بخش سوم: وسیله ای که بتوان با آن شیطان را دور کرد

بخش سوم

وسیله ای که بتوان با آن شیطان را دور کرد

مقام و اهمیت عبد بودن

وسیله ای که بتوان با آن شیطان را سرکوب کرد

چیستی «حبّ الله»

چیستی اخلاص

اخلاص نیّت- اخلاص شخصیت

اخلاق بر علیه اخلاق

مهر بر قرآن علیه قرآن

حزب الله و حزب شیطان

پرده میان انسان و شیطان

ترمیم شکاف ها که شیطان نفوذ نکند

 

اللَّهُمَّ اخْسَأْهُ عَنَّا بِعِبَادَتِكَ، وَ اكْبِتْهُ بِدُءوبِنَا فِي مَحَبَّتِكَ، وَ اجْعَلْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ سِتْراً لَا يَهْتِكُهُ، وَ رَدْماً مُصْمِتاً لَا يَفْتُقُهُ: خدایا او (شیطان) را بسبب عبادت و بندگیت، از ما بران. و او را با پایداری ما در دوستی خودت، سرکوب و خوار کن، و میان او و ما پرده ای قرار ده که نتواند آن را پاره کند، و ترمیم محکم که نتواند آن را بشکافد.

 

شرح

 

لغت: اِخسأ: امر حاضر از «خسأَ»، بمعنی طرد کرد، راند. و معمولاً دربارۀ سگ به کار می رود مانند «چخه» و «چخا» در زبان فارسی و ترکی که به معنی برو، دور باش، است با معنای تحقیر آمیز.

دؤوب: پایداری، استواری، جدیّت و کوشش.

ردم: ترمیم شکستگی ها و بستن شکاف ها و منفذها- درز گرفتن، دوختن.

 

وسیله ای که بتوان با آن شیطان را دور کرد

 

امام علیه السلام، عبادت را وسیله ای می داند که انسان می تواند با آن شیطان را از خود دور کند و تحقیر کند. اما توفیق عبادت را نیز باید از خدا خواست. در اینجا مراد از «عبادت» اعمال طاعتی و عبادتی نیست، بل مراد اصل «عبد بودن» و «بندۀ خدا بودن» است، و نظر امام به پیام آیۀ «إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ»[1] است. می گوید: خدایا ما را از این بندگان خود قرار ده تا شیطان را سلطه ای بر ما نباشد.

شیطان نیز این واقعیت را می دانست و می داند که سلطه ای بر عباد خدا ندارد، گفت: «لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ- إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ»[2]: همۀ آنها (نسل آدم) را اغوا خواهم کرد- مگر بندگان مخلصت را. شیطان به سراغ همۀ بندگان می رود اما نمی تواند بندگان مخلص را گمراه کند.

مقام و اهمیت «عبد خدا بودن»: در این مکالمۀ خدا و شیطان یک نکتۀ قابل توجه هست: شیطان می گوید: «لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ- إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ»: همۀ آنان را گمراه خواهم کرد مگر بندگان مخلص تو. و خداوند در جوابش می گوید نه تنها بندگان مخلص من را نمی توانی گمراه کنی بلکه هیچ کدام از آنان که در بندگی من هستند را نمی توانی گمراه کنی؛ «إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ». یعنی بر آنان که در بندگی من می مانند گرچه مخلص هم نباشند سلطه نداری که بطور کلّی از راه گمراه شان کنی گرچه هر از گاهی به خطای شان دچار می کنی.

و با بیان دیگر: انسان ها دو گروه اند: آنان که در بندگی خدا مانده اند و آنان که بندۀ شیطان شده اند. ماندگاران در بندگی خدا نیز دو گروه اند: آنان که فقط توانسته اند در جایگاه بندگی خدا بمانند، و آنان که علاوه بر ماندن مخلص هم شده اند. گروه اول بدلیل «عبادت= عبد خدا بودن» می توانند شیطان را از خود دور کنند تا گمراه شان نکند گرچه گاهگاهی فریب او را می خورند. اما گروه دوم علاوه بر دور کردن شیطان، او را سرکوب هم می کنند.

عبد خدا بودن، مدرّج است؛ از پائینترین درجات تا برسد به درجۀ اشرف المرسلین (صلی الله علیه و آله) و در این درجه «عبد بودن» ارجمندتر و مقدّمتر از مقام نبوت می شود که در تشهد می گوئیم: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه‏» عبدیت او را بر رسالتش مقدم می داریم.

بنابراین صرف عبد خدا بودن وسیله ای است برای راندن شیطان. که امام علیه السلام می گوید «اخْسَأْهُ عَنَّا بِعِبَادَتِك‏».

و هیچ کسی نیست که در جایگاه عبد خدا بودن بماند مگر اینکه بمیزان عبدیت خود خلوص هم دارد، بحثی که هست در «نصاب خلوص» است که به مصداق «عبد مخلص» رسد یا نه، که اگر به این نصاب برسد وسیله ای می شود برای سرکوب کردن شیطان.

 

وسیله ای که بتوان با آن شیطان را سرکوب کرد

حبّ الله

 

وَ اكْبِتْهُ بِدُءوبِنَا فِي مَحَبَّتِك‏. خلوص بندگی از طاعات و عبادات حاصل نمی شود، بل بر عکس: طاعات و عبادات معلول خلوص هستند، زیرا قبولی طاعات وابسته به خلوص است؛ به هر میزان که خلوص باشد به همان میزان اطاعت پذیرفته می شود. خلوص بندگی فرآیند رابطه ای است که میان بنده و خدا برقرار می شود و نامش «حبّ الله» است. هر کس در این رابطه پایدار باشد شیطان را سرکوب کرده است. امام علیه السلام به ما یاد می دهد که هم خدا شناس باشیم، هم با خداوند رابطۀ محبّتی داشته باشیم و هم در این محبت پایدار باشیم تا بتوانیم شیطان را سرکوب کنیم، و توفیق همۀ اینها را نیز از خداوند بخواهیم.

چیستی حبّ الله: حبّ الله یعنی چه؟ صوفیان آن را عشق و عاشقی میان بنده و خدا می دانند که یک بینش انحرافی و نادرست است. زیرا خدا نه عشق است و نه عاشق و نه معشوق، و هیچ آیه و حدیثی در تأیید نظر آنان نیست. پیشتر نیز در این باره بحثی گذشت.

رابطه انسان با خداوند به یکی از دو ماهیت می تواند باشد:

1- اعتقاد به وجود خدا و خالقیتّ و ربوبیت او و حتی رازقیت او داشته باشد و حتی او را ستایش و عبادت هم بکند، لیکن یک رابطۀ خشک، بدون عواطف، مانند رابطۀ انسان با هر چیز بی جان. چنین روحیه، بینش و رابطه ای، از دایرۀ توحید خارج نیست و چنین شخصی موحّد و با ایمان است اما «مخلص» نیست.

2- علاوه بر اعتقاد به وجود خدا و خالقیت و ربوبیّت و رازقیت او، رابطۀ روحی و روانی و شخصیتی نیز با او داشته باشد؛ رابطه از نوع رابطه با موجود زنده که خداوند «حیّ» است نه مانند اشیاء غیر حیّ.

رابطه با ماهیت اول دچار نقص است آن هم دو نقص:

1- فطرت چنین شخصی دچار آسیب است، زیرا «حبّ الله» از اقتضاهای فطرت است و عدم آن دلیل ضعف و حتی بیماری فطرت است که نشان می دهد چنین شخصی از غریزه گرائی رها نشده و غرایزش بر فطرتش آسیب رسانیده است.

2- چنین شخصی با نصف وجودش در حضور خدا حاضر می شود نه با کل شخصیتش. شرح این مسئله:

در مباحث گذشته بیان شد (و به حدی تکرار شد و خواهد شد که باصطلاح «ترجیع بند» این نوشتار گشته است) که قرار است روح فطرت انسان روح غریزه اش را مدیریت کند، یعنی هیچ غریزه ای از غرایز را حذف یا سرکوب نکند، آنها را مدیریت کند و به سرخود رها نکند، با آنها تعامل کند، فرآیند این تعامل «شخصیت انسان» است. اگر این تعامل متعادل باشد شخصیت نیز متعادل و سالم خواهد بود و اگر دچار افراط و تفریط باشد شخصیت نیز دچار افراط و تفریط می شود. کسی که رابطۀ خشک و بدون حبّ با خدا دارد، به جای اینکه فطرتش غریزۀ حبّش را به سوی خداوند هدایت کند، آن را یا سرکوب کرده و حذف کرده است و یا در جهت همان اهداف و جهات غریزی رها کرده است، که هر دو نادرست است. و به هر دو صورت، او با کل شخصیتش در حضور خدا قرار نمی گیرد؛ فطرتش جدای از غرایز، حاضر می شود و این نصف شخصیت اوست نه کل شخصیت او. باید با همراهی غرایز مدیریت شده، حاضر می شد که نشده است.

چیستی اخلاص: اخلاص یعنی خالص کردن؛ و این یعنی تعامل متعادل روح غریزه و روح فطرت و درستی آن مدیریت که فرآیند آن یک شخصیت خالص؛ (خالص شده از عمل به اقتضاهای خود سرانۀ غرایز، و خالص مانده از افراط و تفریط) است و چنین شخصی با کل شخصیتش در حضور خداوند حاضر می شود. اما همین خلوص نیز از نظر دوام و بقاء، آفت پذیر است، باید برای دوام و پایداری آن از خداوند یاری طلبید که امام علیه السلام می گوید: «بِدُءوبِنَا فِي مَحَبَّتِك‏»: با پایداری ما در محبت تو. پایداری در «حبّ الله» شیطان را سرکوب می کند: «وَ اكْبِتْهُ بِدُءوبِنَا فِي مَحَبَّتِك‏» خدایا، شیطان را بوسیله پایداری ما در محبت خودت، سرکوب کن. از این عبارت بر می آید آنان که رابطۀ شان با خدا از نوع اول و بدون «حبّ الله» است و جای این حبّ در شخصیت شان خالی است نمی توانند شیطان را سرکوب کنند گرچه توحیدشان نقصی ندارد.

بنابراین، در ادبیات قرآن و اهل بیت علیهم السلام، دو اصطلاح «اخلاص» هست:

1- اخلاص نیّت (خلوص نیت): یعنی خالص بودن نیّت از ریاء، و نفس (غریزه) گرائی با هر انگیزۀ فارغ از مدیریت فطرت. این اصطلاح به اعمال و رفتارها، و باصطلاح در عمل به فروع دین مربوط است. خوشبختانه این اصطلاح در عرصۀ اندیشه ای، فرهنگی و حتی محاوراتی ما یک مقوله شایع، رایج و شناخته شده است.

2- اخلاص شخصیت (خلوص شخصیت): یعنی خالص بودن شخصیت درونی انسان از سرکوب شدن فطرت از جانب غریزه، و یا سرکوب شدن غریزه یا حذف شدنش از جانب فطرت، و عدم تعادل و تعامل شان. متأسفانه این اصطلاح دوم در جامعۀ ما نه رایج است و نه شایع، و نه شناخته شده است. اما این اصطلاح نصّ آیه های قرآنی است؛ در سورۀ ص پس از یاد کردن پیامبران در آیۀ 46 می گوید: «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّار»: ما آنان را (شخصیت آنان) را خالص کردیم با خالصه ای از یاد آخرت. و در آیۀ 24 سورۀ یوسف دربارۀ آن حضرت می فرماید: «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ»: که او از بندگان خالص شدۀ ما است. و در چندین آیه دیگر «مخلصین» با صیغۀ مجهول به معنی «خالص شده» آمده است؛ بنده ای که خودش و شخصیتش خالص شده است.

این اصطلاح قرآنی- و نیز حدیثی- در میان ما مغفول مانده است؛ مقصودم این نیست که هیچ بحثی دربارۀ این آیه ها نشده، مراد این است که اولاً به صورت یک اصطلاح فراز نشده و رایج نگشته است. ثانیاً جایگاهی برای خود در عرصۀ اندیشه و علم بویژه در علم انسان شناسی نیافته است. و این یک غفلت بل یک مصیبت بزرگ است و یکی از عواملی است که جامعۀ علمی ما را از تأسیس و سامان دادن علوم انسانی باز داشته و ما را به دریوزه گری از اروپا کشانیده است؛ علوم انسانی اروپا که امروز به بن بست رسیده است.

اخلاق بر علیه اخلاق: درست است در همۀ این آیه ها بحث شده، اما سوگمندانه باید گفت: همۀ این قبیل آیه های انسان شناسی را به «اخلاق» تفسیر کرده اند، آن هم نه اخلاق علمی و تبیین شده بر مبانی علمی، بل به پند و اندرز صرفاً عامیانه. اخلاقی که پایگاه و خاستگاه آن در کانون وجود انسان شناسائی نشده و هنوز هم در پاسخ غربیان (که انسان را حیوان می دانند و جائی در کانون وجود انسان برای اخلاق قائل نیستند و منشأ اخلاق را اعتباری و قراردادی و فاقد حقیقت می دانند) عرض قابلی نداشته و نداریم؛ خودمان روح فطرت را نشناخته ایم تا چه رسد آن را به غربیان بشناسانیم.

و سوگمندانه تر اینکه: هر شخص کم سواد به «درس اخلاق» می پردازد، فرق میان اِفاضه های این جناب با پند و اندرز مادر بزرگ (بی سواد قدیم که در کنار کرسی به نوه های خود اندرز می داد) تنها این است که این جناب با لفّاظی اندرزهای خود را آرایش می دهد. اَمان از دست این «درس اخلاق بر علیه درس اخلاق» که چه رسوباتی بر روی (نعوذ بالله) قرآن ریخته است؛ مانند چوپانی خشن، آیه ها را آهوان اسیر انگاشته و با چوبدستی درشتش همه را به حصار اخلاق اندرزی غیر علمی رانده است. هیچ آیه ای از آیات علوم انسانی نیست مگر اینکه آن را به این گونه اخلاق تفسیر کردند؛ بدون دلیل از خود قرآن و بدون دلیلی از احادیث اهل بیت علیهم السلام. و صد البته همین بلا را بر سر حدیث های علوم انسانی بویژه حدیث هائی که دربارۀ آیات علوم انسانی آمده اند، آورده اند.

اینان به آیه و حدیث، مهر و علاقۀ شدید هم دارند که این مهرشان از سیما و نحوۀ بیان شان می بارد، لیکن از سنخ مهر و علاقۀ کفتر بازان به کبوتران، که این مهر به قرآن و حدیث نیز، بر علیه قرآن و حدیث می شود.

نتیجه: نتیجۀ سخن امام سجاد علیه السلام، در این فراز از دعا که می گوید خدایا، «وَ اكْبِتْهُ بِدُءوبِنَا فِي مَحَبَّتِك»، چنین می شود: تعامل متعادل دو روح غریزه و فطرت، منجر به اخلاص شخصیت شده و اخلاص شخصیت منجر به «حبّ الله» شده، و پایداری در «حب الله» سبب سرکوب شدن شیطان می شود: با تصویر زیر: ‏

تعامل متعادل دو روح ß اخلاص شخصیت ß حبّ الله.

استعاذه و یاری خواستن از خدا ß دوام و پایداری در حبّ الله ß توان برای سرکوب کردن شیطان.

آیه هائی دربارۀ «حب الله»: آیۀ 8 سورۀ انسان: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً». آیۀ 24 سورۀ توبه: «قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في‏ سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ». آیۀ 177 سورۀ بقره: «وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى‏ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى‏ وَ الْيَتامى‏ وَ الْمَساكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ..». و آیه 165 سورۀ بقره: «وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ».

افراد جامعۀ انسانی به دو حزب تقسیم می شوند: حزب الله و حزب الشیطان، که معیارشان «حبّ» و «مودّت» است. حزب اول حبّ الله دارند، و حزب دوم حبّ الشیطان دارند. در آیه های آخر سورۀ مجادله می فرماید: «اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ- إِنَّ الَّذينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ فِي الْأَذَلِّينَ- كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلي‏ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ- لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ في‏ قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.

در این آیه ها «مودّت» و «محبت» معیار حزب الله و حزب شیطان، معرفی شده است.

پرده میان انسان و شیطان

 

وَ اجْعَلْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ سِتْراً لَا يَهْتِكُه‏: خدایا، و قرار ده میان ما و شیطان پرده ای که نتواند آن را پاره کند.

همانطور که به شرح رفت، خود انسان مکلّف است که بوسیلۀ «بندۀ خدا بودن» و «اخلاص شخصیت خود» شیطان را دور و سرکوب کند. اما راه دعا بسته نیست چنانکه دیدیم توفیق همین دو تکلیف را نیز از خدا می خواهد. امام در این فراز از دعا بالاتر رفته و از خدا می خواهد که علاوه بر توفیق در آن تکلیف، یک پردۀ محکم و پاره نشدنی نیز میان ما و شیطان ایجاد کند و با کلمۀ «اِجعل» یعنی ایجاد کن و قرار ده، یاری و کمک مستقل دیگری می طلبد. این یک خواستۀ بس بزرگ است، اما امام علیه السلام به ما یاد می دهد که اذن دارید چیزهای بزرگ را نیز از خدا بخواهید که شرحش گذشت.

استعاذه: در این باره اگر دعای انسان پذیرفته شود، ستر و پرده میان او و شیطان برقرار می شود. نشانۀ وجود این پرده چیست؟ استعاذه است؛ به هر میزان که «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» بگوئید و به خدا پناه ببرید، این پرده محکمتر خواهد بود.

 

ترمیم شکاف ها تا شیطان نتواند نفوذ کند

 

وَ رَدْماً مُصْمِتاً لَا يَفْتُقُه‏: خدایا، و (میان ما و شیطان) ترمیمی قرار ده که نتواند آن را بشکافد.

لغت: الرّدم: ما یسقط من الحائط المتهدّم: آنچه از دیوار شکسته شده می ماند.

الرّدم (ج: ردوم الاسم من رَدَم بمعنی سَدَّ: به معنی مسدود کردن؛ ترمیم کردن است.

منفذهائی که شیطان برای نفوذ بر ما- در اثر اشتباهات و مسامحه های ما- می یابد، بوسیلۀ توبه ترمیم می شوند. امام می گوید خدایا، این ترمیم ها را طوری محکم کن که او نتواند دوباره آنها را بشکافد.

توجه: این دوباره شکافی خطرناکتر از شکاف و منفذ اولی است، زیرا از دوباره کاری و تکرار، گناه حاصل می شود و پیشتر در شرح همین دعا بیان شد که گناهان صغیره به آسانی بوسیلۀ توبه آمرزیده می شوند اما تکرارشان منجر به گناه کبیره می شود و توبه از گناه کبیره سخت دشوار است و نیز مقبول شدن این توبه نیز شرایط سختی را می طلبد. در واقع این جملۀ امام بدین معنی است: خدایا ما را از تکرار گناه باز دار، بازداشتن محکم و استوار. این نیز خواسته ای است بس بزرگ. اما گفته شد که به انسان اذن داده شده دعا کند و همه چیز را از خدا بخواهد: «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ‏»[3]؛ آیه ای که بالاترین هدیه الهی را به انسان داده است.



[1] آیۀ 42 سورۀ حجر، و آیۀ 65 سورۀ اسراء است.

[2] آیه های 39 و 40 سورۀ حجر.

[3] آیۀ 60 سورۀ غافر.