع باید توجه کرد که راه مقاومت در برابر شیطان فقط «دفاع» نیست، باید جنبۀ «تهاجمی» نیز داشته باشد. یک زمینۀ ذهنی و روانی عمومی هست حاکی از این که اگر شیطان کاری با ما نداشته باشد، کاری با او نداریم. این یعنی روحیّۀ صرفاً حفاظتی و مواظبتی و دفاعی. اما شیطان موجودی نیست که کاری با شما نداشته باشد. او همیشه با شما کار دارد و از هیچ آتش بسی خوشش نمی آید، مگر اینکه شکست بخورد، و هرگز شکست نمی خورد مگر با تهاجم شما. قبلاً نیز اشاره شد که انسان در درگیری و کشتی با او هم باید ضربه های فنی او را دفع کند و هم به نقاط ضعف او ضربه بزند، یعنی تهاجم هم داشته باشد. کسی که در کشتی تنها به دفع ضربات طرف اکتفا کند، شکست می خورد.

لفظ کید و مشتقات آن حدود 35 بار در قرآن آمده که 5 مورد آن کید مثبت است.

1- آیۀ 75 سورۀ انبیاء: «وَ تَاللَّهِ لَأَكيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِري»: (حضرت ابراهیم گفت:) به خدا سوگند، کیدی بر علیه بت هایتان عملی خواهم کرد پس از آنکه رفته باشید.

2- آیۀ 182 و 183 سورۀ اعراف: «وَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ- وَ أُمْلي‏ لَهُمْ إِنَّ كَيْدي مَتينٌ».

3- آیۀ 44 و 45 سورۀ قلم: «فَذَرْني‏ وَ مَنْ يُكَذِّبُ بِهذَا الْحَديثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لا يَعْلَمُونَ- وَ أُمْلي‏ لَهُمْ إِنَّ كَيْدي مَتينٌ».

4- آیۀ 15 و 16 سورۀ طارق: «إِنَّهُمْ يَكيدُونَ كَيْداً- وَ أَكيدُ كَيْداً»؛ کافران نقشه می کشند- و من نیز نقشه می کشم.

5- آیۀ 42 سورۀ طور: «أَمْ يُريدُونَ كَيْداً فَالَّذينَ كَفَرُوا هُمُ الْمَكيدُو»: آیا درصدد کید هستند، پس (بدانند که خود) کافران کید شدگان هستند.

توضیح: کید در این آیۀ اخیر در صورتی کید مثبت می شود که مراد کید خدا باشد. اما محتمل است مراد این باشد که کافران کید و نقشه می کشند در حالی که نمی دانند خودشان در دام کید شیطان هستند.

مکر: و دقیقاً همۀ این مباحث که دربارۀ کید آمد، همگی دربارۀ «مکر» هم هست با سه فرق:

الف: عنصر هنر در کید (هنر منفی در کید منفی و هنر مثبت در کید مثبت) همیشه هست، اما ممکن است مکر بدون عنصر هنری هم باشد.

ب: خود قرآن بر این که مکر دو نوع است اشاره کرده است: «اسْتِكْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّئِ». وصف «سَّيِّئِ» دلالت دارد که مکر غیر سیّئ هم هست.

ج: لفظ مکر و مشتقاتش حدود 47 بار در قرآن آمده که حدود 5 مورد آن مثبت است: