بسم الله الرّحمن الرّحیم
معرفي كتاب محي الدين در آيينه فصوص. نوشته: مرتضی رضوی
محي الدين در آيينهي فصوص (شرحي بر فصوص الحكم) اثر برجستهاي است از حجت الاسلام مرتضي رضوي كه در نيمه اول سال 1383 به همت مؤسسه انتشاراتي فخر دين در دو هزار نسخه منتشر و پيش از آن كه بسياري از اهل تأمل و تدبّر از اين اثر باخبر شوند به گونهاي تأمل برانگيز ناياب شده است.
مرتضي رضوي، مؤلف اين كتاب كه علاوه بر تحصيلات حوزوي داراي سوابق قابل تأمل دانشگاهي است و در دورهي دوم مجلس شوراي اسلامي نيز نمايندهي مردم تبريز بوده است، در آغاز كتاب توضيحي دربارهي سوابق علمي و تأليفات پيشين خود نميدهد و ضرورت درج مقدمهاي به قلم خود يا ديگري را كه لازمهي آماده سازي مخاطب براي ورود به بحثهاي سنگين و نفسگير كتاب و آشنايي با جايگاه علمي نويسنده است ناديده ميگيرد. در حالي كه اهل فلسفه به خوبي آگاهند كه رضوي خود زماني از دوستداران جدي فلسفه ابن عربي و ملاصدرا بوده است و بازگشت وي از اين مسير، بازگشتي كاملاً آگاهانه و از سر تعمق در شكاف موجود ميان ديدگاههاي اين بزرگان با تفكر ناب شيعي است كه پيش از اين نيز منجر به رويگردان شدن بسياري از نام آوران از اين راه شده است. همچنين بيتوجهي مؤلف به ضرورت ويراستاري كتاب و روان و امروزين كردن شيوه نگارش آن را كه لازمهي كمك به خواننده در همراهي صاحب اثر است نميتوان ناديده گرفت. اما بيان و استدلال نويسنده در مقام ارائه نقدي منصفانه و در عين حال اصول گرايانه بر تفكر ابن عربي چنان متين و آزاده وار است كه دو نقيصه مذكور را به فراموشي ميسپارد. كتاب داراي دو بخش است. بخش اول را مقدمات تشكيل ميدهد كه حاوي نقدي عمومي بر تصوف و صوفيگري جديد است. در اين بخش مرتضي رضوي، در عين احترام به نسب محي الدين و تأكيد بر اصل نبوغ وي، متذكر ميشود كه او هر چند تأليفي در جامعه شناسي ندارد شايد بيش از ابن خلدون در جامعه شناسي استعداد داشته و از اين استعداد براي انتخاب زمان و مكان عرضه نبوغ خود و نيل به موفقيت در واداشتن ديگران به تبعيت از خود بهره برده است.
رضوي معتقد است كه محي الدين ابن عربي از 35 سالگي به قصد احراز بالاترين سمت ولايت در ميان اولياء الله ـ در اصطلاح صوفيان ـ به برنامهريزي پرداخته و با همين قصد، مهدي منتظر(ع) را فرزند حسي و جسماني پيامبر(ص) و خود را فرزند معنوي و معارفي رسول خدا(ص) تلقي كرده و ولي الله دانسته است.
رضوي، مسير حركت ابن عربي (روي آوردن به تركيه و استقرار در نظاميهها) را با مسير حركت غزالي (فرار از قيل و قال مدارس نظاميه و كنار كشيدن از دعواهاي معتزله و اشاعره به بهانه حج) مقايسه و سخن و سلوك محي الدين را چنين تحليل ميكند:
«اشعريان دست انسانها را ميبستند و معتزليان دست خدا را. محي الدين هم دست خدا و هم دست انسان را بست. اما هر چه بود سخن او سخن تازهاي بود و مردم را از تكرار مكررات پانصد ساله نجات ميداد».
رضوي با نماياندن ارسطو زدگي، جبريگري و خودباوري افراطي ابن عربي ميكوشد فلسفه و عرفان قرآن و اهلبيت را در مقابل و پيش روي تصوف و عرفان محي الدين قرار داده ناسازگاريهاي اين دو را با هم آشكار سازد.
مؤلف با بررسي زمينههاي همگرايي تصوف ارسطو زده با ليبراليزم و پلورئاليزم غربي و منجر شدن تأويل گرايي صوفيانه، در جستجوي «باطن دين» به هرمنوتيزم در عين ادعاي مخالفت فلاسفه تصوفگرا با ليبراليزم و هرمنوتيزم، از جمله اين سئوال را مطرح ميكند كه «آيا معاد محي الدين يك برداشت مجاز از قرآن است يا مصداق اتم تحريف؟!»
وي متذكر ميشود كه اگر دست هرمنوتيك در الهيات باز باشد يك دين به هزار دين تبديل ميشود و آنچه در اين ميان گم ميشود دين صحيح است.
خلاصه سخن رضوي اين است كه تزويج تصوف و صدراييگري و دفاع از تفكر محي الدين عربي گامي در جهت نفي ولايت فقيه به عنوان ادامه بديهي ولايت معصوم است. زيرا اين صوفيان و از جمله محي الدين ابن عربي هستند كه ولايت ظاهري را به شاهان (الحكم لمن غلب) ميدهند و ولايت معنوي را از آن خود ميدانند و راه جدايي سياست از دين را ميگشايند. جالبتر آن كه «محي الدين خودش را (خاتم الاولياء) ميداند و رسماً از مهدي منتظر(عج) نام برده و او را تنها، موعودي كه حكومت ظاهري خواهد كرد معرفي ميكند، يعني آن حضرت را در سهم شاهان سهيم ميكند و حتي در ولايت معنوي شريك هم نميكند تا چه رسد به ولايت فقيه كه فرع بر ولايت امام زمان(عج) است.»
رضوي نتيجه ميگيرد كه تفكر محي الدين و ملاصدرا اساساً با روح تشيع و عقلانيت اسلامي مغاير است و «اگر كسي از صوفيان نو پديد (طرفداران محي الدين و ملا صدرا) ادعا كند كه به ولايت فقيه معتقد است يا دروغ ميگويد و يا اساساً محي الدين و ملا صدرا و مكتب آن دو را نشناخته است.»
بخش اول كتاب در صفحه 210 پايان ميپذيرد و رضوي پس از نماياندن پيوندهاي صوفيگري جديد با فراماسونري و ليبراليزم غربي وارد نقد فصل به فصل فصوص الحكم ابن عربي ميشود و از جمله ضمن نقد مقدمه فصوص الحكم، در صفحهي 245 كتاب تذكر ميدهد «تعجب از برخي شيعيان است كه هنوز هم عدهاي به سختي زير بار علوم غير اكتسابي اهلبيت(ع) ميروند، اما وقتي نوبت به محي الدين و عطار نيشابوري و… ميرسد فوراً ميپذيرند.»
رضوي همچنين با يادآوري اين نكته كه به ادعاي قيصري، بخش عمده علم و ادعاي وراثت علمي محي الدين از پيامبر(ص)، حاصل ديدار با رسول الله(ص) در خواب بوده است اين سوال را مطرح ميكند كه: «چرا از اين وراثت علمي چيزي به هيچ يك از صحابه عاليقدر پيامبر(ص) نرسيده است؟». اگر محي الدين (بر فرض صحت) يك بار پيامبر(ص) را در خواب ديده، صحابه مذكور سالها در بيداري در حضور آن حضرت بودهاند آيا مصاحبت آنان نميتوانست به اندازه خواب يك ساعته محي الدين مؤثر باشد؟».
سرانجام رضوي تصريح ميكند: سبك من با سبك كسان ديگر كه از ارسطوئيات انتقاد ميكنند و حرفشان تنها اين است كه اين فلسفه با قرآن و حديث نميسازد، فرق دارد. من هم همان انتقاد را دارم و هم با بحث و ادله فسلفي ارسطوئيسم و صدرائيسم را رد ميكنم.»
با سپاس بيكران از نويسنده ارجمند كه نسخهاي از كتاب ناياب خود را در اختيار اين بنده ناچيز قرار دادند بايد اذعان داشت، يقيناً نقد و حتي معرفي اجمالي اثري كه از چنين موضعي نگارش يافته محتاج احاطه كافي بر موضوع است كه نگارنده يادداشت حاضر بهرهاي از آن ندارد اما مطالعه جدي و انتقادي كتاب آقاي رضوي، توصيهاي جدي است كه با تأكيد بر آن بايد يادآور شد ناياب شدن چنين كتابي پيش از آن كه آشنايان موافق و مخالف حكمت صدرايي از انتشار آن با خبر شوند با توجه به اشاراتي كه از متن كتاب نقل شد، كاملاً سئوال برانگيز است به طوري كه با اندكي بدبيني ميتوان جمع كردن كتاب را به محافل ضد شيعي و مخالف تعقل زايا و تحرك زاي اسلامي نسبت داد و يا در خوشبينانهترين فرض آن را حركتي هدايت شده از سوي آن دسته شيفتگان ابن عربي و ملا صدرا دانست كه به رغم ادعاي تفكر گرايي، تعلق آكنده از تعبد به نظرات و افكار اين دو حكيم دارند.