بخش سوم: هدف وسیله را توجیه نمی کند

بخش سوم

هدف وسیله را توجیه نمی کند

روان شناسی

تربیت شخصیت فردی در جهت شخصیت اجتماعی

جامعه شناسی

امام خود را می گوید تا دیگران را تربیت کند

 

اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ خُذْ ظَالِمِي وَ عَدُوِّي عَنْ ظُلْمِي بِقُوَّتِكَ، وَ افْلُلْ حَدَّهُ عَنِّي بِقُدْرَتِكَ، وَ اجْعَلْ لَهُ شُغْلًا فِيمَا يَلِيهِ، وَ عَجْزاً عَمَّا يُنَاوِيهِ (7) اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تُسَوِّغْ لَهُ ظُلْمِي، وَ أَحْسِنْ عَلَيْهِ عَوْنِي، وَ اعْصِمْنِي مِنْ مِثْلِ أَفْعَالِهِ، وَ لَا تَجْعَلْنِي فِي مِثْلِ حَالِهِ: خدایا بر محمد و آلش درود فرست، و دشمن ستمگر مرا با نیروی خودت از ظلم بر من باز دار، و با قدرت خود تیزی او بر من را بشکن، و او را در امور خودش (گرفتار کرده و) مشغول کن، و از آنچه بر علیه اوست ناتوان گردان، خدایا بر محمد و آلش درود فرست، و ستم وی بر من را آسان نگردان، و در برابر او برای من یاری نیکوکن، و مرا از (ارتکاب) مانند کارهای او نگهدار، و حال مرا مانند حال او قرار مده.

 

شرح

 

لغت: افلل: صیغۀ امر حاضر از باب افعال از ریشه «فلّ». به معنی «تَرکَ برداشتن»، در هم شکستن.

یناوی: مفرد مذکر از باب مفاعله که کاربرد بین اثنین دارد؛ یعنی دو چیز قصد همدیگر کنند. و چون امام علیه السلام با حرف «ما» آورده نه «من»، معلوم می شود که مرادش حوادث و پیشامدهائی است که متوجه ستمگر شوند و توان او را به تحلیل ببرند. و جملۀ «وَ عَجْزاً عَمَّا يُنَاوِيهِ» عطف تفسیر است که جملۀ «وَ اجْعَلْ لَهُ شُغْلًا فِيمَا يَلِيهِ» را تفسیر می کند و هر دو به یک محور هستند.

برخی شارحان این جمله را بدینگونه معنی کرده اند: «در پیش دشمنش ناتوان کن». اما در این صورت باید «عمّن» می گفت نه «عمّا». این اشتباه از برداشتی که از منابع لغت کرده اند ناشی شده، زیرا اهل لغت باب مفاعلۀ این مادّه را به دشمن معنی کرده اند. لیکن باید توجه کرد که امام علیه السلام گرفتاری و بلا را نیز دشمن نامیده است، پس باید بدینصورت ترجمه شود «و از آنچه بر علیه اوست ناتوان گردان».

و با بیان دیگر: نظر به لفظ «عجزاً»، مقصود امام در این جمله مصداق«اللهم اشغل الظالمین بالظالمین» نیست، زیرا آنچه می خواهد «ناتوان شدن» است و ناتوانی یک ظالم در برابر ظالم دیگر، عین توانمند شدن آن ظالم دیگر است، و امام برای توانمند شدن هیچ ستمگری دعا نمی کند. اما ناتوانی یک ستمگر در برابر گرفتاری های خود، عین مطلوب است.

درست است، اگر بگوئیم یکی از مصادیق «اللهم اشغل الظالمین بالظالمین» نیز «اللهم اعجز الظالمین بالظالمین» است. این درست است لیکن حرف «ما» را از عام شمول بودن، خارج نمی کند که شامل هر گرفتاری است و یکی از مصادیق آن ناتوانی هر دو ظالم می شود، و البته محور سخن امام تنها یک ظالم است نه دو ظالم.

هدف وسیله را توجیه نمی کند: امام علیه السلام در برابر ستم ستمگر، از خدا یاری می طلبد لیکن نه هر گونه یاری، بل می گوید: «وَ أَحْسِنْ عَلَيْهِ عَوْنِي‏» و نیکو گردان یاری بر من را در برابر او، «یاری زیبا و نیکو» می خواهد. زیرا کمک خداوند بر دو نوع است؛ گاهی ستمگری را بر ستمگری پیروز می کند. امام می گوید خدایا من اینگونه پیروزی را نمی خواهم، از طریق احسن از شر او رها شوم. که دو جمله بعدی توضیح این «اَحسن» است که می گوید «وَ اعْصِمْنِي مِنْ مِثْلِ أَفْعَالِهِ، وَ لَا تَجْعَلْنِي فِي مِثْلِ حَالِه‏». آنچه مورد نظر قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) است دفع ستم با وسایل و راه مشروع است نه هر وسیله ای و نه دفع ستم بوسیله ستم.

امام صادق علیه السلام دعوت ابومسلم را نپذیرفت نامۀ او را به آتش انداخت و به پیک او گفت: برو پاسخ نامه همین بود. زیرا قیام خراسان قیام شیعیان وصایتی بود که به «ولایت» معتقد نبودند و امام را «حجةٌ مِن عند الله» نمی دانستند؛ شعارشان «الرِّضَى مِنْ آلِ مُحَمَّد» بود؛ یعنی به هر کس از خاندان پیامبر (بنی هاشم) راضی شویم خلافت را به او می دهیم. و باصطلاح بیعت شان را «معطی سمت» می دانستند. و امام می دید که نتیجۀ این قیام خلافتی خواهد بود دقیقاً از سنخ خلافت بنی اُمیه، و این دفع ستم است با ستم دیگر، و رفتارش رفتار آنها و حالش نیز حال آنها، همانطور که خلافت عباسیان چنین شد.

تربیت شخصیت فردی در جهت شخصیت اجتماعی: در بحث از «عنوان این دعا» با توجه به عبارت «أَوْ رَأَى مِنَ الظَّالِمِينَ مَا لَا يُحِب‏»، بستر این دعا را به هر ستمی که به شخص امام شود یا به دیگر افراد و یا به جامعه شود، تعمیم دادیم که مراد امام تنها ستمی نیست که مستقیماً به خود او متوجه باشد بل هر عمل ستمگران اعم از بدعت، تضعیف دین، عدم رعایت عدالت و…، همگی ستم است و از همۀ این ستم ها شکوه می کند، اما مشاهده می کنیم که ظاهر روال کلام امام فقط به محور ستم هائی که فقط در مورد خودش است می باشد.

آیا از عبارت مذکور در عنوان این دعا صرفنظر کنیم و همۀ سخنان امام را در بستر فردی و خویشتن خویش تفسیر کنیم، یا بر همان باور باشیم که مقصود امام شامل اجتماعیات هم می شود و چشم اندازش فراتر از دایرۀ فردی خویش است؟-؟ اگر مرادش هر ستمی است که بر انسان به عنوان یک موجود اجتماعی است، پس چرا همه جملاتش به محور ضمیر متکلم «من» می چرخد؟

پاسخ: اولاً: ما نمی توانیم از عبارتی که در عنوان دعا آمده صرفنظر کنیم و هرگز چنین اختیاری را به ما نداده اند. ثانیاً: محتوای صحیفه صرفاً راز و نیاز امام با خدا نیست، اگر چنین بود آن را در قالب یک کتاب به ما نمی دادند. ثالثاً: صحیفه را فقط به خاطر یادگرفتن نحوۀ راز و نیاز به ما نداده اند، بل همانطور که در مقدمۀ آن یحیی بن زید می گوید و امام صادق علیه السلام نیز این گفته او را تأیید می کند که صحیفه علم و دانش است در قالب دعا، و دعا است در قالب علم و دانش. این دعای چهاردهم نیز صرفاً دعا نیست، مدرسه است، به شرح زیر:

در مباحث گذشته بیان شد که مکتب قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) به «شخصیت جامعه» معتقد است و در عین حال نه به «اصالت جامعه» معتقد است و نه به «اصالت فرد» بل امرٌ بین امرین، که یکی از اساسی ترین پایه های علوم انسانی این مکتب است.

جامعه شخصیت دارد؛ اقتضاها و جاذبه و دافعۀ آن با اقتضاها و جاذبه و دافعه فردی افراد خویش کاملاً متفاوت و در مواردی متضاد است. اما این شخصیت متفاوت جامعه، کاملاً بریده و جراحی شده از شخصیت فردی افراد نیست. اقتضاهای فردی افراد مانند تکه های پازل که در یک تعامل با اشکال مختلف و رنگ های مختلف در کنار هم قرار می گیرند و تابلوئی را می سازند به طوری که شخصیت تابلو با شخصیت هر کدام از تکّه ها متفاوت بل متضاد هم هست. پس شخصیت تابلو که جاذبه و دافعه اش با تک تک تکه ها متفاوت است، همان شخصیتش را هم از تکه ها گرفته است.

از جانب دیگر: شخصیت تابلو «مساوی مجموع تکّه ها» نیست. زیرا اگر مجموع آن تکه ها را روی همدیگر تلنبار کنید، شخصیت تابلو به وجود نمی آید. بنابراین دربارۀ جامعه نه مارکسیسم درست است و نه لیبرالیسم بل امر بین امرین.

این دعای چهاردهم درصدد ساختن تکه های پازل است، درصدد ساختن افراد است به نحوی که برای آن «تعامل» مستعد باشند و جامعۀ مورد نظر را به وجود آورند. و در جان و روح افراد جای بگیرد که راه مقابله با ستم بوسیله ستم نیست تا هدف شان وسیلۀ شان را توجیه کند، یا رفتارشان از سنخ همان رفتار ستمگران باشد، یا حال و حالت شان همان حال و حالت ظالمان باشد. که می گوید: وَ أَحْسِنْ عَلَيْهِ عَوْنِي، وَ اعْصِمْنِي مِنْ مِثْلِ أَفْعَالِهِ، وَ لَا تَجْعَلْنِي فِي مِثْلِ حَالِه‏. اینک به دنبال همین کلمۀ «لَا تَجْعَلْنِي» در قرآن بگردیم و نمونه هائی را مشاهده کنیم:

1- آیۀ 150 سورۀ اعراف: «وَ لا تَجْعَلْني‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمين».

2- آیۀ 94 سورۀ مؤمنون: «رَبِّ فَلا تَجْعَلْني‏ فِي الْقَوْمِ الظَّالِمين».

3- آیۀ 47 سورۀ اعراف: «رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمين».

و دربارۀ «عون اَحسن» گفته شد که گاهی خداوند ستمگری را در برابر ستمگر دیگر یاری می کند و همینطور ستمگران را در برابر ستمگران دیگر. چند آیه را مشاهده کنیم که به همان «لا تَجْعَلْني» نیز مربوط است:

1- آیۀ 85 سورۀ یونس: «رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ». این آیه دو کاربرد دارد: الف: مظلومان ابزار امتحان ظالمان هستند؛ خدایا ما را در سلطه ظالمان قرار نده تا بوسیلۀ ما آنان را دچار فتنه و امتحان کنی. ب: خدایا در مقابله با ستمگران، ما را صرفاً ابزار گرفتاری آنان قرار نده همانطور که ستمگران را ابزار گرفتاری ستمگران قرار می دهی. (مانند ستمگران عباسی که موجب گرفتاری ستمگران اموی شدند).

2- آیۀ 5 سورۀ ممتحنه: «رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذينَ كَفَرُوا».

بدیهی است مراد از این دو آیه این نیست که ما هیچ گرفتاری یا مشکلی برای ستمگران ایجاد نکنیم یا با آنان مقابله نکنیم، بویژه این آیه اخیر که از زبان حضرت ابراهیم آمده که بت شکنی را راه انداخت و آن همه گرفتاری برای دولت قدرتمند آکد (عاد) در پایتخت شان بابل ایجاد کرد. بل مراد این است که مقابله با ستم و ستمگران بر اساس «هدف وسیله را توجیه می کند» نباشد. در اینصورت هر دو طرف ستمگر می شوند.

انبیاء نیز مانند امام سجاد علیه السلام با ضمیر متکلّم این اصل خود سازی را از خداوند خواسته اند به رسول اکرم اسلام دستور می دهد که بگو: «رَبِّ أَدْخِلْني‏ مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْني‏ مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لي‏ مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصيراً»[1]: پروردگارا مرا (در هر کار) با صداقت وارد کن و با صداقت خارج کن، و از سوی خودت حجّتی یاری کننده برایم قرار ده. یعنی هدفم وسیله ام را توجیه نکند. این آیه با ضمیر متکلم وحده است اما بر ما نیز واجب می کند که آن خواسته را بخواهیم.

و در آیه های 83 و 84 سورۀ شعراء همین خواسته را از زبان حضرت ابراهیم با ضمیر متکلم وحده آورده سپس تصریح کرده که دیگران نیز از او یاد بگیرند: «رَبِّ هَبْ لي‏ حُكْماً وَ أَلْحِقْني‏ بِالصَّالِحينَ(83) وَ اجْعَلْ لي‏ لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرينَ». یعنی خدایا مرا از صالحان قرار بده و آیندگان و تاریخ را بازگوکنندگان راه و بینش و مکتب من قرار بده.

پس دعای همۀ معصومان دربارۀ خودشان و با ضمیر متکلم، درس است برای همگان خواه در عصر خودشان و خواه در آینده تاریخ. و اگر افراد بدینگونه تربیت شوند پازل هائی می شوند که آن تابلوی مورد نظر جامعه را به وجود می آورند، نه هر جامعه دیگر با ماهیت دیگر. و این چنین است رابطه جملۀ «أَوْ رَأَى مِنَ الظَّالِمِينَ مَا لَا يُحِب‏» در عنوان این دعا که هر گناه را ستم می داند و هر ستم (خواه ستمی که متوجه خود او می شود و خواه ستمی که بر افراد دیگر و یا جامعه می شود) را در نظر دارد. و امام خود را می گوید تا دیگران را تربیت کند.



[1] آیۀ 80 سورۀ اسراء.