اتّـبـاع احسـن

اتّـبـاع احسـن

الّذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه: آنان كه سخن را مى شنوند و (گزينش كرده) از خوب هاى آن ها پيروى مى كنند.

لا تنظر الى من قال انظر الى ما قال:

قبل از محى الدين، قيصرى و ملا صدرا، صوفيان گرامى ما وام گيرى خود شان از خارج از اسلام را، از بن و بيخ انكار مى كردند. نه حسن بصرى مى پذيرفت كه دارد رهبانيت تبار مسيحى خود را وارد اسلام مى كند  نه صوفيان خراسانى مى پذيرفتند  كه دارند جوكيات هندى را وارد اسلام مى كنند. اين روند ادامه داشت تا روزى كه محى الدين نگاه احترام آميزى به ارسطوئيات كرد. اما هميشه نگران بودند زيرا وارداتى بودن راه شان نيازمند توجيه بود لذا ارسطوئيان از خالد بن يزيد اموى تا ملا صدرا به آيه فوق و جمله «لا تنظر…» تمسك مى كردند و در اين اواخر چشم مان با مشاهده تمسك بنى صدر غرب زده، به اين آيه روشن شد.

آيه نمى گويد: «استمعوا كل قول فاتبعوا احسنه» : هر سخنى را بشنويد آن گاه به احسن هاى آن بگرويد.

آيه از آيه هاى «تربيتى» است و موضوع آن «سخن» و شنيدن سخن در محاورات روز مرّه است. تنها لجاجت و يكدندگى را مردود مى شمارد و انسان ها را به يادگيرى از همديگر دعوت مى كند و تعليم و تعلم را «مشروط» مى كند.

درست بر خلاف برداشت متمسكين مذكور  كه گمان مى كنند آيه در مقام دعوت به شنيدن هر سخن است در هر بستر و جهتى. آيه دايره استماع را نه تنگ مى كند و نه گشاد بل پيروى از شنيده هارا مشروط مى كند. كه نبايد هر سخن را پذيرفت و نبايد از هرگوينده اى پيروى كرد.

همانطورى كه «اطلبوا العلم ولو بالصين» مى گويد «العلم» نه هر باطل. پيام اين آيه و اين جمله كاملا يكى است يعنى سخن را مى شنوند و اگر ديدند علم است مى پذيرند و اگر ديدند علم نيست نمى پذيرند.

 بلى اسلام به استماع علم و شنيدن علم و يادگيرى علم از هركس و از هر جائى، تشويق مى كند.

آيه در مقام حساس كردن است حتى در ميان شنيده هاى علمى نيز باز به گزينش «علمى تر» دعوت مى كند و نمى گويد يتبعون حسنه، مى گويد: يتّبعون احسنه.

ثانياً: در آيه «قول» آمده است يعنى سخن نه دين و مكتب. هگل مكتب آورده است نه سخن، مزدك دين آورده است نه سخن. جوكيات هندى يك مكتب است نه سخن، فلسفه ارسطوئى يك مكتب است نه سخن. و…

منابع سنى و شيعى متحداً آورده اند: روزى پيامبر اسلام ورقه اى از پوست در دست عمر ديد پرسيد آن چيست؟

عمر گفت بخشى از تورات است. رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) ناراحت شد به طورى كه رنگ صورتش متغير گشت فرمود: اگر امروز موسى زنده بود مكلف بود از من پيروى كند.

عمر مى دانست آيه مورد بحث، در قرآن است نه تنها به آن متمسك نشد حتى از موضع و مورد و پيام آيه پرسش هم نكرد كه يا رسول الله پس پيام اين آيه چيست؟ زيرا او مانند هر عرب ديگر مى دانست كه آيه به هيچ وجه به اين موضوع ربطى ندارد.

ثالثاً: آن چه مهم است تشخيص احسن است. اولين پيام اين آيه اين است كه شنونده بايد از توان «تشخيص احسن» بر خوردار باشد هر جائى كه با سخن مشكوك رو به رو شود اگر از توان تشخيص كافى نسبت به آن سخن بر خوردار نيست بايد از شنيدن آن خود دارى كند.

چند حديث:

1 ـ امام كاظم در سال هائى كه زندانى بود به على بن سويد سائى نوشت: و اما پرسيده بودى كه علوم دين را از چه كسى ياد بگيريم، علوم دين را از غير شيعيان ما ياد نگير زيرا اگر از ديگران ياد بگيرى دينت را از كسانى گرفته اى كه به خدا و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) خيانت ورزيده اند و به قرآن كه كتاب خداوند و امانتى در پيش شان بوده خيانت كرده معانى آن را تحريف كرده اند…

2 ـ امام هادى در پاسخ نامه احمد بن ما هويه و برادرش كه نوشته بودند دين مان را از چه كسى ياد بگيريم، نوشت: در يادگرفتن دين تان به افرادى كه ثابت قدم هستند در محبت شما، و ورزيده (كار كشته)اند در آئين ما، رجوع كنيد زيرا آنان براى شما كافى اند ان شاء الله.

توضيح: مراد از «محبت شما» يعنى آنان نيز در ارتباط قلبى كه شما با ما داريد ثابت قدم باشند، اين جمله تقريبا حالت يك اصطلاح را در تولّى و تبرّى «الحبّ فى الله و البغض فى الله» دارد.

3 ـ امام صادق(عليه السلام) فرمود كذب من زعم انّه يعرفنا و هو مستمسك بعروة غير نا: دروغ مى گويد كسى كه ادعا مى كند مارا مى شناسد و در عين حال به ريسمان ديگران چنگ زده باشد.

4 ـ امير المؤمنين فرمود: اى شيعيان ما و گرد آمدگان به محور محبت ما، دور باشيد از آنان كه افكار خودشان را به حساب دين مى گذارند.

5 ـ امام باقر(عليه السلام) به سلمه بن كهيل و حكم بن عتيبه فرمود: شرّقا و غرّبا لن تجدا علماً صحيحاً الّا شيئاً يخرج من عندنا اهل البيت: خودتان را به مشرق و مغرب بزنيد علم صحيح پيدا نمى كنيد مگر چيزى كه از پيش ما اهل بيت صادر شود.

6 ـ امام باقر(عليه السلام) فرمود: كسى كه تعليمات دينى خود را از افراد غير صادق در يافت كند خدا اورا تاروز قيامت دچار آوارگى فكرى مى كند.

توضيح:

1) مراد از صادق كسى است كه علوم و انديشه هاى او بادين صدق كند.

2) آوارگى تا قيامت، يعنى هميشه عقايدش متزلزل خواهد بود و هرگز از انحراف در امان نخواهد بود.

7 ـ امام صادق(عليه السلام) فرمود: طلب كنيد علم را از معدن علم و بپرهيزيد از «و لوج كنندگان»، در ميان آنان است باز دارند گان از راه خدا.

توضيح: الولائج: و لوج كنندگان: آنان كه در هر موضوعى دانسته و ندانسته فرومى روند و هرچه به خيال شان مى گذرد علم حساب مى كنند.

8 ـ امام جواد(عليه السلام) فرمود: من اصغى الى ناطق فقد عبده، ان كان الناطق ينطق عن الله فقد عبد الله، و ان كان الناطق ينطق عن لسان ابليس، فقد عبد ابليس: كسى كه به يك گوينده اى گوش دهد در  واقع او را عبادت مى كند اگر گوينده از جانب خدا گويد شنونده خدا را عبادت كرده است. و اگر گوينده از جانب ابليس گويد شنونده ابليس را عبادت كرده است.

توضيح: يعنى تعلم و يادگرفتن را سهل و آسان نگيريد، معلم شخصيت متعلم را مى سازد، گوينده با شخصيت فكرى مستمع بازى مى كند بازى مثبت يا منفى.

9 ـ امام باقر(عليه السلام) فرمود: هر علمى كه از اين بيت خارج نشود پس آن باطل است.

10 ـ امام صادق(عليه السلام) فرمود: هركس به دليل شخصيت زدگى دين دار شود شخصيت ها او را از دين خارج مى كنند. همان طورى كه او را وارد كرده بودند. و هر كس به وسيله كتاب و سنت دين دار شود اگر كوه ها از جا كنده شوند او از دينش كنده نمى شود.

(بحار ج 2 باب من يجوز اخذ العلم منه و من لا يجوز)

ميكروب سخن از هر ميكروب مسرى، مسرى تر است.

مسئله از نوادر ناشناخته نيست، فصلى در فقه براى اين موضوع اختصاص دارد: خواندن «كتب ضالّه» حرام است اجماعاً به اجماع فقهاى سنى و شيعى. كتب ضالّه چيست؟ سه گونه است:

1 ـ كتابى كه در اصل و اساس براى منحرف كردن اذهان نوشته شده مانند كتاب «آيات شيطانى» سلمان رشدى.

2 ـ كتابى كه نويسنده اش با انگيزه و قصد ايجاد انحراف ننوشته است اما كتاب منحرف كننده است. مانند آثار صادق هدايت كه تاكنون موجب خود كشى عده اى از خوانند گانش شده است و هيچ نوع علم و معلومات هم به خواننده نمى دهد. آن طور كه خودش نيز خود كشى كرد.

3 ـ كتابى كه تنها براى عده اى و افراد معين حرام است، افرادى كه شرايط دانش و بينش شان طورى است كه در مطالعه اين كتاب از «تشخيص  احسن» عاجزند.

اما مسئله در مورد مكتب هاو دين ها به هيچ كدام از انواع سه گانه  فوق مربوط نيست. بر خورد با مكتب ها يك كار تخصصى است. در مورد سوم از موارد سه گانه فوق كه مسئله به محور «سخن» مى باشد نه مكتب، تنها توان تشخيص احسن لازم است و اگر شخص سخن شناس باشد كافى است. اما در مورد مكتب ها تخصص لازم است.شخص ابتدا بايد به عنوان يك مكتب شناس در اسلام شناسى متخصص باشد و سپس در مقايسه ميان مكتب ها نيز داراى تخصص باشد آن گاه وارد تحقيق در اديان و مكاتب شود. و دخالت غير متخصص در كار تخصصى، يا فضولى است يا انحراف.

افراد متخصص مى توانند و بايد هگل و هگليسم شناسى بكنند و همين طور هر مكتب ديگر. اما آن هارا به اسلام نفوذ ندهند. و همچنين جوكى و جوكيات شناسى.

رابعا: آنان كه ارسطوئيات را وارد اسلام كردند (از خالد بن يزيد اموى تا مامون و تا اسحاق كندى) نه انگيزه علمى داشتند و نه قصدى براى انتخاب احسن، تنها مى خواستند چيزى براى خودشان دست و پا كنند تا در مقابل ائمه(عليه السلام) دست خالى نباشند و «انّى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى ما ان تمسّكتم بهما لن تضلّوا» را كه پيش تر با شعار «حسبنا كتاب الله» لطمه خورده بود، به «انّى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و الارسطوئيات» تبديل كنند.

امروز هم گفته مى شود: اگر دست از ارسطوئيات بر داريم دچار جهل و انحراف مى شويم. اين گروه نيز به طور ناخود آگاه و بانيت خوب، ثقلين را به «ثقلات ثلاث» تبديل كردند «كتاب الله و عترتى و الارسطوئيات» كه صد البته احاديث عترت در تبيينات متروك مانده است گرچه در فقه كار بزرگ و فوق العاده اى انجام يافته است.

و آن عده ايرانيانى كه نمى خواستند زير بار اسلام بروند و راهى مى جستند كه هم بتوانند خودشان را از تكاليف شريعت اسلامى راحت كنند و هم مورد مواخذه قرار نگيرند، جوكيات هندى را وارد اسلام كردند و با استمداد از رهبانيت حسن بصرى و سوء استفاده از زهد اسلامى، جريان تصوف را به راه انداختند، نه كارى با تشخيص احسن داشتند نه با تخصص، و آن چه براى شان احسن بود متلاشى شدن اسلام بود.

سپس اين دو جريان غربى و شرقى (ارسطوئيات يونانى و جوكيات هندى) با همه تضاد و تناقض ماهوى كه باهم داشتند، با هم آميخته شدند و آيه «لا شرقية و لا غربية» در عمل به «هم شرقى و هم غربى» مبدل گشت. وه چه خدمت بزرگى براى اسلام! وه چه ترميم دلسوزانه اى براى نواقص و خلاءهاى مكتب اسلام!!!

يادگيرى علوم:

علوم تجربى: يادگيرى علوم تجربى از هر كسى و از هر ناحيه جغرافى اى لازم و گاهى واجب كفائى است مانند انواع علوم مربوط به مهندسى، پزشكى، رياضى و… خواه كسى كه در صدد آن هست متخصص باشد و خواه نه.

علوم انسانى: يادگيرى علوم انسانى در همه رشته هاى آن بدون استثنا، مشروط به «تخصص» است به شرحى كه گذشت، زيرا هر علم از  علوم انسانى بخشى از مكتب را تشكيل مى دهد.

يادگيرى منطق ارسطوئى نه براى فلسفه ارسطوئى بل براى علمى به نام ذهن شناسى و مفاهيم شناسى، لازم است. زيرا در اين صورت درست مانند رياضى، يك علم لازم و ضرورى براى همه علوم تجربى و انسانى مى گردد.