بسم الله الرّحمن الرّحیم

آیا کل جهان (کلّ کائنات) وزن دارد؟

آنچه در این چند صفحه آمده از یادداشت های سال های پیش است

نظر به این که گویاترین حدیث در این باره آن است که در دعای چهل و هفتم صحیفه سجادیه آمده، تصمیم داشتم آن را در «شرح صحیفه»[1] بیاورم اکنون که در اثر بیماری از ادامۀ آن ناتوان هستم به آقا ابراهیم گفتم آن را تایپ کرده و در سایت بینش نو قرار دهد

مرتضی رضوی

هر چیزی وزن دارد، آیا کل جهان نیز وزن دارد؟ کیهان شناسی غربی به آن تکامل نرسیده است که به این پرسش پاسخ دهد؛ غربیان نه چیزی از آغاز پیدایش جهان می دانند و نه از انتهای آن؛ آیا جهان متناهی است؟ یا غیر متناهی و بی نهایت است؟ هنوز نظری و حتی فرضیّه ای که محققان و متفکران را از حیرانی آسوده کند، ابراز نشده است؛ حرف های جسته و گریخته از زبان و قلم شان صادر می شود لیکن به حدّ علمیت نمی رسد، گرچه خود ماهیت مادی جهان و قوانین مادّه حتی اصول ریاضی ایجاب می کند که جهان متناهی باشد با این همه سخنی بضرس قاطع در این باره ندارند.

اسلام به این پرسش ها پاسخ داده آغاز پیدایش مادۀ اولیه جهان را توضیح داده، قانون گسترش و بزرگ شدن جهان را نیز بیان کرده، و به ما یاد داده که این جهان بس بزرگ و عظیم که با سرعت عظیم بزرگتر می شود، متناهی است؛ بی نهایت نیست؛ یک کره است؛ کره ای که در آغاز پیدایش خیلی ریز و کوچک بود و امروز بس بزرگ و بزرگتر شده است.

این مسائل را در اول کتاب «تبیین جهان و انسان» برای دانشجویان و در نوشته های دیگر برای همگان توضیح داده ام.

اینک در این مقاله مسئلۀ دیگری در کیهان شناسی و فیزیک فضائی، عنوان می شود گرچه پاسخ آن از جهتی (که در بالا بیان شد) از توان کیهان شناسان و دست اندرکاران فیزیک غربی خارج است، اما از جهت دیگر کاملاً با رشته و دانش آنان سروکار دارد:

وزن چیست؟: از این جهت که وزن مسئله ای از مسائل کیهان شناسی و فیزیک است پس دست اندرکاران این دو رشتۀ علمی مخاطب این مقاله می باشند. و هدف از تقدیم این برگ ها تاکید و تأیید دیگری است بر این که: «آنچه جهان را اداره می کند جاذبه نیست بل دافعه است» موضوعی که در نوشته های پیشین کاملاً مستدل توضیح داده ام.[1]

تعریف وزن بر اساس قانون جاذبه: وزن عبارت است از نیروئی که جاذبه بر یک چیز وارد می کند= مکشِ جاذبه= مکشِ چیزی چیز دیگر را وزن آن چیز مجذوب را تعیین می کند.

اما بر اساس قانون دافعه که بنده آن را از قرآن و احادیث استخراج کرده ام: وزن عبارت است از فشاری که دافعه از مرکز جهان به کل جهان و نیز به هر شیئ از اشیاء جهان وارد می کند.

نمی دانم: هر چیز این جهان (اعم از اشیاء ریز و درشت؛ کرات، منظومه ها و کهکشان ها) وزن دارد، آیا مجموعه و کل جهان نیز وزن دارد؟ کیهان شناسی و فیزیک غربی در پاسخ این پرسش حرفی ندارد و در زندان «نمی دانم» اسیر است، زیرا تا تکلیف محدود بودن و بی نهایت بودن جهان را به طور قاطع روشن نکند نمی تواند پاسخی به این سوال داشته باشد. و غربیان تا دست از قانون موهوم جاذبه برندارند و نیز به طور قاطعانه به محدود بودن جهان نرسند، همیشه یک ردیف از «نمی دانم» ها را در اساسی‌ ترین مسائل خواهند داشت.[2]

اما اسلام می‌ گوید: جهان محدود است گرچه بس بزرگ است و به سرعت بزرگتر می شود و حدودش فراتر می رود؛ حتی اگر تا ابد هم بزرگ شود- که می شود- باز تا ابد محدود خواهد بود؛ ماده بدون حد نمی شود. و در نوشته های دیگر شرح داده ام: هر چه در جهان هست یا ماده است و یا مادی؛ اصطلاح «فیزیک و متافیزیک» و نیز اصطلاح «طبیعت و ماوراء طبیعت» ساختۀ ذهن ارسطو بود که امروز هم لقلقۀ زبان ها هست. هر چیز (غیر از خداوند متعال) جسم است؛ اشیاء و موجودات در درجات فشردگی و بساطت قرار دارند؛ جسمی فشرده تر و جسمی بسیط تر (جسم کثیف، جسم لطیف). خود مادیّت و جسمیت دلیل محدودیت بل عین محدودیت است به طوری که می توانید فرمول بنویسید:

ماده- محدودیت= ماده- ماده.

موجود (غیر از خداوند)- محدودیت= موجود- موجود.

و این جهان محدود به عنوان یک «کل» نیز وزن دارد.

وزن یک «امر نسبی» است؛ دو طرف دارد. در بینش جاذبه گرا، مقیاس وزن، میزان مکش جاذبه است؛ هر شیء مجذوب در قیاس به شیء جاذب، تعیین وزن می شود. پرسش این است وزن کل جهان با چه چیزی تعیین می شود؟ طرف دیگر آن چیست؟

جاذبه ای که نه سر منشاء آن معلوم است و نه چرائی آن. تنها از رؤیت سقوط سیب در پیش چشم نیوتون ناشی شده سپس معادلۀ برآیند آن برآورد شده است معادله ای که از آنِ دافعه است نه جاذبه.

باور به جاذبه (و ادارۀ جهان به وسیلۀ جاذبه) عامل اصلی آن همه «نمی دانم» ها است؛ اگر از جاذبه دست بردارند اکثر آن ها به «می دانم» مبدل می شود.

وقتی که منشاء جاذبه معلوم نمی شود و تنها در رابطۀ یک سیب و کره زمین ملحوظ شده و به جهان تعمیم داده می شود بدون توضیح منبع اصلی و مرکزی آن در جهان، این همه «نمی دانم» ردیف می گردد.

اما در هستی شناسی اسلام (مکتب قرآن و اهل بیت علیهم السلام) جهان هم مرکز دارد و هم حدود؛ دائماً از مرکز آن ماده و انرژی «ایجاد» می گردد؛ ایجاد با امر «کن فیکون»؛ همان امری که ماده اولیّه جهان را ایجاد کرده هنوز هم ایجاد می کند و ایجاد خواهد کرد[3] و همین ایجاد مداوم است که یکی از دو طرفِ وزن است که گفته شد وزن نیازمند دو طرف است. ایجاد مداوم بر کل جهان فشار می آورد در نتیجه کل کائنات و جهان دارای وزن می شود.

و در فاز نسبیت: میزان این فشار به هر شیء به نسبت کمیت و کیفیت فیزیکی آن شیء و سهمی که در موجودیت خود دارد، وارد می شود و وزن آن را تعیین می کند. هم هر شیء از اشیاء جهان وزن دارد و هم کل جهان به عنوان یک «کل» وزن دارد قانون جاذبه کجا و توان تحلیل و تبیین این مسائل کجا؟-؟ قانون جاذبه یک وهم است؛ یک «فرض» است فرضی که نه واقعیت دارد و نه راهی احتمالی برای نیل به واقعیت است بل سد راه رسیدن به واقعیت است.

حدیث: اینک چند حدیث دربارۀ وزن کل جهان: 1- امام سجاد علیه السلام در دعای چهل و هفتم صحیفه سجادیه (دعای عرفه) می گوید: «رَبِ‏ صَلِ‏ عَلَيْهِمْ‏ زِنَةَ عَرْشِكَ وَ مَا دُونَه‏»: خدایا بر محمد و آلش درود فرست درودی به وزن عرشت و به وزن هر آنچه در زیر عرش هست. در این حدیث هم محدود بودن جهان آمده که حدود آن عرش نامیده شده و هم به وزن جهان به عنوان «کل» تصریح شده و به وزن ویژۀ هر چیز که در درون جهان است.

در نوشته های پیشین به شرح رفته است که در ادبیات قرآن و اهل بیت علیهم السلام واژۀ عرش کاربردهای متعددی دارد از آن جمله:

1)- عرش= حاکمیت و مدیریت خداوند بر کائنات.

2)- عرش= جانب بیرونی کرۀ عظیمی که همه کائنات در درون آن است.

3)- عرش= جانب محدّب کرۀ کل جهان.

4)- عرش= انتهای مجموع مخلوقات.

در این سخن امام علیه السلام، عرش کاربرد دوم و سوم را دارد.

2- دردعای دیگر می گوید: «ِسُبْحَانَكَ‏ تَعْلَمُ‏ وَزْنَ‏ السَّمَاوَاتِ سُبْحَانَكَ‏ تَعْلَمُ‏ وَزْنَ‏ الْأَرَضِينَ سُبْحَانَكَ‏ تَعْلَمُ‏ وَزْنَ‏ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ سُبْحَانَكَ‏ تَعْلَمُ‏ وَزْنَ‏ الظُّلْمَةِ وَ النُّورِ سُبْحَانَكَ‏ تَعْلَمُ‏ وَزْنَ‏ الْفَيْ‏ءِ وَ الْهَوَاءِ سُبْحَانَكَ‏ تَعْلَمُ‏ وَزْنَ‏ الرِّيحِ كَمْ هِيَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ»:[4] پاک و منزّهی تو می دانی وزن آسمان ها را، پاک و منزهی تو می دانی وزن زمین ها را، پاک و منزهی تو می دانی وزن خورشید و ماه را، پاک و منزهی تو می دانی وزن تاریکی و نور را، پاک و منزهی تو می دانی وزن سایه و هوا را، پاک و منزهی تو می دانی وزن باد را. می دانی «وزن» را که از وزن ذرّه شروع می شود.[5]

توضیح: 1)- در این بیان به وزن آسمان ها= کلّ جهان، تصریح شده است.

2)- تصریح شده که: همان طور که نور وزن دارد تاریکی هم وزن دارد.

3)- سایه از جنس تاریکی است بل اولین و پائین ترین درجه تاریکی است، پس سایه هم وزن دارد.

4)- هوا هم وزن دارد و همان طور حرکت هوا که باد است.

انرژی: انرژی هم وزن دارد اگر وزن نداشت انرژی نمی شد و فاقد هر نوع اثر و تأثیر، می گشت. انرژی عین ماده است لیکن بسیط ترین ماده را انرژی می گوئیم و فشرده ترین انرژِی را ماده می نامیم.

نیرو: نیرو عبارت است از «توان تأثیری یک چیز». انرژی که عاملیت تأثیر دارد، پس نیرو دارد. و نیرو بدون وزن معنی ندارد. می توانید فرمول های فرضی زیر را بنویسید:

جهان- وزن= جهان- نیرو.

هر شیء- نیرو= شیء- وزن.

جهان و هر شیء- نیرو= جهان و شیء- وجود= عدم.

فرشته ها نیرو دارند، پس فرشته هم وزن دارد و جسم لطیف است.

5)- و در پایان می گوید: «كَمْ هِيَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ»: تو نه تنها وزن هر چیز را می دانی بل وزن ذرات را (که تشکیل دهنده اشیاء هستند و در واقع وزن آن ذرات است که وزن هر شیء را تعیین می کند) می دانی.

یاد آوری: مادۀ تاریک، ماده است، و تاریکی آن، مادّی است؛ هر دو وزن دارند هر کدام به سهم و اقتضای ماهیت خود.

2- کافی: امام صادق از امام باقر (علیهما السلام) نقل می کند که هر صبح در ضمن دعائی می گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ زِنَةَ عَرْشِهِ».[6]

3- من لا یحضره الفقیه: عبارت «زنة العرش» از بیان امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است.[7]

عبارت «زنة العرش» در ضمن ده ها حدیث بل بیشتر، آمده به حدّی که در ادبیات اهل بیت علیهم السلام یک «اصطلاح» معروف گشته است که نه فقط با اصول علمی مطابقت دارد بل آن ها را روشن و تبیین می کند؛ قانون جاذبه را رد و قانون دافعه را اثبات می کند.

مرتضی رضوی

تاریخ تایپ:

30 محرم 1440 هـ ق

18 مهر 1397 هـ ش

——————————————–

[1] رجوع شود سایت بینش نو www.binesheno.com

[2] همان طور که حوزۀ علمیۀ ما تا دست از ارسطوئیسم و بودیسم بر ندارد در خدا شناسی و نیز هستی شناسی مشکلات بزرگی خواهد داشت و دارد.

[3] شرح بیشتر در نوشته های قبلی؛ سایت بینش نو www.binesheno.com

[4] بحار، ج 83 ص 227 ط بیروت.

[5] ضمیر «هی» به «زنة» بر می گردد، و با توجه حرف «مِن»، این پیام را دارد که وزن در اصل مال ذرّه ها است که جمع می شوند وجود هر شیء را تشکیل داده و وزنش را تشکیل می دهند.

[6] کافی (اصول) ج 2 ص 526 ط دار الاضواء.

[7] من لا یحضره الفقیه، ج 1 ص 518 ط دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم‏.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید