بسم الله الرحمن الرحیم

 پیش از هر سخنی نظر خواننده محترم را به سه موضوع جلب می کنم: 1- منظور از این مقاله این نیست که همین «کووید 19» مورد نظر قرآن و آیه ای است که محور بحث این مقاله است. ممکن است همین باشد و ممکن است ویروس دیگر باشد که در آینده خواهد آمد.

2- من به دلیل پیری توأم با کسالت و نارسائی جسمی از تحقیق و نویسندگی بازمانده ام حتی نتوانستم مجلدات «انسان و علوم انسانی در صحیفۀ سجادیه» را ادامه دهم که در پایان مجلد ششم، تعطیل شد.

این مقاله را با اصرار چند آقا و خانم، با کمک آقای شیخ حسن بابائی (وفّقه الله) نوشتم، هر مطلبی از هر کتابی و از هر منبعی لازم بود، از ایشان می خواستم پیدا می کرد و جای مطلب مورد نیاز را مشخص می کرد، خودم توان گشتن کتابخانه و قفسه ها و حتی یافتن صفحۀ مورد نظر را ندارم. از کمک شایان او صمیمانه تشکر کرده و از خداوند متعال برایش توفیق هر چه بیشتر در کسب علوم قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) را خواستارم.

3- ویروس یک موجود زنده و دارای جنبش است؛ این مسئله را در بخش پایانی بررسی خواهیم کرد.

قرآن: آیه با قرائت رایج: وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ.

ترجمه: و آن گاه که واقعیت یابد سخن بر آنان، پدید می آوریم جنبنده ای از زمین که سخن می گوید با آنان، که مردم به آیه های ما یقین نمی کنند.

آیه با قرائت دیگر: وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تَكْلِمهم أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ.

ترجمه: و آن گاه که واقعیت یابد سخن بر آنان، پدید می آوریم جنبنده ای از زمین، مسموم می کند آنان را که مردم به آیه های ما یقین نمی کنند.

لغت: وَقَعَ: واقع شود، واقعیت یابد، صدق کند و مصداق یابد.

القول: سخن، گزاره، (و باصطلاح اهل منطق) قضیّه.

دابّة: جنبنده: هر موجود دارای حیات، و متحرک به حرکت درونی و برونی.

اقرب الموارد: دبّ دبّاً و دَبیباً: مشی علی هینته کمشی الطفل و الّنملة و الضّعیف: حرکت کرد به آرامی و نرمی مانند حرکت طفل، حرکت مورچه و حرکت موجود ضعیف.

بنابر این؛ دابّه یعنی جنبندۀ ریز، و از نظر کمّی ضعیف.

این معنی اصلی دابّه است. اما در عرصۀ وسیع تر، دربارۀ هر موجود جاندار غیر از انسان، به کار می رود، و در وسیعترین عرصه به هر موجود جاندار حتی انسان، گفته می شود.

الدّبیب: الهوامّ الصّغیرة الّتی تلعب فی الماء و الزحف[1]انسلالاً: حشرات ریز که در آب بازی می کنند و در روی زمین حرکت آرام دارند (پرواز نمی کنند).

ناس: مردم. اگر بدون قید و بدون قرینه باشد به معنی کل مردم و همۀ مردم جهان است و در این آیه به همین معنی آمده است.

و اینک معنی، شرح و تفسیر آیه: جملۀ اول آیه را چنین معنی کرده اند: وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِم‏: و هنگامی که فرمان عذاب آن ها رسد (و در آستانۀ رستاخیز قرار گیرند). هر تفسیر و ترجمه را که بنگرید همین معنی را آورده اند با تفاوت الفاظ.

نمی دانم این «عذاب» را از کجای این عبارت در آورده اند؟! درست است آیه در مقام پیشگوئی از یک حادثۀ بس خطرناک بر جامعۀ جهانی است، اما این زمینۀ پیام است نه معنی این جمله.

از ابن عباس نقل شده که مراد از «القول» عذاب است. و از قتاده نقل شده که مراد غضب است.[2]این افراد غیر مسؤل چرا و چگونه کلمۀ قول را به عذاب یا غضب معنی کرده اند؟!

خود آیه می گوید مراد از این جمله چیست، می فرماید: «إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِم‏ (…..) أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُون‏»: آن گاه که واقع شود؛ واقعیت یابد بر آنان این سخن (….) که مردم و جامعۀ جهانی به آیه های ما یقیین نمی کنند.

جملۀ «أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ» میان «قول» و «مَقُول قول» قرار گرفته است.

یعنی وقتی که این سخن بر جامعۀ جهانی صدق کند، جنبنده ای را از زمین پدید می آوریم که آنان را مسموم کند.

قرائت منتخب: گفته شد که دو قرائت در آیه داریم؛ در قرائت اول که رایج است (و همۀ قرآن های چاپ شدۀ موجود بر اساس آن است) «تُكَلِّمُهُم‏» با ضمّۀ حرف «تـ» و با تشدید لام، است که به معنی «سخن می گوید با آنان» می باشد. و در قرائت دیگر که قرائت ابو زرعه،[3]ابن عباس، سعید بن جبیر، مجاهد و جحدری[4]است آن را «تَکْلِمهم» با فتحۀ حرف «تـ» و تخفیف لام قرائت کرده اند، در این صورت معنی آن «تسمّهم»: مسموم می کند آنان را،[5]می شود.

قرائت رایج اشکال بل اشکالات اساسی دارد و با قواعد ادبی سازگار نیست، زیرا در آن صورت هیچ جایگاه ادبی در میان قواعد ادبی برای جملۀ «أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُون‏» نمی ماند، چون حرف «اَنّ» ما بعد خود را «تاویل بمصدر» می کند و در این صورت جملۀ مذکور یا خبر از یک مبتدا می شود یا مقول یک قول.

برخی ها خواسته اند آن را «مقول کلام» در «تُکلّمهم» بدانند، اما توجه نکرده اند که حرف «ناء متکلم» که در آیاتنا است مانع از این معنی است؛ آیا آن دابّه صاحب آیات است تا بگوید «آیاتنا» بدیهی است که مراد از «نا» خود خداوند است.

بعضی ها برای تصحیح برداشت شان دست به تقدیر زده و جملۀ «و می گوید» که مردم..، در ترجمه جای داده اند، که باز با حرف «نا» نمی سازد.

درست است که آن دابّه یک موجود استثنائی، بی سابقه و نو پدید خواهد بود، امّا این دلیل نمی شود که ناطق و سخنگو هم باشد.

خاصیت مفسرین و مترجمین این است که همیشه از نظریه های رایج پیروی می کنند، این یک خصلت ستوده و نیکوست زیرا تک روی در قرآن، بسی خطرناک است. اما در آیه مورد بحث ما هیچ گونه تک روی وجود ندارد چون قرائت غیر رایج قرائت اشخاص متعدد است فرق دو قرائت تنها در رواج و عدم رواج است.

و در پیام حدیث هائی که خواهد آمد خواهیم دید که قرائت دوم درست است و قرائت رایج نادرست است و منشأ آن عدم توان فهم پیام آیه در آن زمان است که در ذهن ها ایجاب می کرد این پدیده باید خیلی بزرگ و غول آسا باشد و چون موجود استثنائی است پس می تواند سخن هم بگوید. و بر همین زمینۀ ذهنی جناب ابی زبیر شرح مفصلی دربارۀ آن دابّه از خود می بافد که هراسناکی آن بیشتر در هیکل غول آسای آن باشد.[6]

و صد البته آنان حق داشتند که چنین ذهنیتی داشته باشند، زیرا پدیده ای که پدید شود و جامعۀ جهانی در برابر آن عاجز بماند باید خیلی قوی و بزرگ باشد که حتی سلاح های جنگی نیز در برابر آن کارآئی نداشته باشند.

دیدیم که طبری در تفسیر «جامع البیان» در قرائت دوم «تَکْلِمهم» را به «مسموم می کند مردم را» معنی کرده است. در «اقرب الموارد» عنصر بیشتری به معنی آن داده و می گوید: اَلکلْم: اَلجرَح: کلْم یعنی زخم.[7]و اضافه
می کند که «کِلام» به معنی زخم است و می گوید: تقول جاء بدواء الکِلام من اطایب الکلام: برای دوای زخم گواراترین سخن را آورد.

ویروس هم مسموم می کند و هم در سلول ها نوعی زخم ایجاد می کند.

اکنون با مباحث فوق می رسیم به معنی و تفسیر و ترجمۀ درست آیه: «وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تَكْلِمهم أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِآياتِنا لا يُوقِنُون‏»: و آن گاه که واقعیت یابد این سخن بر آنان، پدید می آوریم جنبنده ای از زمین مسموم و زخمی می کند آنان را، که مردم به آیه های ما یقین نمی کنند.

یعنی: وقتی که دربارۀ جامعۀ جهانی این سخن واقعیت می یابد و مصداق پیدا می کند که به آیات الهی یقین
نمی کنند، پدید می آوریم بر آنان جنبنده ای از زمین که مسمومشان می کند و در درون شان ایجاد اختلال شبیه زخم می نماید.

قبلاً توضیح داده شد که جملۀ «أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تَكْلِمهم» در فاصلۀ میان «قول» و «مقول» آن، قرار گرفته، و قرار گرفتن یک جمله در وسط یک کلام، در قرآن در موارد دیگر هم هست از آن جمله است آیۀ تطهیر که اول و آخر آیه دربارۀ همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) است و در وسط آن سخن از اهل بیت آن حضرت است و نمونه های دیگر نیز هست.

نکتۀ بس مهم: این جنبنده هنگامی پدید می شود که جامعۀ جهانی به خداوند ایمان داشته و یقین داشته باشند لیکن به آیه های خدا یقین نداشته باشند؛ در اثر پیشرفت علوم مغرور شده و به حس «خودکفائی» برسند؛ به حدّی قَدَری اندیش باشند که در ضمیرناخودآگاه و حتی خود آگاه شان، جائی برای «قضا» نماند.[8]شناخت قَدَرها و فرمول های طبیعت طوری مشعوف شان کند گوئی بر همه چیز طبیعت مسلط شده اند، در عین حال که به خداوند معتقد هستند.

آیه نمی گوید در آن زمان منکر وجود خدا می شوند و حتی نمی گوید آیات خدا را انکار می کنند، می فرماید به آیه های خدا یقین نمی کنند.

آیه در مقام بیان «روان شناختی جامعۀ جهانی» است یعنی چنین روحیه ای بر روان جامعۀ جهانی غالب و مسلط می شود گرچه در آن میان افرادی باشند که به آیه های الهی یقین داشته باشند.

این آیه با اجماع مفسرین در مقام پیشگوئی از یک حادثۀ جهانی خطرناک است که پیش از پایان عمر بشر در زمین و پیش از قیامت رخ خواهد داد.

و در آیه های بعدی به یک مسئلۀ اخروی و محشری، پرداخته و آن عدّه از مردم را که به عنوان دانشمند قَدَر شناس و طبیعت شناس، بشر را به این زمینۀ روانی مبتلا کرده اند، به طور خاص در محور سخن قرار داده و
می فرماید: «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُون‏- حَتَّى إِذا جاؤُ قالَ أَ كَذَّبْتُمْ بِآياتي‏ وَ لَمْ تُحيطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا كُنْتُمْ تَعْمَلُون‏- وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا يَنْطِقُون‏- أَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُون‏»:[9]روزی محشور می کنیم از هر امّتی (جامعه ای) یک گروه را از کسانی که آیات ما را تکذیب می کردند، و آن ها را دسته دسته نگه می داریم – تا آن که (به پای حساب) می آیند، خدا به آنان می فرماید: شما آیات مرا تکذیب کردید؟! در حالی که به آن ها (آیات) احاطۀ علمی نداشتید. آیا توجه داشتید که چه می کردید- و واقعیت یافت این سخن بر آنان که چه ظلمی مرتکب شدند. و آنان در آن حال توان نطق ندارند- آیا نمی دیدند که ما شب را قرار دادیم تا در آن آرامش یابند، و روز را روشنی بخش؟! در این امور نشانه های روشنی است برای کسانی که ایمان می آورند.

این آیه ها آن عدّه از پیشروان علمی را در نظر دارد که در هر جامعه ای با تکذیب آیات الهی مردم را به عدم یقین در آیات سوق می دادند.

در آیۀ مورد بحث ما سخن از عدم یقین بود اما در این آیه ها سخن از کسانی است که در هر جامعه وجود داشته اند و آیات الهی را تکذیب می کردند؛ از اصل و اساس انکار می کردند، نه فقط عدم یقین. با توسل به علوم شان، به روان جامعه حس خودکفائی را القاء کرده و اعتقاد آنان را به آیات الهی سست کرده و آنان را از یقین باز می داشتند، در حالی که علم شان اندک بود و هیچ احاطه ای بر آیات خدا نداشتند.

انصافاً جهت و سمت و سوی حرکت علمی بشر طوری پیش رفت (با این که علمش در مقابل جهلش قطره ای در برابر اقیانوس بود) ادعای خدائی کرد، اگر خودش را خدا ندانست دستکم علم را پرستش کرد.

توجه: این آیه ها در مقام نکوهش دانش و دانشمند نیستند بل عدهّ ای از دانشمندان را که مکذّب بودند و نیز جهت جریان علوم را نکوهش می کند. و لذا با کلمه «فوج» آورده است.

یعنی «زمینۀ روان اجتماعی غالب بر جامعۀ بشر» را با پدیدۀ دابّه در دنیا مجازات می کند تا فرهنگ علم زدگی و عدم یقین به آیات را به چالش بکشاند تا جامعۀ جهانی به خود آید. اما سردمداران این «حرکت در مسیر غلط» را در آخرت با محاکمه و بازپرسی ویژه به مجازات خاص می رساند.

علم آری؛ هیچ چیز ارزشمندی برای انسان ارزشمندتر از علم نیست. اما علم در کدام مسیر، در کدام جهت؟-؟ علمی که طبیعت را به فساد بکشاند، محیط زیست را از پای درآورد و آن را برای انسان نامساعد کند و… و… با این همه مانند بت پرستیده شود(!!!)

دانشمند آری؛ اما نه دانشمند یاغی خود باخته، مشعوف شده، طغیان کرده. و نه سازندۀ بمب های اتمی، سلاح های کشتار جمعی و… و…

ویژگی های این ویروس در حدیث: همان طور که مفسرین و مترجمین سلف مطابق اقتضاهای فکری و علمی زمان خودشان، نتوانستند پیام آیه را چنانکه هست دریافت کنند و لذا قرائت رایج رواج یافت، بل حتی در قرائت دوم نیز از دریافت پیام بازماندند، همان طور هم در حدیث های مربوط به این آیه دچار اشتباه، تزلزل، تغییر ناخودآگاه و تعبیرهای خودآگاه لیکن نادرست شدند. با این فرق دربارۀ خود آیه نمی توانستند خودآگاه یا ناخودآگاه ایجاد تغییر کنند تنها اختلاف قرائت بود که در چندین آیه دیگر نیز این اختلاف هست. بنده توانستم تنها به سه حدیث اطمینان کنم:[10]

1- حذیفه بن الیمان از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت می کند که آن دابّه با نوعی پشم و پَر خواهد بود.

2- ابن عباس می گوید (و ظاهراً او نیز روایت از پیامبر و یا از امیرالمومنین- صلوات الله علیهما- نقل
می کند): آن دابّه دارای «زَغَب» خواهد بود.

لغت: زَغَب یعنی موهای اولیه ای که جوجه به هنگام در آمدن از تخم دارد که به تدریج جای آن را پَر
می گیرد.

در همین حدیث ابن عباس آمده که آن دابّه چهار تا پا دارد. این سخن را می توان با نوعی تاویل، پذیرفت.

3- طبرسی در «مجمع البیان» از علی علیه السلام روایت کرده که فرمود: آن دابّه دم ندارد اما لحیه دارد.

ممکن است مراد از لحیه نوعی فک و چانه باشد و ممکن است ریش و مو باشد.

قابل توجه متخصصین ویروس شناسی که اولاً در این ویژگی ها دقت کنند و ثانیاً بدانند که حدیث ها تنها در مقام تشبیه هستند.

دیگر حدیث ها علاوه بر فقدان سند و یا عدم اعتبار راویان شان، طوری هستند که هیچ عاقلی آن ها را
نمی پذیرد.

حدیث عجیب: مرحوم طباطبائی از تفسیر علی بن ابراهیم آورده است که (نعوذ بالله) دابة الارض امیرالمومنین علیه السلام است. در نوشته های دیگر توضیح داده ام که این تفسیر از آن علی بن ابراهیم قمی نیست، و امروز اکثریت اهل فنّ نیز همین نظر را دارند. این تفسیر به قلم هر کسی باشد پر از سخنان عجیب و غریب است حتی نویسندۀ آن گاهی نظر شخصی خودش را در قالب حدیث آورده است و متاسفانه زمان درازی نیز بر فکر و اندیشه علمای ما تأثیر داشته است و بر خیلی از کتاب ها و متون سرایت کرده است اما باید انصاف را فراموش نکرد؛ نکته هائی در آن یافت می شود بس مهم و با ارزش و همچنین است تفسیر منسوب به امام عسکری علیه السلام.

گفته شد که معنی اصلی دابّه، جاندار ریز، و از نظر کمّی خیلی کوچک، می باشد، در مرحله دوم گاهی به معنی هر جنبنده غیر از انسان و در مرحله سوم دربارۀ هر جاندار شامل انسان نیز به کار رفته است. حدیث مذکور نه تنها افتخاری برای آن حضرت نمی شود بل که توهین است.

مرحوم ابن جمعه در تفسیر «نور الثقلین» همۀ سخنان و آورده های علی بن ابراهیم و موافقان او را آورده به حدی که خواننده تحت تأثیرکثرت و کمیت آن قرار می گیرد. شرح این ماجرا در این مقاله نمی گنجد، البته ارزش شرح و توضیح بیشتر را نیز ندارد.

آقای تهرانی در «الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنّة» به ردّ آورده های او پرداخته است.

ویروس موجود زنده و دارای جنبش است: برای شرح و بحث در این باره بهتر است یک مقاله از سایت همشهری را که از «دویچه وله» نقل کرده، مشاهده کنیم آن گاه به اصل مسئله بپردازیم، می گوید:

آشنایی با تفاوت های ویروس و باکتری

ویروس ‌‌ها و باکتری ‌ها آنقدر ریز هستند که با چشم غیر مسلح نمی ‌توان آنها را دید. آنها در مدت زمان بسیار کوتاه تکثیر می ‌یابند و می‌ توانند ما را بیمار سازند. اما گذشته از این، باکتری ‌ها و ویروس ‌ها با هم وجه مشترک زیادی ندارند.

باکتری‌ ها مستقلا خود را تامین می‌ کنند:

باکتری ‌ها موجودات زنده ‌ای هستند که تنها از یک سلول تشکیل می ‌شوند. این سلول دارای تمام محتویاتی است که آن ‌ها برای حیاتشان نیاز دارند: ویژگی ‌های ژنتیکی و ماشین‌ های سلولی ‌ایی که پروتئین ‌تولید و باکتری ‌ها را با انرژی تامین می ‌کنند. دیفتری، وبا، سل و سیاه ‌سرفه از جمله بیماری ‌هایی هستند که توسط باکتری ‌ها تولید می ‌شوند.

اما اینطور نیست که تمام باکتری ‌ها برای انسان مضر باشند. برای مثال باکتری ‌هایی که در روده هستند برای هضم غذا لازم ‌اند.

بر خلاف باکتری ‌ها، ویروس ‌ها ذراتی عفونی ‌اند و سلول نیستند. ویروس‌ ها قطعه ‌ای از نوکلئیک‌ اسید‌‌ند که درون پوششی پروتئینی محصور شده ‌اند.

بدین ترتیب ویروس ‌ها دستگاه ‌های سلولی نیستند که بتوانند برای خود انرژی و پروتئین تولید و یا حتی زاد و ولد کنند. به همین دلیل هم ویروس‌ ها بسیار کوچک‌ تر از باکتری ‌ها هستند. در حالی که بزرگی باکتری‌ ها حدود ۰۰۱ / ۰ میلی ‌متر است، بزرگی‌ ویروس ‌ها تنها به یک ‌صدم این میزان می ‌رسد.

برای بسیاری از دانشمندان و پژوهشگران ویروس‌ ها موجودات زنده به حساب نمی ‌آیند. اما مساله اینجاست که آنها هنوز تعریفی مشخص درباره ویژگی ‌های یک موجود زنده ندارند.

تکثیر ویروس ‌ها نسبت به باکتری ‌ها کاملا متفاوت است. آنها با کمک سلول ‌های دیگر تکثیر می ‌یابند. ویروس‌ ها ویژگی ‌های ارثی خود را به سلول‌ های موجودات زنده انتقال داده و برنامه این سلول ‌ها را به هم
می‌ ریزند: آنها با یک “حقه” کاری می‌ کنند که سلول ‌های میزبان پس از آن صرفا ذرات ویروسی تولید کنند تا اینکه حجمشان بزرگ شده و بترکد. پس از ترکیدن و شکافتن سلول، ویروس های جدید آزاد می ‌شوند.

هر ویروس مختص سلول‌ های میزبان معینی است. برخی از ویروس ‌ها به گیاهان حمله می ‌کنند، برخی دیگر اما به حیوانات، به انسان ‌ها و حتی به باکتری ‌ها. ویروس ‌ها می‌ توانند در انسان منجر به بیماری‌ های ایدز، تبخال، هپاتیت، تب زرد، آنفلوآنزا و سرخک شوند.

و اینک بررسی چند مطلب در این مقاله: چند جمله را در این مقاله پررنگ کردم که کار برای خواننده آسان شود و دربارۀ آن ها بحث می کنم:

1- می گوید: «آن ها در مدت زمان بسیار کوتاه تکثیر می یابند و…» تکثیر با هر صورت و با هر بینش و با هر تصور، یک «فعل» است و از مسلّمات علمی است که هر فعل و انفعال- تغییر و تحرک- در این طبیعت خارج از سه صورت نیست.

الف: فیزیکی محض.

ب: شیمیائی محض.

ج: حیاتی، که عامل آن فعل و انفعال، جان و حیاتمند بودن موجود جاندار است. بدیهی است که تکثیر ویروس نه فیزیکی محض است و نه شیمیائی محض. بنابراین، ویروس موجود زنده است.

چگونگی و ویژگی حیات ویروس را توضیح خواهم داد.

2- می گوید: «ویروس ها دستگاه های سلّولی نیستند که…. زاد و ولد کنند». باید گفت که باکتری ها نیز زاد و ولد نمی کنند؛ تکثیر باکتری از طرق مذکر و مؤنث نیست، اساساً باکتری مؤنث و مذکر ندارد تا زاد و ولد کند. تکثیر آن از این طریق است که کمر باکتری باریک شده و بتدریج قطع می شود و به دو باکتری مبدل می گردد.

فرق میان تکثیر باکتری و ویروس این است که تکثیر ویروس به نوعی «انگلی» است؛ البته به نوعی، نه دقیقاً آن حالت انگلی معروف و مصطلح.

3- می گوید: «آنها با کمک سلول های دیگر تکثیر می یابند». این همان «نوعی انگلی» است.

4- می گوید: «ویروس ها ویژگی ارثی خود را…» این ویژگی ارثی و توارثی، یک فعل و انفعال حیاتی نیست؟! فیزیکی محض است؟ یا شیمیائی محض است؟

5- می گوید: «آنها با یک حقه کاری می کنند…». این حقه با هر مفهوم و با هر تاویل و در قالب هر استعاره و کنایه باشد، غیر از یک فعل فیزیکی محض یا شیمیائی محض است.

6- می گوید: «برای بسیاری از دانشمندان و پژوهشگران ویروس ها موجودات زنده به حساب نمی آیند». منظور از «بسیاری» این نیست که اکثریت دانشمندان ویروس را موجود زنده نمی دانند، مراد این است آنان که این نظر را دارند کم نیستند.

7- می گوید: «اما مسئله اینجاست که آنها هنوز تعریفی مشخص دربارۀ ویژگی های یک موجود زنده ندارند». بلی درست است آنان (همۀ دانشمندان) تعریف درستی از موجود زنده ندارند. حتی آنان از توضیح گونه های حیات نیز ناتوان هستند. و این اسلام (مکتب قرآن و اهل بیت) است که این مسئله را به سادگی تبیین می کند.

دانشمندان آنچه می دانند «تکامل جانداران -اعم از گیاه، حیوان و انسان- در بستر و نوار داروینیسم یا نئوداروینیسم» است. اسلام این تکامل را و مراتب آن را به طرز خاص می چیند و می گوید:

اولین حیات که پیدایش یافته، حیات نباتی و گیاهی است که در عرصۀ کاملاً مادی و بدون حیات پیدایش یافته و به سیر تکاملی خود ادامه داده تا به مرحله ای رسیده که یک روح دیگر (یک حیات دوم) به یک نوع از گیاه داده شده و حیات اولیۀ حیوان (جنبندگان اولیه حیوانی) پدید شده اند و در مسیر تکاملی خود پیش رفتند.

یعنی گیاه یک روح دارد که روح نباتی است و حیوان دو روح دارد هم روح نباتی و هم روح حیوانی.

تکامل آری، اما در این مسئله باید به یک «جهش» اساسی هم توجه داشت که روح دوم آمده و به یک نوع از گیاه جهش داده و حیوان را به وجود آورده است.

حیات ویروس، حیات ابتدائی گیاه است، حیات باکتری حیات اولیه حیوان است.

اصل این موضوع را در کتاب «تبیین جهان و انسان»[11]و «دانش ایمنی در اسلام»[12]و در تعداد دیگر از کتاب ها و مقالات به ضرورت نیاز مبحث، توضیح داده ام که در سایت بینش نو قرار دارند.

ویروس «فعل» دارد، «کار» دارد؛ کار می کند، انفعال هم دارد، تکثیر هم دارد و همۀ این ها «جنبش» هستند، و چون حیات شان حیات اولیۀ گیاهی است لذا «حرکت در مکان» ندارند همان طور که هیچ گیاهی حرکت در مکان ندارد، یعنی خودش راه نمی رود و از جائی به جای دیگر منتقل نمی شود مگر به وسیله عامل دیگر.

و بقول قرآن که در همین آیه ها خواندیم دانش انسان با همۀ ارزش و ارجمندی که دارد، بس محدود است: «وَ لَمْ تُحيطُوا بِها عِلْماً». و در آیۀ دیگر می فرماید: «وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلا».[13]به امید روزی که مسلمانان به علوم قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) برگردند.

مرتضی رضوی

22/8/1441 هـ ق

28/1/1399 هـ ش

[1]الزّحاف الّذی یمشی علی الارض و یقابله الطّیار.

[2]زاد المسیر، ابن الجوزی.

[3]طبری، جامع البیان، ذیل همین آیه.

[4]طبرسی، مجمع البیان، ذیل همین آیه.

[5]طبری، جامع البیان، ذیل همین آیه.

[6]زاد المسیر، ابن الجوزی.

[7]ابن الجوزی در «زاد المسیر» می گوید: ثعلب نیز به معنی زخم دانسته است.

[8]دربارۀ قضا و قدر، رجوع کنید: «دو دست خدا» سایت بینش نو.

[9]ادامه همان آیه مورد بحث.

[10]هر سه حدیث در «زاد المسیر» ابن جوزی آمده است.

[11]فصل چهارم: انسان شناسی 1.

[12]بخش ایمنی و بهداشت هوا. و در برخی از این موارد از بیان امیرالمومنین آمده است که باکتری مذکر و مؤنث ندارد.

[13]آیۀ 85 سورۀ اسراء.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید