شيخ ابوالفتوح رازي[1] رضوان الله تعالي عليه در تفسير كريمة لَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ[2]، نوشته است: ايشان را جفتاني باشد پاكيزه، زوج، مرد و زن را گويند؛ مجمع البيان[3] و بيضاوي[4] نيز تصريح بر آن كردهاند.
بنابراين، هر چه كه در مرد و يا زن، در اين زندگي موجب استكراه و تنفر است و به ضد پاكي و پاكيزگي است از معايب خلقيه، مثلاً: بول، غايط، مني، حيض، نفاس، استحاضه، زاييدن، آب دهن، اخلاط سينه، آب بيني، چرك بدن، و يا خلقيه مانند: مكر، حيله، دروغ، فريب و جز اينها، چنان كه مفسرين از عامه و خاصه تصريح كردهاند، از ازواج بهشتي، به حكم خداوندي، مسلوب و مرتفع خواهد بود.
ازواج بهشتي نيرويي دارند كه پايان ندارد و تمام نميشود؛ در خبر است كه رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ فرموده: مَن بَني مسجداً في الدنيا بَنَي اللهُ لَهُ بِكُلِّ شِبرٍ (اَو بِكلِّ ذِراعٍ) مَسيرَةَ اربعينَ الفَ عامٍ مدينةً مِن ذهبٍ و فضّةٍ و دُرٍّ وَ ياقوتٍ وَ زُمُرّدٍ و زبرجدٍ؛ في كلِّ مدينةٍ اربعونَ الفَ الفِ قَصرٍ، في كل قصرٍ اربعونَ الفَ الفِ دارٍ، في كلِّ سَريرٍ زوجةٌ من الحورِ العينِ، و لكلِّ زَوَجةٍ الفُ الفِ وصيفٍ و اَربعونَ الفَ الفِ وَصيفةٍ، في كلِّ بيتٍ اَلفُ الفِ لونٍ مِنَ الطعامِ، وَ يُعطِي اللهُ وَلِيَّهُ مِنَ القوّةِ ما يَأتي عَلي تِلكَ الازواجِ وَ عَلي ذلك الشرابِ في يومِ واحدٍ.[5]
ازواج بهشتي، هرگز از لذت بردن از يكديگر خسته و ملول نميشوند، و بدنهاي لطيفشان از روي هفتاد پارچه لباس، پديدار است در ضمن حديث طويلي از حضرت امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت شده: يَقولُ وَليُّ اللهِ اِئذنوا لَها فَتَنزِلُ فَيَبتدِرُ اِليها الفُ وَصيفٍ و الفُ وَصيفةٍ، يُبَشِّرونَها بِذلكَ فَتَنزِلُ اليه مِن خَيمتِها وَ عَلَيها سَبعونَ حُلّةً مَنسوجةً بالذَهَبِ و الفِضّةِ مُكللّةً بالدُّرِّ و الياقوتِ وَ الزّبرجَدِ، صِبغُهنَّ المِسكُ و العنبرُ بالوانٍ مختلفةٍ، يُري مُخُّ ساقِها مِن وراءِ سَبعينَ حُلّةً… فَاِذا دَنَت مِن وَلِيِّ اللهِ اَقبَلَ الخُدّامُ بِصِحافِهِ الذَّهَبَ و الفضّةِ، فيها الدُّرُ و الياقوتُ وَ الزَّبرجَدُ فَينَشِرونَها عليها ثُمَّ يعُانِقُها وَ تعانِقُهُ فَلا تَمِلُّ وَلا يَمِلُّ.[6]
ازواج بهشتي پيوسته باكره و الي الابد عذرا ميباشند؛ روايت شده: زنديقي به حضرت امام صادق ـ عليه السّلام ـ گفت: كيفَ تكونُ الحوراءُ في كلِّ ما اَتاها زوجُها عذراءَ؟ قال: اِنَّها خُلِقَت مِن الطّيبِ، لاتَعتَريها عاهةٌ وَلا تُخالِطُ جِسمَها آفَةٌُ.[7]
ازواج بهشتي كه همان حوريان باشند، در كنار نهرهاي فردوسي از زمين بهشت ميرويند؛ در حديث وارد است كه:[8] حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: اِنَّ خيراً نهرٌ في الجنةِ، علي حافَتَي ذلكَ النّهرِ حوارٍ نابِتاتٌ، كُلَّما قُلِعَت واحدةٌ نبتَتَ اُخري! و با سند صحيح روايت شده كه: آن حضرت ـ عليه السّلام ـ فرمود: اِنَّ في الجنةِ نهراً حافَتاهُ حورٌ نابِتاتٌ، فاِذا مَرَّ المؤمنُ بِأِحديهُنَّ فَأَعجَبَتهُ اِقتَلَعَها فَأنبَتَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ مكانَها!.[9]
و از حضرت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ روايت شده: مَن قال لا الهَ الا اللهُ غُرِسَت لَهُ شجرةٌ في الجنةِ من ياقوتةٍ حمراءَ مَنبِتُها في مسكٍ ابيضَ احلي من العسلِ و اشدُّ بياضاً مِنَ الثَّلجِ و اطيَبُ ريحاً من المسكِ فيها امثالُ ثديِ الابكارِ تعلو عَن سبعينَ حُلَّةً؛[10] اين خبر شريف علاوه بر اين كه دلالت ميكند كه: درخت كاشته شده در بهشت، حوري ميگردد و مانند دختران باكره، پستان بار ميآورد، چنان پستاني كه برآمدگيش از زير هفتاد پيراهن هشتي كه در بر ميكند، نمايان ميشود؛ دلالت ميكند ايضاً بر اينكه: حوري بهشتي، شربتي بسيار گوارا هم هست، چنان شربتي كه نظيرش در دنيا نيست!.
بلي از برخي از اخبار و حتي از بعضي از آيات، محتملاً چنين بر ميآيد كه: ازواج بهشتي از ساير نعمتهاي بهشتي، جدايي ندارند و با آنها متحدند. موجود واحدي درعين اينكه درخت است حوري هم هست، مركب هم هست، رضوان خدا هم هست و غير اينها.
از حضرت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ روايت شده: لَمّا اُدخِلتُ الجّنَةَ رأيتُ الشجرةَ تَحمِلُ الحُلِيَّ وَ الحُلَلَ، اسفَلُها خيلٌ بُلقٌ و اوسَطُها الحورُ العينُ و في اعلاها الرِضوانُ؛[11] الحديث؛ و در قرآن هست: أَصْحابُ الَْيمِينِ ما أَصْحابُ الَْيمِينِ ـ فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ ـ وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ ـ وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ ـ وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ ـ وَ فاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ ـ لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ ـ وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ ـ إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً ـ فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً ـ عُرُباً أَتْراباً ـ لِأَصْحابِ الَْيمِينِ؛[12] بايد بدانيم كه: صفت جمع را اگر مؤنث سماعي و غير حقيقي باشد، به صيغة مفرد مؤنث ميآورند؛ مانند: آبار معطلة، به اعتبار اين كه: جمع مؤنث جماعت است؛ و اگر مؤنث حقيقي باشد صفت آن را با الف و تا جمع ميبندند؛ مانند: قاصرات الطرف و مقصورات في الخيام كه در توصيف حوريان بهشت گفته شده است.
و ايضاً: به جمع مؤنث سماعي و غير حقيقي، ضمير مفرد مؤنث «هِيَ» بر ميگردانند، و به جمع مؤنث حقيقي هم، ضمير جمع مؤنث «هُنَّ» بر ميگردانند؛ اينك در آيات مورد بحث، ميبينيم كه مرجعي براي ضمير «هن» جز فرش (و يا به اضافة فاكهة و ماء و ظل و طلح و سدر، به احتمال بسيار ضعيف) چيز ديگري نيست؛ پس فرش با دلالت هن، حوريان باكره و شوهر دوست ميباشد؛ و چون در توصيف آن، مرفوعه گفته شده، نه مرفوعات، پس معناي فرش، فرشهاست؛ نتيجه اين ميشود كه: در بهشت، فرشها، حوري هم هستند؛ و به احتمال ضعيف ديگر، درختان و سايهها و آبها و ميوههاي بهشت، همه حوري و پري هستند.
روايات ديگري هم در اتحاد نعمتهاي بهشت هست، از امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ روايت شده: اِنَّ في الجَنَّةِ شَجَرَةً تَخرُجُ مِن اعلاهاَ الحُلَلُ و مِن اسفَلِها خيلٌُ بُلقٌ مُسرَجَةٌ ذَواتُ اجنِحَةٍ لاَتروثُ وَلا تَبولُ؛[13] و از امامين همامين باقرين ـ عليهم السّلام ـ روايت شده: قالَ رسولُ الله ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ والّذي نفسُ محمدٍ بِيَدِهِ اِنَّ في الجَنّةِ لَشَجراً يَتَصَفَّقُ بالتسبيحِ بِصوتٍ لَم يَسمَع الاَوَّلونَ و الآخِرونَ بِمِثلِهِ يُثمِرُ ثَمَراً كَالرُمّانِ تُلقيِ الثَّمَرَةَ اِليَ الرجلِ فَيَشُقّهُا عَن سبعينَ حُلَّةً.[14]
براي اتحاد مذكور، در زندگي دنيوي هم ميتوان نمونه پيدا كرد: شتر حيواني است زنده كه حركت ميكند، صدا ميزند، براي بچهاش مهربان است، صاحب خود را ميشناسد، شعور دارد، خوراك ميخورد، و در عين حال چشمهاي است كه از آن، شير، كره، ماست، پنير و دوغ بيرون ميآيد؛ و مخزن اقسام پوشاك و منبع انواع اغذيه هم هست، و ماية گرمي تنور و پخته شدن نان نيز ميشود؛ و با همة اين احوال، حمال خوبي است، باربر بردباري است و مركب بيابان نوردي است، و پس از اين همه صفات، براي زوج خويشتن، از حوري زيباتر و از پري محبوبتر است.
از اين امتيازات و غير اينها كه ازواج اخروي بر خلاف ازواج دنيوي دارا هستند، به طور واضح فهميده ميشود كه اصل نكاح هم، در دو نشأه تفاوت فاحش دارد، در نكاح اخروي در نيروي ناكح، كاهشي و نقصاني رخ نميدهد؛ ولي ظاهراً صورت وقوع آن، وَ اللهُ العالِمُ، در هر دو نشأه به يك شكل است. چنان كه از خبر ذيل مستفاد ميشود. زنديقي به حضرت امام صادق ـ عليه السّلام ـ گفت: كَيفَ تَكونُ الحوراءُ في كُلِّ ما اَتاها زَوجُها عذراءَ، قالَ: اِنَّها خُلِقَت مِنَ الطّيبِ لاتعتَريها عاهَةٌ ولا تُخالِطُ جسمها آفَةٌ ولا يجري في ثُقبِها شَيئٌ وَلا يُدَنِّسُها حيضٌ، فَالرَّحِمُ مُلتَزِقَةٌ، اِذ ليسَ فيهِ لِسِويَ الأِحليلِ مَجريً؛[15] و در تفسير ابوالفتوح رازي رحمه الله هست: و در آن كه در بهشت، تمتع وطي باشد خلاف نيست، در فرزند خلاف كردند، در خبر آوردند كه: في الجنة جماع ماشئت ولا ولد؛ گفت: در بهشت جماع باشد چندان كه خواهي و فرزند نباشد.[16]
بيضاوي گويد: مطاعم و مناكح و ساير احوال بهشت، با نظاير دنيوي خود، فقط در برخي از صفات و اعتبارات مشاركت دارند و با نام اينها به طريق عاريه و تمثيل ناميده شدهاند، و در تمام حقيقت شركت ندارند تا همة لوازم اينها را مستلزم بوده و عين فائدة اينها را برسانند.[17]
مؤيد كلام بيضاوي، كلام ابن عباس است كه: لَيسَ فيِ الجَنَّةِ من اطعِمَةِ الدّنيا اِلاّ الاَسماءُ.[18]
مولانا امير المؤمنين عليه الصلوة و السلام فرموده: كُلُّ شيئٍ مِنَ الدّنيا، سِماعُهُ اعظَمُ مِن عَيانِهِ وَ كُلُّ شيئٍ مِن الآخِرَةِ عَيانُهُ اعظَمُ مِن سِماعِهِ.[19]
[1]. ج1، ص104.
[2]. بقره (2) / آيه 10.
[3]. ج1، ص64.
[4]. ص20.
[5]. بحارالانوار، ج3، ص346، س 24 تا 27. هر كس در دنيا مسجدي بنا كند، خداوند براي او به هر وجبي «يا به هر ذراعي» شهري به وسعت سير چهل هزار سال، از طلايي و نقرهاي و دري و ياقوتي و زمردي و زبرجدي، بنا ميكند. در هر شهري چهل ميليون قصر هست در هر قصر چهل ميليون خانه هست، در هر خانه چهل ميليون اتاق هست، در هر اطاق چهل ميليون تخت هست، بر هر تخت زوجهاي زيبا و درشت چشم هست، و براي هر زوجهاي ميليون خدمتكار پسر و چهل ميليون خدمتگزار دختر هست، در هر خانه ميليون سفره هست، بر هر سفره چهل ميليون ظرف هست، در هر ظرف چهل ميليون رنگ خوراك هست، و خداوند به دوست خود آن قدر نيرو عطا ميفرمايد كه ميتواند هر روز به اين ازواج، و به اين خوردني و نوشيدني رسيدگي نمايد.
[6]. بحارالانوار، ج3، ص337، س10 تا 13. دوست خدا ميگويد: به زوجهام اذن دهيد تا به سوي من پايين آيد، پس هزار خدمتكار پسر و هزار خدمتكار دختر، به سوي او روان ميشوند، مژدهاش ميدهند كه زوجش او را ميطلبد؛ پس او از چادر خود فرود ميآيد در حالي كه هفتاد حلة بافته شده از طلا و نقره در بر كرده، و تاج از در و ياقوت و زبرجد بر سر نهاده با الوان گوناگون مشك و عنبر رنگ آميزي گرديده، مغز ساقش از زير هفتاد حله نمايان است… پس هنگامي كه به دوست خدا نزديك شود، خدمتگزاران با ظرفهاي بزرگ خود كه در آنها در و ياقوت و زبرجد ميباشد، به او روي آورده، و آنها را بر وي نثار ميكنند؛ پس هر دو، دست بگردن يكديگر مياندازند نه اين خسته ميشود نه آن ملول.
[7]. بحارالانوار، ج3، ص330، س13. چطور حوريه در هر بار كه زوجش پيش او آيد، باكره ميشود؟ فرمود: براي اينكه او از خوشي و پاكيزگي آفريده شده، نه بلايي او را فرا گيرد ونه دردي با بدنش آميزش يابد.
[8]. بحارالانوار، ج3، ص337، س27 و 28. با اختصار نقل شد؛ حقيقت اين است كه: خير نهري در بهشت است كه در هر دو كنارة آن حورياني روئيدهاند، هر وقت يكي از آنها چيده ميشود ديگري ميرويد!.
[9]. بحارالانوار، ج3، ص337، س30. از كافي از محمد بن يحيي از احمد بن محمد از ابن ابي عمير از حسين بن عثمان از ابو بصير (و اين اشخاص همه از طرف علماي رجال، توثيق شدهاند) حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: واقع اين است كه در بهشت نهري هست كه در هر دو كنارش حورياني روئيدهاند! وقتي كه مؤمن به يكي از آنان ميرسد از او خوشش ميآيد و او را ميچيند، پس خداوند عز و جل يكي ديگر را در جاي او ميروياند؛ اين خبر شريف، در روضة كافي نيز در ص231، شمارة 299 با همين سند مذكور است.
[10]. كافي، ج2، ص517، س2. هر كس بگويد لا اله الا الله، براي او درختي از ياقوت سرخ در بهشت كاشته ميشود؛ اين درخت در ميان مشك سفيدي روييده و از عسل شيرينتر و از برف سفيدتر و از مشك خوشبوتر است و مانند دختران باكرهاي داراي پستان است كه از زير هفتاد حله برآمدگي آن نمايان و پديدار است.
[11]. مرآة العقول، ج2، ص469، س31. آن گاه كه مرا داخل بهشت كردند، ديدم «آن» درخت را كه زيورها و حلهها با خود بر ميدارد، پايينش اسبهاي ابلق است و ميانش حور العين و در بالايش رضوان و خوشنودي ميباشد.
[12]. واقعه (56) / آيه 27 تا 38. و ياران جانب راست، چيستند ياران جانب راست؟ در ميان درختان بيخاري هستند؛ و در ميان درختان منظم چيده شدهاي هستند؛ و در ساية كشيده شدهاي هستند؛ و در «كنار» آبي ريزان «آبشار» قرار دارند؛ و در «ميان» ميوة فراوان كه نه قطع ميشود و نه باز داشته ميشود هستند؛ و در ميان فرشهايي بالا آمده ميباشند؛ ما آنان را آفريديم آفريدني پس آنان را باكرة شوهر دوست قرار داديم و همسال با ياران جانب راست گردانيديم.
[13]. مرآة العقول، ج2، ص469، س26. واقع اين است كه در بهشت درختي هست كه از بالاي آن زيورها بيرون ميآيد و از پايين آن اسبهاي ابلق زين شده و لجامدار، اين اسبها بال دارند نه فضله مياندازند و نه بول ميكنند.
[14]. مرآة العقول، ج2، ص469، س28. سوگند به آن كه جان محمد در دست اوست، البته حقيقت اين است كه در بهشت درختي هست كه برگهايش را براي تسبيح گفتن به هم ميزند، و چنان آوازي ميخواند كه مردمان اول و آخر، مانند آن را نشنيدهاند، ميوهاي ميدهد مانند انار، ميوهاش را به طرف آدمي مياندازد، او آن را پاره ميكند و از ميانش هفتاد پارچه حله در ميآورد.
[15]. بحارالانوار، ج3، ص330، س13. ترجمة قسمتي از اين خبر، در پاورقيهاي همين بحث گذشت.
[16]. ج1، ص104، س14.
[17]. تفسير بيضاوي، ص20، س21.
[18]. تفسير بيضاوي، ص20، س14، در بهشت چيزي از خوردنيهاي دنيا نيست، جز اينكه با نامهاي آنها ناميده شدهاند.
[19]. نهج البلاغه، ج1، ص224، س4. هر چيزي در دنيا، شنيدنش بزرگتر و با عظمتتر از ديدن آن است، و هر چيزي از آخرت، ديدنش بزرگتر و با عظمتتر از شنيدن آن است.