بخش اول: جریان همۀ امور به سوی خدا است

بخش اول

جریان همۀ امور به سوی خدا است

انسان مختار است اما مفوّض نیست

 

اللَّهُمَّ يَا مُنْتَهَى مَطْلَبِ الْحَاجَاتِ (2) وَ يَا مَنْ عِنْدَهُ نَيْلُ الطَّلِبَاتِ: خدایا، ای منتهای درخواست حاجت ها، و ای آنکه رسیدن به خواسته ها در نزد تو است.

 

شرح

 

مطلب: این واژه در دعای دوازدهم نیز به این صورت «لَيْسَ لِحَاجَتِي مَطْلَبٌ سِوَاكَ» آمده بود. در آنجا آن را به کاربرد «اسم مکان = جائی برای طلب» معنی کردیم در اینجا نیز به همان معنی است با دو برداشت:

1- ای خدائی که سرانجام همۀ خواسته ها به حضور تو متنهی می شود؛ یعنی اگر از دیگران، یا از هر اسباب و وسائل، خواسته ای خواسته شود، مئالش به تو می رسد. «لَا مُعْطِيَ إِلا اَنت»: عطا کننده ای نیست مگر تو؛ هر کسی چیزی به دیگری اعطا کند در واقع عطا کننده تویی. و در دعایی «عید قربان» می گوید: «إِنِّي أَجِدُ سُبُلَ الْمَطَالِبِ إِلَيْكَ مُشْرَعَةً وَ مَنَاهِلَ الرَّجَاءِ إِلَيْكَ مُتْرَعَة»[1]: خدایا، من راه های همۀ خواسته ها را به سوی تو جدول کشی شده، و جاده های امید را به سوی تو کانال کشی شده می بینم.

2- ای خدائی که بندگان چون از هر جائی نا امید می شوند، در آخر به تو پناه می آورند.

بدیهی است که معنی اول صحیحتر است.

وَ يَا مَنْ عِنْدَهُ نَيْلُ الطَّلِبَات‏: این جمله پیرو جمله قبلی است در هر دو معنی که مذکور شد. و تا حدودی معنی اول را تقویت می کند؛ یعنی ای خدائی که رسیدن به خواسته ها در نزد توست و تا تو نخواهی کسی خواستۀ کسی را نمی پذیرد.

قرآن: در6 سوره از قرآن تکرار شده است که «إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُور»: سرانجام همۀ امور به خداوند است- نه تنها خواسته ها و شدن یا برآورد نشدن حاجات.- سورۀ بقره آیۀ 210، سورۀ آل عمران آیۀ 109، سورۀ انفال آیۀ 44، سورۀ حج آیه 76، سورۀ فاطر آیۀ 4، سورۀ حدید آیۀ 5.

و دربارۀ موضوع بحث ما صریحتر از همه، آیۀ 53 سورۀ شوری است که می فرماید «أَلا إِلَى اللَّهِ تَصيرُ الْأُمُور»: بدان که جریان همۀ امور به سوی خداوند است.

و درآیۀ 123 سورۀ هود، علاوه بر اصل موضوع به «چه باید کرد» نیز رهنمون می شود: «وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ»: همۀ امور به سوی خدا بر می گردد پس او را عبادت کن و بر او توکّل کن.

اول هستی شناسی و شناخت جریان همۀ امور جهان هستی را بیان کرده آنگاه چه زیبا و با بیان آرامش بخش نتیجه می گیرد: پس ای انسان آزادی و آرامش تو در بندگی خدا بویژه در توکل به اوست.

در اینجا باز می رسیم به مسئلۀ بزرگ جبر و اختیار، قضا و قَدَر که «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بل أَمْرٌ بَيْنَ أمْرَيْن‏». انسان مختار است اما مفوّض نیست که به سر خود رها شده باشد. میان اختیار و تفویض فاصله از زمین تا آسمان است. نه فقط انسان، بل هیچ آفریده ای به سر خود رها نشده است. در این اصل بزرگ و اساسی، اشتباه از این جا ناشی می شود که «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ» را «لا جبر و لا اختیار» معنی می کنند. شرح بیشتر در کتاب «دو دست خدا».

مسئلۀ دقیق تر: اگر کسی از کس دیگر یک حاجت و خواستۀ حرام داشته باشد و او خواستۀ او را برآورده کند، آیا این نیز با خواست خدا شده است؟

پاسخ: بلی این نیز با خواست خدا برآورده شده است. اما باید دقت کرد که میان «خواست» و «اراده» فرق هست؛ خداوند هیچ عملی از اعمال بد بندگان را اراده نکرده و نمی کند. او به انسان اختیار داده است یعنی اراده کرده که انسان را مختار بیافریند و آفریده. و این انسان است که اختیار می کند کار خوب را یا بد را، مثلاً پرهیز از شراب خوردن، یا خوردن شراب را. و در اینجا فرق نمی کند که خودش شراب را تهیه کند یا آن را از دیگری بخواهد. اگر خداوند نخواهد او در تهیۀ آن و یا در بدست آوردن آن از دیگری به مقصودش برسد، می تواند لیکن اگر این کار همیشگی خداوند درباره همۀ بشرها باشد، سر از جبر در می آورد. بلی؛ در مواردی بنده ارادۀ عمل بد می کند اما خداوند مانع آن می شود این یک لطف است بدلایل خاص. باز هم شرح بیشتر در کتاب مذکور.

دربارۀ این دو جملۀ اول دعا، سخنان و تفسیر صوفیانه آورده اند که ظاهرش شیرین اما باطنش سم مهلک و بازدارنده از درک مکتب قرآن و اهل بیت علیهم السلام است. و در نتیجه می کشاند به باور سخیف «وحدت موجود». خداوند شیعه را از این تخیلات حماقت آور محافظت فرماید.



[1] بحار، ج 88 ص 71.