بخش دوم: نعمت به معنی دوم را نباید خواست

بخش دوم

نعمت به معنی دوم را نباید خواست

فضل خدا

مسیحیت و بلاجوئی

دعای اقتراحی

دعا برای برداشتن تکالیف

رابطه انسان با بیماری

جایگاه بهداشت در فقه و حدیث

 

اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَبِّبْ إِلَيَّ مَا رَضِيتَ لِي، وَ يَسِّرْ لِي مَا أَحْلَلْتَ بِي، وَ طَهِّرْنِي مِنْ دَنَسِ مَا أَسْلَفْتُ، وَ امْحُ عَنِّي شر مَا قَدَّمْتُ، وَ أَوْجِدْنِي حَلَاوَةَ الْعَافِيَةِ، وَ أَذِقْنِي بَرْدَ السَّلَامَة: خدایا پس بر محمد و آلش درود فرست، و آنچه را که برای من راضی شده ای آن را برایم محبوب گردان، و آنچه بر من فرود آورده ای برایم آسان ساز، و مرا از آلودگی گذشته ام پاک گردان، و محو کن از من شر اعمال پیشین را، و شیرینی تندرستی را برایم پدید آور، و گوارائی سلامتی را بر من بچشان.

 

شرح

 

حَبِّبْ إِلَيَّ مَا رَضِيتَ لِي‏. به کلمه «لی» توجه کنید؛ یعنی «به نفع من» و نمی گوید «علیّ= به ضرر من». بر خلاف شعار صوفیانۀ «هر چه از دوست رسد، نیکو است»، و بر خلاف بینش صوفیانۀ بلاء جوئی، و بر خلاف بینش ملامتیّه. امام علیه السلام از خدا توفیق می خواهد که قدر و ارزش نعمت ها را بداند و قبلاً بیان شد که نعمت بر دو نوع است؛ نعمتی که بدواً و طبعاً در اصل خودش نعمت است، و نعمتی که انسان می تواند آن را از تبدیل شر و نقمت به نعمت به دست آورد و می خواهد که این هر دو نعمت را دوست بدارد و ارج نهد.

اما نقمتی که نتواند آن را به نعمت تبدیل کند، نه قابل دوست داشتن است و نه می خواهد آن را دوست بدارد، بل بشدت از آن می ترسد و می نالد، همانطور که پیامبر اکرم و دیگر امامان (صلوات الله علیهم) می ترسیدند و می لرزیدند و می گریستند. بر خلاف بینش های دیگر که دوزخ را نیز خیر محض و عشرتکده می دانند.

نعمت به معنی دوم را نباید خواست: فرق است میان نعمت به معنی اول که بدواً و طبعاً و در اصل خود نعمت است، با نعمتی که از تبدیل نقمت به نعمت، به دست می آید. نعمت به معنی اول را همیشه می خواهیم و باید بخواهیم، اما نعمت به معنی دوم را نمی خواهیم و نباید بخواهیم. و لذا می بینیم که امام علیه السلام با اینکه فواید بسیار و ثواب های مهم ناشی از بیماری را می شمارد، با این همه از خداوند نجات از بیماری و شفا می خواهد.

پرسش: اگر بیماری (یا هر بلیّۀ دیگر) این همه ثواب و فواید دارد، چرا امام رهائی از آن را می خواهد؟ آیا از رسیدن به این همه ثواب روی گردان می شود؟

پاسخ: همانطور که اشاره شد، هستند کسانی، فرقه هائی، و بینش هائی که با همین تصور، به بلاء دوستی و بلاء جوئی دچار شده اند. این انحراف فکری از غلطی ناشی می شود که آنان در خدا شناسی دارند، اینان هرگز معنی و ماهیت «فضل» را نفهمیده اند و گمان می کنند که خداوند مانند فلان تاجر است که چیزی را رایگان نمی دهد؛ دهش و عطای خدا یا در برابر عبادت است و یا به خاطر تحمّل بلاء.

این اندیشۀ نادرست دربارۀ خداوند در قرن اول اسلام توسط ایادی اموی از «کلام مسیحیت» به درون اسلام آمد و فرقۀ معتزله آن را رواج داد. در بینش معتزله جائی برای فضل نیست زیرا آنان «قَدَری اندیش» بودند و حصار تنگی از قانون «علّت و معلول» به دور خودشان کشیده بودند. در حالی که اصل و اساس ایجاد کائنات به خاطر هیچ علّتی نبود[1] فقط فضل بود و بس. و با بیان دیگر: خداوند در ایجاد کائنات هیچ سود و نفعی برای خود در نظر نداشت:

 

من نکردم خلق بهر سود خود
 

 

بل که بنمایم به بنده جود خود

 

نه فقط بر بنده، بل بر همۀ اشیاء کائنات، جود کنم، همانطور که در آیه های آخر بخش اول دیدیم و لذا فرموده است: الْقَدَرِيَّةُ مَجُوسُ هَذِهِ الْأُمَّة: قدریّه مجوس این امت هستند. در خدا شناسی مجوسی جائی برای فضل خدا نیست رابطۀ خدا با خلق فقط بر اساس عدل است و بس. اَهور مزدا در کناری ایستاده جنگ یزدان و اهریمن را تماشا می کند و هیچ کمکی به یزدان نمی کند، یزدان و یزدانیان باید تنها خودشان چاره ای به حال خودشان بکنند و در این بینش جائی برای فضل خدا و دعا وجود ندارد.

بلاجوئی: مسیحیان به «بلاء جوئی» معتقد هستند؛ باور دارند که تحمل بلاها و خودداری از دعای رفع بلاء بالاترین مقام و موجب قرب الهی است. این بینش پس از ورود به جامعه اسلامی به صورت یکی از اصول اساسی برخی فرقه ها گشت. در بخش اول بیان شد که این بینش زمینۀ روانی و روان شناختی نیز دارد.

اما امام سجاد علیه السلام در این دعا شرح می دهد که درست است انسان می تواند بلاء را به نعمت تبدیل کند؛ خداوند این توان و امکان را به انسان داده است، و این توانمندی انسان از آئینه های بزرگی است که قدرت خدا را در آفرینش انسان با این توانمندی نشان می دهد، توانمندی ای که شر را به خیر تبدیل کند و لذا خدا را در این قدرتش نیز ستایش می کند و می گوید: آیا قدرتی که در آفرینش نعمت های بالاصاله به کار برده ای بیشتر سزاوار ستایش است یا قدرتی که در این توانمند ساختن انسان به کار برده ای-؟-؟

و با این همه ثواب و فواید بیماری، به ما یاد می دهد که بلاء جو نباشید اگر بیماری آمد شفاء را بخواهید. می گوئیم در اینصورت آن همه ثواب ها از دستمان می رود. می فرماید: خداوند «ذُو الْفَضْلِ الْعَظيم» است از او بخواهید که همین ثواب ها را بدون بلاء و بدون بیماری به شما بدهد، خودش گفته «ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ»[2].

و به همین جهت آیه های فضل را در آخر بخش اول ردیف کردم.

حدیث: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به عیادت بیماری رفت و فرمود: مَا شَأْنُكَ قَالَ صَلَّيْتَ بِنَا صَلَاةَ الْمَغْرِبِ فَقَرَأْتَ الْقَارِعَةَ فَقُلْتُ اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ لِي عِنْدَكَ ذَنْبٌ تُرِيدُ اَن تُعَذِّبُنِي بِهِ فِي الْآخِرَةِ فَعَجِّلْ ذَلِكَ فِي الدُّنْيَا. فَصِرْتُ كَمَا تَرَى. فَقَالَ ص: بِئْسَ مَا قُلْتَ أَ لَا قُلْتَ: رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ. فَدَعَا لَهُ حَتَّى أَفَاق:[3] حالت چطور است؟ گفت: در نماز مغرب که با شما بودیم سورۀ قارعه را خواندی من گفتم: خدایا اگر گناهی در پیش تو دارم و قرار است برای آن در آخرت عذابم کنی پس آن را جلو بینداز و در دنیا عذابم کن. پس اینگونه (بیمار) شدم که مشاهده می کنید، پیامبر فرمود: چه بد دعا کرده ای چرا نگفتی (همانطور که در قرآن آمده) پروردگارا به ما عطا کن در دنیا نعمت و در آخرت نیز نعمت و حفظ کن ما را از عذاب آتش. سپس برایش دعا کرد و او شفا یافت.

امام صادق علیه السلام می فرماید: مَرِضَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَام‏ فَعَادَهُ قَوْمٌ فَقَالُوا لَهُ: كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَقَالَ أَصْبَحْتُ بِشر. فَقَالُوا: سُبْحَانَ اللَّهِ هَذَا كَلَامُ مِثْلِكَ؟! فَقَالَ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى «وَ نَبْلُوكُمْ بِالشر وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ» فَالْخَيْرُ الصِّحَّةُ وَ الْغِنَى، وَ الشر الْمَرَضُ وَ الْفَقْرُ ابْتِلَاءً وَ اخْتِبَاراً:[4] روزی امیرالمؤمنین علیه السلام بیمار شد، گروهی به عیادتش رفتند و گفتند: حالت چطور است ای امیرالمؤمنین-؟ فرمود: حالم بد و دچار شر هستم. گفتند: سبحان الله! این سخن از مثل تو است!؟! فرمود: خدای متعال در قرآن می گوید «دچار می کنیم شما را به شر و خیر برای امتحان و به سوی ما برگردانیده می شوید» در این آیه مراد از خیر سلامتی بدن و ثروت است، و مراد از شر بیماری و فقر است برای ابتلاء و امتحان.

اینان گمان می کردند بر امیرالمؤمنین شایسته است که میان نعمت و نقمت فرق نگذارد، از شر نیز استقبال کند همانطور که از خیر استقبال می کند.

در این میان گاهی گفتاری در قالب حدیث آمده و متأسفانه در متون حدیثی نیز ثبت شده که بلاجوئی مسیحیت را در میان مسلمانان ترویج می کند؛ مثلاً در مستدرک الوسائل ج 2 ص 150 سخن ابن عباس به عنوان حدیث آمده در حالی که نظر شخصی یا باور شخصی او بهیچ وجه ارزش حدیثی ندارد، می گوید: روزی همسر حضرت ایوب به او گفت: بهتر است دعا کنی تا خداوند شفایت بدهد. گفت: وای بر تو هفتاد سال در نعمت ها به سر بردیم پس بگذار به همان مقدار نیز در سختی بگذرانیم.

این قبیل روایات از ابن عباس زیاد است که اولاً انتساب آنها به او جای سؤال است. ثانیاً چرا باید سخنان او در ردیف احادیث معصومین بیاید؟ او که از ماجرای بیعت سقیفه تا آخر عمرش خطاهای بزرگی داشته و در برابر امام حسین و امام سجاد علیهما السلام دکان باز کرده بود و ائمّه علیهم السلام را ولیّ واجب الاطاعه و حجة من عند الله نمی دانست گرچه آنان را بعنوان فرزندان پیامبر در مقام باصطلاح «آقا زاده» می دانست، و همان نگاه را به آنان داشت که امروز سنیان دارند. ابن عباس یک شیعۀ وصایتی بود نه ولایتی[5].

مقام رضاء با خودداری از دعا فرق دارد: گاهی نیز برخی حدیث ها درست معنی نمی شوند؛ حدیثی که به محور رضاء آمده به ترک دعا تفسیر می شود. مثلاً مرحوم نوری در مستدرک در ردیف همان سخن ابن عباس حدیثی از امام سجاد علیه السلام آورده و آن را در جهت همان بلاء خواهی قرار داده است می گوید: مَرِضْتُ مَرَضاً شَدِيداً فَقَالَ لِي أَبِي عَلَيْهِ السَّلَام‏ مَا تَشْتَهِي فَقُلْتُ أَشْتَهِي أَنْ أَكُونَ مِمَّنْ لَا أَقْتَرِحُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي مَا يُدَبِّرُهُ لِي فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَام لِي أَحْسَنْتَ ضَاهَيْتَ إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلَ عَلَيْهِ السَّلَام حَيْثُ قَالَ جَبْرَئِيلُ هَلْ مِنْ حَاجَةٍ فَقَالَ لَا أَقْتَرِحُ عَلَى رَبِّي بَلْ حَسْبِيَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ: امام سجاد علیه السلام گفت: روزی بشدت مریض شدم، پدرم فرمود: چه خواسته ای داری؟ گفتم می خواهم از کسانی باشم که بر خداوند تکلیف و برنامه تعیین نکنم در آنچه دربارۀ من تدبیر می کند. پدرم فرمود: احسنت شبیه ابراهیم خلیل علیه السلام شدی، وقتی که جبرئیل به او گفت: آیا حاجتی داری؟ گفت: برای پروردگارم برنامه تعیین نمی کنم، بل می گویم: خداوند برایم کفایت می کند و او بهترین وکیل است.

شاعری این رفتار حضرت ابراهیم را به «ترک دعا» معنی کرده و می گوید:

 

چون رها از منجنيق آمد خليل

 

آمد از دربار عزّت، جبرئيل

گفت: هَل لَك حاجَةٌ يا مُجتبي

 

گفت: اَمّا مِنكَ يا جبريلُ لا

من ندارم حاجتي با هيچ كس

 

با يكي كار من افتاده است و بس

آن چه داند لايق من آن كند

 

خواه ويران خواه آبادان كند

گفت با او جبرئیل ای پادشاه

 

پس ز هر کس باشدت حاجت بخواه

گفت اين جا هست نامحرم مقال

 

عِلْمُهُ بِالحالِ حَسْبِي مَا السُّؤال

 

کم نیستند کسانی که شاعرانی از قبیل مولوی، حافظ، سعدی و… را «تبیین کنندۀ شناخت- خدا شناسی، دین شناسی، هستی شناسی، انسان شناسی- می دانند و عاشق این قبیل شعرا هستند، زیرا کسی که با تبیینات اهل بیت علیهم السلام اخت نباشد و طعم احادیث را نچشیده باشد، دیوان شعرا را منبع شناخت و تبیین کننده دین می داند.

مولوی در تشویق به «ترک دعا» می گوید:

 

من گروهی میشناسم زاولیاء

 

که دهن شان بسته باشد از دعاء

 

معلوم نیست آن همه آیه های قرآن که انبیاء و اولیاء و مؤمنین را به دعا فرا می خواند، بل امر می کند، این گروه اولیاء چه کسانی هستند که مولوی آنها را می شناسد و دیگران نمی شناسند-؟ و نیز آن همه احادیث که در مقدمه و بخش های متعدد این کتاب گذشت و پیام شان این بود که دین و دینداری یعنی دعا.

حدیث بالا اولاً مقام رضاء را در نظر دارد و آن دعا را محکوم می کند که در مقام تعیین تکلیف برای خدا باشد و برای خدا برنامه تعیین کند و این معنی «اقتراح» است و چنین دعائی در واقع دستور و فرمان است نه دعا. و این معنای همان «سخط» است که در شرح دعای چهاردهم گذشت.

ثانیاً: قسمی از دعا هست که می تواند مصداق «سخط» نباشد در عین حال مصداق اقتراح باشد و این در جهاد و مبارزه است. یک جهادگر مانند حضرت ابراهیم در بالای منجنیق و یا امام حسین علیه السلام در کربلا برای نجات جان خود یا از بین رفتن دشمنان رو در روی خود، دعا کند. زیرا این نقض غرض است؛ اگر قرار بود خداوند در میدان نبرد دشمنان را از بین ببرد پس چه نیازی به جهاد جهادگر بود.

مسئله ظریف است لطفاً دقت فرمائید: همیشه باید برای نابودی ستمگران دعا کنیم و پیشتر بیان شد که «تعجیل فرج» و به پایان رسیدن دوران تاریخ کابالیسم، از دعاهای اصیل ما است. اما دعا بر اینکه خداوند به حدّی در برابر جبهۀ ناحق از ما کفایت کند که نیازی به جهاد و مبارزه نباشد چنین دعائی مصداق خواستۀ بنی اسرائیل می شود که به حضرت موسی گفتند: «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُون‏»[6]: تو و پروردگارت بروید و با دشمن بجنگید ما در همین جا نشستگانیم. چنین دعائی یعنی درخواست حذف جهاد. اما اگر حضرت ابراهیم یا امام حسین علیه السلام روزی بخواهد که خداوند جهاد را بردارد، روز دیگر بخواهد که خداوند نماز را بردارد، و روز دیگر تکلیف دیگر را. این دعا نیست بل تکلیف خود را به عهدۀ خدا گذاشتن است که مصداق اقتراح است گرچه مصداق سخط نباشد. اقتراح به هر دو معنی یعنی خواه با سخط همراه باشد و خواه بدون سخط، اقتراح است. پس مراد امام حسین و امام سجاد علیهما السلام در این حدیث، نفی اقتراح به هر دو معنی است، نه نفی دعا.

ثالثاً: حدیث با جملۀ «حَسْبِيَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيل‏» پایان یافته است که بزرگترین دعا است. قرآن و حدیث به ما گفته اند: می توانید خواستۀ تان را از خدا بخواهید و می توانید خود خدا را وکیل کنید که مشکلتان را حل کند که او «نِعْمَ الْوَكِيل» است. و لذا می بینیم که امام سجاد در همین دعای پانزدهم رفع بیماری را از خداوند می خواهد، و در حدیث مورد بحث نیز خدا را برای رفع بیماری وکیل می کند و آنچه از آن پرهیز می کند و ما را نیز پرهیز می دهد اقتراح است خواه به همراه سخط باشد و خواه بدون سخط.

پس آنچه این شاعر گفته است «عِلْمُهُ بِالحالِ حَسْبِي مَا السُّؤال» درست نیست بل «التَّوْكِيل حَسْبِي فِي‏ السُّؤال» درست است. حضرت ابراهیم خدا را وکیل دعا کرد و خداوند او را از آتش نجات داد. و امام حسین علیه السلام در کربلا خدا را وکیل کرد که «رِضًا بِقَضَائِكَ»: راضیم به قضای تو، خداوند بالاترین مقام شهادت را برایش قضا کرد و هیچکدام در قضاء و برنامۀ خداوند اقتراح نکردند و این به معنای ترک دعا یا ترجیح ترک دعا بر دعا نیست. مبارز و جهادگر دعا می کند اما تکلیف خود را از گردن خود برداشته و به عهدۀ خداوند نمی گذارد.

اکنون به فقرات این دعا نگاه کنیم:

1- قبل از هر چیز «رضاء» را می خواهد: حَبِّبْ إِلَيَّ مَا رَضِيتَ لِي‏: آنچه دربارۀ من رضای تو است آن را برایم محبوب گردان تا بتوانم در مقام رضاء باشم نه در حال سخط.

2- سهولت تحمل بیماری را می خواهد: وَ يَسِّرْ لِي مَا أَحْلَلْتَ بِي‏.

3- آنگاه به بیماری ای که از تقصیر یا قصور در بهداشت، حاصل شده توجه کرده و به ما یاد می دهد که در این دو نوع بیماری هم از بی مبالاتی خود توبه کنیم و هم از خدا بخواهیم که در زدودن آلودگی ها ما را یاری کند: وَ طَهِّرْنِي مِنْ دَنَسِ مَا أَسْلَفْتُ، وَ امْحُ عَنِّي شر مَا قَدَّمْت‏: و پاک کن مرا از آلودگی ای که قبلاً (قبل از بیماری) مرتکب شده ام، و محو کن از من شر آنچه را که پیشتر انجام داده ام.

لغت: الدّنس: الوسخ: چرک و کثافت.

4- وَ أَوْجِدْنِي حَلَاوَةَ الْعَافِيَة: و شیرینی عافیت را در وجودم ایجاد کن.

5- وَ أَذِقْنِي بَرْدَ السَّلَامَة: و خُنکی سلامت را بر من بچشان.

رابطۀ انسان با بیماری: بیماری شر است و باید با آن به شرح زیر رفتار شود:

1- باید نهایت کوشش شود تا حالت سخط پدید نشود و از محدودۀ رضاء خارج نشویم.

2- نهایت سعی شود تا با آن توانمندی استثنائی که خداوند به انسان داده، از این شر بهره های خیر برداشته شود.

3- باید رهائی از این شر (گرچه بتوان فوایدی از آن برداشت کرد) را از خداوند خواست و همچنین از هر بلیّه ای.

4- صبر (که بالاترش صبر ایوب است) و رضا به معنی ترک دعا برای رهائی از بیماری نیست و همینطور از هر بلائی.

5- باید توجه داشت که بیماری ناشی از تقصیر و قصور در بهداشت، نیازمند توبه و آلایش زدائی (از آلودگی هائی که قبل از بیماری در اثر بی مبالاتی رخ داده) می باشد.

قرآن و بهداشت: در (حدود) 49 آیه از قرآن، واژۀ «طاب» و مشتقات آن آمده بویژه کلمۀ «طیّب» که دربارۀ موضوع های مختلف هستند از قبیل:

1- امور جنسی: زن و همسر طیّب. 2- ذرّیۀ طیّب. 3- روح و روان طیّب. 4- شخصیت درونی طیّب[7]. 5- مسکن طیّب. 6- شهر طیّب. 7- جامعۀ طیّب. 8- زندگی طیّب. 9- غذای طیّب. 10- انسان طیّب. 11- گفتار طیّب. 12- کردار طیّب. 13- مال و ثروت طیّب. 14- خاک طیّب. 15- درخت طیّب. 16- باد و جریان هوای طیّب. 17- کسب طیّب.

و با بیان کلّی: قرآن همۀ اشیاء جهان را به دو قسم تقسیم می کند: طیّبات و خبیثات= پاکیزه ها و آلوده ها. و پاکیزگی های مادّی و معنوی ( هر دو) را بیان می کند بویژه بهداشت جسمی و روانی.

و حدود 31 مورد از آیات، مادّۀ «طهر» و مشتقات آن آمده به محور: 1- زن و همسر طاهر. 2- عمل جنسی طاهر. 3- مال طاهر. 4- قلب طاهر. 5- نعمت طاهر. 6- آب طاهر. 7- خانۀ طاهر. 8- خاندان طاهر. 9- لباس طاهر. 10- مردان طاهر. 11- بدن طاهر شده از جنابت. 12- نوشیدنی طاهر. 13- رفتار و کردار طاهر. 14- صدقۀ طاهر. 15- وفات و مرگ طاهر. 16- نوشته و مکتوبات طاهر. 17- شخصیت و شخصیت های طاهر[8].

که هم پاکیزگی مادی و هم پاکیزگی معنوی را بیان کرده است. و مهمتر اینکه در قرآن تصریح شده که خداوند چند گروه از انسان ها را دوست دارد:

1- نیکو کاران:إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنين‏.

2- توبه کاران:إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابين‏.

3- تقوی پیشه گان:فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقين