میکروب، سرایت و قرنطینه در اسلام

چکیده

مطالعه و بررسی روایات اسلامی، نشان از آن دارد که منشأ برخی از بیماری‌ها، موجودات بسیار ریزی هستند که با چشم غیر‌مسلح قابل رؤیت نمی‌باشند. این موجودات ریز، گونه‌های مختلفی داشته و در انتقال مریضی‌ از شخصی به شخص دیگر و از منطقه‌ای به منطقۀ دیگر نقش‌آفرین هستند و طبیعی است که این سؤال مطرح شود که اگر اسلام خبر از وجود چنین موجوداتی داده است، دربارۀ چگونگی مهار و کنترل این موجودات چه پیشنهاداتی ارائه کرده است. با استفاده از روش کتابخانه‌ای و بازبینی روایات وارد شده در متون روایی، می‌توان ادعا کرد که اصل سرایت بیماری و نقش موجودات ریز در انتقال آن، در اسلام امری پذیرفته شده بوده و پیشوایان معصوم(ع) راهکارهای مختلفی چون عدم ورود به شهری که بیماری مسری در آن شیوع یافته و فرار از منطقه‌ای که بیماری در حال شیوع است ارائه کرده‌اند و قرنطینه با تعریف خاص را مورد تأیید قرار داده‌اند.

واژگان کلیدی: اسلام، میکروب، سرایت، قرنطینه، لاعدوی.

مقدمه

تا اواسط قرن هفدهم کسی به وجود میکروب پی‌نبرده بود، تا این‌که شخصی به نام «لویی پاستور» آن را کشف و معلوم کرد که در محیط اطراف ما موجودات بسیار ریزی که با چشم غیر‌مسلح دیده نمی‌شوند وجود دارند و خیلی از بیماری‌ها و رویدادهای مهم دیگر را سبب می‌شوند.
کشف میکروب یکی از یافته‌های مهم انسان در عصر مدرنیته است، انسانی که با زیر پا گذاشتن همۀ ارزش‌های انسانی، با شعار علم؛ یعنی تجربه و دین به غیر از خرافات و موهومات نیست، کار خود را از ابتدای دورۀ رنسانس آغاز کرد، تلاشی که بدون شک ثمرات بسیار زیادی داشت و توانست دانش بشری را بسط داده و نگاه او را از پدیده‌های پیش‌رو به دور دست‌های آسمان و کرات و از سوی دیگر به جهان ریز اتم‌ها بگرداند، اما در این میان اخلاق و معنویت قربانی گردید و نظام اجتماعی، که بنیان آن خانواده است، دچار سستی و انحطاط گشت.
تهی بودن دین تحریف شده مسیحیت و درخشش یافته‌های جدید، موجب گردید نگاه بشریت به تمام ادیان با بدگمانی همراه شود و پس از کشاکش بسیار، دین در حد «تجربۀ دینی» و به‌عنوان بُعدی از ابعاد زندگی در سطحی بسیار نازل پذیرفته شود.
این در حالی است که اگر دانشمندان با نگاه علمی به منابع اسلامی رجوع می‌کردند، سرعت و دقت‌شان در گشودن درهای علوم مختلف بیشتر و پاسخ بسیاری از ابهامات‌شان را که دانش بشری امکان دست یافتن به آن را ندارد، دریافت می‌کردند.
در دهه‌های اخیر عده‌ای از علمای پرتلاش علمی که به وجود گزاره‌های تجربی و علوم انسانی در متون دینی اعتقاد راستین داشتند، مضمون برخی از آیات و روایات در این زمینه روشن شد که مقصود از برخی تعابیر در لسان آیات و روایات، همان میکروب است.
لذا در مقالۀ پیش‌رو چیستی و کارکردهای میکروب در قرآن‌کریم و روایات اهل‌بیت(ع) را مورد توجه قرار خواهیم داد و از این منابع غنی بهره برداری خواهیم کرد.
در رجوع به آیات و روایات باید دو نکته را مد نظر داشته باشیم:
الف) اصل سخن گفتن از ریز موجوداتی که با چشم غیرمسلح امکان دیدنشان نیست.
ب) دشواری بیان این موضوع در حدود 1400 سال پیش است که کوچک‌ترین موجودات شناخته شده توسط بشر، مربوط به جهان حشرات بود و از دنیای ریز میکروب‌ها، سلول‌ها و اتم‌ها و جهان نانو اطلاعی در دست نبود؛ از این‌رو سخن گفتن از ریز موجودات میکروسکوپی با مردمی در آن سطح از معلومات، از توان انسان عادی خارج بود؛ از این‌رو معصومین(ع) با کلی‌گویی و استفاده از استعاره و مجاز در این باره سخن گفته‌اند.

چیستی میکروب

الف) میکروب در علوم تجربی:

میکروب، جانداری است که با چشم غیرمسلح دیده نمی‌شود. آن‌ها در همه ‌جا، از آب و هوا گرفته تا خاک، روی پوست و مخاط بدن انسان و جانوران به میزان فراوان وجود دارند، به گونه‌ای که زندگی برای جانوران و گیاهان، بدون وجود میکروب امکان‌پذیر نیست.
بر اساس تقسیم‌بندی رایج، میکروب‌ها به انواع باکتری‌ها، ویروس‌ها، آغازیان و قارچ‌ها، تقسیم می‌شوند.

ب) میکروب در اسلام:

با رجوع به کارکردها و آثار بیان شده، از میکروب در روایات، می‌توانیم تعریفی نسبتاً جامع در مورد میکروب از منظر اسلام ارائه نماییم، اما با توجه به این‌که در قرآن و روایات اشاره مستقیم به این موجودات نشده است، در این‌جا به ذکر یک روایت بسنده می‌کنیم.
امیرالمومنین علی(ع) در روایتی طولانی ضمن برشمردن مخلوقات، از مخلوقی سخن می‌گوید که خصوصیات خاصی دارد، حضرت پس از اشاره به آفرینش جن و نسناس، دربارۀ پیدایش اولین موجود زندۀ مادی قابل حس می‌فرمایند:
خداوند نوعی موجود زندۀ جنبنده آفرید که مانند حشرات و حیوانات، پخش شده و می‌خوردند. اما تکثیرشان از طریق مذکر و مؤنث نبود و نیز شب و روز (نور و تاریکی) برای تداوم زندگی‌شان فرق نمی‌کرد (مجلسی، 1404ق، ج۵۴، ص۳۲3).
نکتۀ مهم در روایت، استفاده از کلمه «الْهَوَامُّ» است که ریزترین موجودات قابل رؤیت با چشم غیرمسلح هستند، همچنین فعل «یَدِبُّونَ» به معنای خاص در مورد جنبندگان ریز و در معنای عام و با قرینه برای هر جنبنده و چهارپایی مخصوصاً اسب به کار می‌رود.
بنابراین در روایت تعریف جامعی از میکروب ارائه شده است به این معنا که جنبندگان ریزی هستند، مانند سایر جانداران می‌خورند و می‌نوشند، اما همه مذکر هستند و روش تکثیرشان از طریق آمیزش جنسی نیست، مانند باکتری‌ها که تکثیرشان از طریق تقسیم و به دو نیم شدن است و می‌توانند در نور و تاریکی به زندگی خود ادامه دهند، به طوری که در اعماق چند متری زمین فعالیت می‌کنند و برایشان هواهای نفسانی که مشترک بین انسان و حیوان است، از قبیل شهوت و لذت و حرص معنایی ندارد (رضوی، 1397، ص3).
از اصطلاحات شایع‌ در بهداشت و پزشکی اسلامی، اصطلاح «شیطان» برای معرفی میکروب مضر و بیماری‌زا است؛ در عرف به اشتباه، شیطان معادل ابلیس در نظر گرفته شده است، اما واقعیت آن است که شیطان اعم از ابلیس است، همچنان که در قرآن‌کریم می‌فرماید: «شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِن»؛ «شیاطینی از انسان و جنیان» (‌انعام: 122).
بنابراین در میان انسان‌ها و جنیان شیاطینی وجود دارند؛ در لسان‌العرب ذیل مادۀ «شَطَنَ» آمده است: «والشَیطانُ کلُّ عادٍ مُتَمَرّد من الجِنِّ و الانسِ و الدّوابّ» ؛ «هر متجاوز سرکش را شیطان گویند، خواه از جن یا إنس یا از جنبندگان باشد».
ویژگی شیاطین، سرکشی و تجاوزگری است و انسان یا جن و یا هر جنبنده‌ای که در محدودۀ عمل خود سرکشی کند، شیطان خوانده می‌شود و ابلیس بزرگ‌ترین شیطان است، از این‌رو با توجه به سرکشی و اضرار به انسان، بهترین تعبیر برای میکروب مضر، استفاده از نام «شیطان» بوده است که در لسان روایات بسیار وارد شده است.
شایان ذکر است که در برخی از روایات، به صورت استعاری از موجود نامرئی سودمند به «سکّان» یا «ملائکه» و گاهی به «اهل» تعبیر شده است؛ همچنان که در پی‌خواهد آمد، این موجودات همان میکروب‌های مفید هستند (صانعی، 1390، ص56).
ناگفته نماند، همچنان که از هر موجود سرکش به شیطان تعبیر می‌گردد، در لسان ثقلین، موجودات سودمند نیز گاهی «مَلَک» نامیده شده‌اند.

انواع میکروب

دانشمندان میکروب‌شناسی تاکنون باکتری‌ها، ویروس‌ها، آغازیان و برخی قارچ‌ها را از انواع میکروب شناسایی کرده‌اند؛ که می‌توانند بیماری‌زا یا مفید باشند.
نکتۀ قابل توجه این است که با وجود پیشرفت‌های شگرفی که در دانش بشری به وجود آمده است، هنوز زوایای مختلف زیست انواع میکروب روشن نشده است و در مورد ویروس‌ها و آغازیان، ابهامات بسیار زیادی وجود دارد.
ذکر این نکته هم لازم است که نظام خلقت به صورت احسن آفریده شده و هر آفریده‌ای در این جهان مطابق نقشی که خداوند برای او تعیین کرده است به نقش آفرینی مشغول است و هیچ کاستی در آن نیست (ملک: 3).[1]
و لذا تقسیم‌بندی میکروب‌ها از نظر کاربردی به انواع مختلف در منابع اسلامی، قضاوتی انسانی نسبت به این موجودات است.

الف) میکروب‌های مفید

امروزه همه می‌دانند که جهان بدون میکروب، امکان حیات نداشته و بخش بزرگی از بقای موجودات مربوط به میکروب‌هایی است که موجبات حیات را مهیا می‌سازد، از غذا‌سازی برای گیاهان و موجودات تا تجزیه و جلوگیری از انباشت ضایعات بر روی کرۀ زمین، همۀ این موارد بدون میکروب امکان‌پذیر نبود.
انسان در گذشته نیز بدون اطلاع از وجود این ریزموجودات، از مواهب آن‌ها استفاده کرده و آن‌ها را برای کارهای خود از جمله برای تخمیر و تولید سرکه و ماست و حتی مایۀ خمیر، بهره می‌برد؛ از همان زمان بزرگان دین ما در مورد وجود این موجودات و نسبت به خدمات آن‌ها ما را آگاه نموده‌ و از ما خواسته‌اند برای حفظ محیط زیست‌مان نکاتی را رعایت کنیم.
1. میکروب‌های درون آب
برخی از روایات از بول و غائط کردن در آب‌های جاری نهی می‌کنند، امام علی(ع) می‌فرماید:
«آب، ساکنانی دارد؛ آن‌ها را با بول و غائط دارای آفت نکنید» (ابن‌ابی جمهور، 1403ق، ج2، ص187).
این که می‌فرماید آب ساکنانی دارد، به‌طور قطع مقصودش موجودات مرئی مانند ماهیان و سایر آبزیان نیست، بلکه کلام همراه با ابهام است و اشاره به نوع خاصی از موجودات دارد که مردم آن زمان از وجودشان بی‌اطلاع بوده‌اند.
در روایت دیگری آمده است:
«در کنار نهرهایی که آب جاری دارند، قضای حاجت نکن؛ زیرا در نهرها ساکنانی از فرشتگانند … » (مجلسی، 1404ق، ج77، ص194).
همچنان که پیش‌تر گفته شد مراد از ملائکه در این روایت میکروب‌های مفیدی هستند که از آلوده شدن آب به نجاسات دچار آسیب می‌شوند.
2. میکروب‌های غذاساز درون خاک
باکتری‌های درون خاک با تجزیۀ شاخ و برگ‌های فرو ریخته و بدن حشرات و موجودات مرده، مواد مغذی را به ریشۀ گیاهان می‌رسانند و از این طریق درختان مثمر به بار می‌نشینند. لذا پیامبر‌اسلام(ع) از بول کردن در زیر درختان مثمر نهی فرموده است (شیخ‌صدوق، 1405ق، ج4، ص2) ؛ شاید فضولات انسانی در رشد درخت تأثیر به ظاهر مثبت داشته باشد، اما با توجه به این‌که هنگام آبیاری، آب با فضولات آمیخته می‌شود و میکروب‌های مفید از بین می‌رود، کیفیت محصولات درختان مثمر کاهش خواهد یافت و چه بسا مضراتی هم داشته باشد، همچنان که در برخی شهرها آبیاری گیاهان با آب فاضلاب موجب شیوع بیماری وبا و برخی بیماری‌های انگلی می‌شود.
3. میکروب‌های تجزیه‌گر
میکروب‌ها دو گونه‌اند، نوعی از آن‌ها به لحاظ اینکه برای انسان مضر هستند و با تجزیه و فساد لاشه‌ها و انتشار آن ممکن است به انسان آسیب برسانند، از آن‌ها با عنوان «شیطان» یاد شده است، اما نوع دیگر که موجبات تجزیۀ مواد و برگرداندن آن‌ها به چرخۀ طبیعت را مهیا می‌کنند، مفید قلمداد می‌شوند.
دفن جنازۀ انسان یا لاشۀ حیوانات از این حیث که از ایجاد بیماری جلوگیری شود حائز اهمیت است؛ چرا که بدون دفن هم میکروب‌ها کار خود را انجام خواهند داد، اما فعل و انفعالات ناشی از تجزیۀ اجساد می‌تواند موجب بیماری شود؛ در روایتی از امام رضا(ع) از چرایی دفن میت سؤال شد و آن حضرت(ع) چند حکمت از جمله ضرر نرسیدن به زندگان را بر می‌شمارد (مجلسی، 1404ق، ج79، ص46). از این‌رو با مطالعۀ سایر ادله در می‌یابیم که اسلام بر دفن جنازه و انجام اموری که کار تجزیه را تسریع می‌کند تأکید دارد؛ در تجهیز میت، قراردادن دو شاخۀ تازۀ بریده شده از درخت سدر یا بید در پهلوی میت مستحب است، برخی افراد توجیهات غریبی برای آن ساخته‌اند، در حالی که این کار برای جلب بیشتر میکروب‌ها است.
همچنین از مستحبات تدفین میت این است که خاک سطح قبر را کنار بگذارند و پس از گذاشتن جنازه در قبر، ابتدا آن خاک رویین و سپس بقیه خاک را بریزند، متأسفانه نگاه غیرعلمی به روایات منجر به خرافه‌گرایی شده است و این‌گونه دستورالعمل‌های بهداشتی به‌عنوان مناسکی بی‌معنا و خرافی در نظر گرفته می‌شود، در حالی که علت آن وجود باکتری فراوان و فعال در لایۀ سطحی زمین است که می‌تواند موجب تجزیه فوری میت شود؛ در لسان روایات به این بخش رویین از خاک، «أدیم الأرض» گفته می‌شود، همین خصوصیت موجب می‌شود که در ایجاد باغات از خاک سطح زمین استفاده کنند که در اثر تابش خورشید انرژی زیادی دارد و با وجود میکروب‌های فعال می‌تواند در پرورش گیاهان مفید باشد.
نکتۀ دیگر در تأیید مطلب فوق این است که از گچ‌کاری درون و بیرون قبور توسط پیامبر(ص) نهی شده است (مجلسی، 1404ق، ج79، ص37)، شاید به این علت که گچ موجب کندی فعالیت میکروب‌ها می‌شود و در فرآیند تجزیه ایجاد اختلال می‌کند. لذا این کار مطلوب شارع نیست (رضوی،1380، ص93). مکمل این روایت در بخش بعدی ذکر خواهد شد که به قرینۀ آن، این معنا روشن می‌شود.

ب) میکروب‌های مضر و بیماری‌زا

از شایع‌ترین اصطلاحاتی که در بهداشت و پزشکی اسلامی کاربرد دارد، استفاده از اصطلاح «شیطان» برای معرفی میکروب مضر و بیماری‌زا است و بهترین تعبیر همین لغت است.
1. میکروب بیماری‌زا در قرآن
علاوه بر روایات، استفاده از کلمۀ «شیطان» برای میکروب، در قرآن نیز وجود دارد و خداوند در مورد حضرت ایوب(ع) می‌فرماید: «واذکُر عبدَنا ايوبَ اِذ نادی ربَّهُ اَنّی مَسَّنِیَ الشَيطانُ بِنُصبٍ و عَذابٍ»؛ «و به خاطر بیاور بندۀ ما ایّوب را، هنگامی که پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا!) شیطان به واسطۀ مسّ، مرا در رنج و عذاب افکنده است» (ص: 40).
در این آیه از مسّ شیطان سخن می‌گوید و بر خلاف اغلب موارد که منظور از شیطان در قرآن یا خود ابلیس است و یا جمیع شیاطین که ابلیس هم جزو آن‌هاست، در این آیه که در بیان ابتلائات حضرت ایوب(ع) است چنین نبوده و منظور ابلیس نیست؛ چرا که مسّ ابلیس، اگر به صورت فیزیکی در نظر بگیریم، برخلاف باورهای ما است و ابلیس نمی‌تواند آسیب فیزیکی برساند و روش او نفوذ از طریق وسوسه است؛ اگر مسّ مذکور را به معنای وسوسه در نظر بگیریم، تناسبی با سختی‌های فیزیکی عارض شده بر آن حضرت ندارد.
با عنایت به دلایل فوق و بیماری آن حضرت و با توجه به استغاثه ایشان به جای استعاذه به درگاه خداوند، مقصود از «شیطان» در این آیه به احتمال زیاد میکروب است و به لحاظ این‌که نفرموده شیطان بر من نفوذ کرده است، بلکه از کلمه مسّ استفاده فرموده است، معلوم می‌شود که بیماری ایشان نوعی بیماری پوستی بوده که دوری مردم و اولادشان از آن حضرت و همسرشان، این احتمال را تقویت می‌کند که بیماری مذکور مسری بوده است.
به غیر از این آیه، آیۀ دیگری که به صراحت از لفظ شیطان به‌عنوان میکروب مضر به کار برده شده باشد وجود ندارد، لذا از ذکر موارد احتمالی پرهیز کرده و به همین مورد بسنده می‌کنیم.
2. میکروب و مراقبت از غذاها و نوشیدنی‌ها
از جمله توصیه‌های اسلام که بدان بسیار سفارش شده است، مراقبت از خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها در برابر میکروب است؛ میکروب‌ها وقتی بر روی غذا بنشینند، به بخشی از آن‌که مورد نیازشان است حمله و از آن استفاده می‌کنند و شروع به تکثیر می‌کنند؛ از زنده آن‌ها زهرابه‌ای به نام زهرابه «یُرونی» ترشح و هر کدام که بمیرند، بدن متلاشی شده آن‌ها به‌عنوان زهرابه درونی بر روی غذا قرار می‌گیرد و چون بزاق هر موجود زنده، برای هضم غذایش به‌کار می‌رود‌ و در بیشتر جانداران، مواد مترشّحه برای هضم، سمّی است. لذا اگر به جای ترشح زهرابه میکروب، بگوییم بزاق میکروب، بی‌جا نخواهد بود (پاک نژاد، 1360، ج1، ص59).
در این‌جا به‌عنوان یک معجزۀ بزرگ، گفتار امام صادق(ع) را که نزدیک به چهارده قرن پیش بیان فرموده‌اند، متذکر می‌شویم که فرمودند: «ظرف‌های خود را بدون پوشش نگذارید که اگر چنین کنید، شیطان در آن آب دهان (بزاق) می‌اندازد و از آن، آن‌چه را که بخواهد می‌خورد» (مجلسی، 1404ق، ج63، ص409).[2]
و نیز در حدیثی از رسول‌اکرم(ص) روایت شده است که فرمودند: «ظرف‌های‌تان را بپوشانید و دهانۀ مشک‌ها را ببندید؛ چون شیطان نه پوششی را بر می‌دارد و نه بندی را می‌گشاید» (مجلسی، 1404ق، ج73، ص174).
این روایات از کدامین شیطان صحبت می‌کنند؟! ابلیس را چه به این‌که درب ظروف را بردارد یا برندارد یا این‌که بخواهد درون ظرف غذا یا مَشک آب بزاق دهان بیاندازد! سایر شیاطین جن هم از این کار سودی نصیب‌شان نمی‌شود و شیاطین إنس هم به راحتی می‌توانند درب یا پوشش ظرف را کنار بزنند؛ پس مراد از لفظ «شیطان» میکروب است و نه ابلیس.
در روایت دیگر است که: «نیاشامید مگر از ظرف سربسته» (طریحی، 1387، ج4، ص543)[3]
و روایاتی دیگر که این معنا را به تواتر رسانده‌اند که برای حفظ آب و غذا از شر میکروب باید ظروف را بپوشانیم.
امام باقر(ع) می‌فرمایند:
«پیامبر(ص) ظرف‌های دربسته را بسیار دوست داشت» (متقی هندی، 1401ق، ج7، ص110).
امروزه برای ما اهمیت نگهداری غذا در ظروف در بسته روشن است، اما در آن دوران این حجم از دقت و اهمیت به مسائل بهداشتی بی‌نظیر است و تنها از کسانی مورد انتظار است که علم الهی دارند.
3. محل تجمع میکروب‌ها در ظروف
از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود:
«از موضع دسته و از محل شكستگی (محل ترک خورده یا سوراخ شده یا لب پریده) ظرف آب نخور، زیرا این دو موضع، نشیمن‌گاه شیطان است» (مجلسی، 1404ق، ج63، ص417).[4]
برای روشن شدن مطلب لازم است دوباره از خود سؤال کنیم که این چگونه شیطانی است که دسته یا محل شکستگی کوزه را نشیمن‌گاه خود قرار می‌دهد؟! هدف او از این کار چیست؟ به فرض که آن‌جا باشد، چرا نباید از آن موضع آب بنوشیم؟ پاسخ تنها یک چیز است و آن این است که مراد از شیطان، همان «میکروب» است. به همین مضمون از امام علی(ع) نیز نقل شده است (مجلسی، 1404ق، ج63، ص469).
امروزه از پخت و پز و نگهداری مواد غذایی در ظروف آسیب دیده که امکان شست و شوی دقیق ندارد ممانعت می‌گردد، چرا که این مواضع موجب تجمع و رشد میکروب می‌شود.
4. میکروب و محیط منزل
از دیگر سفارشات بهداشتی خاندان عصمت و طهارت(ع) نظافت منزل است، در این زمینه روایات بسیاری داریم که به ذکر برخی بسنده می‌کنیم.
از امام رضا(ع) روایت شده است که فرمودند:
«خانه را گچ‌كاری كن، درون و درگاهش را جارو كن و خانه را نظیف نگهدار و چراغ را قبل از غروب آفتاب روشن كن، این كارها فقر را زایل و روزی را زیاد می‌كند» (مجلسی، 1404ق، ج76، ص303).
در واقع همان گچ کاری که برای قبور ممنوع بود تا از ورود میکروب به درون قبور جلوگیری نکند، در این‌جا برای منزل سفارش شده است تا از ورود و لانه کردن میکروب در منزل و رشد و ازدیاد آن جلوگیری کند، حکمت سفارش به جارو کردن که علاوه بر نظافت از تکثیر میکروب نیز جلوگیری می‌کند.
امروزه بر همگان معلوم است که وجود نور برای جلوگیری از گسترش قارچ‌ها (که نوعی از میکروب هستند) ضروری است. لذا امام(ع) به روشن کردن چراغ قبل از غروب سفارش می‌فرمایند تا فرصتی برای تکثیر آن‌ها به وجود نیاید؛ این موارد ظرائفی در بهداشت محیط است که برای مردمان آن زمان به‌خصوص در جوامع غیر‌اسلامی قابل تصور نبود.
در سفارشی دیگر پیامبر گرامی اسلام(ص) تأکید می‌فرمایند:
«زباله را در طول روز از منزل خارج کنید، چرا که نشیمن‌گاه شیطان (میکروب) می‌شود» (مجلسی، 1404ق، ج73، ص175).[5]
در سبک زندگی اسلامی، زباله باید در طول روز جمع آوری و خارج شود نه در طول شب، چرا که میکروب‌ها در فضای بدون نور فعالیت خود را بیشتر می‌کنند و آلودگی بیشتری به وجود می‌آورند.
رسول‌خدا(ص) فرمود: «دستمال چرب را در خانه قرار ندهید، زیرا آن، پرورش‌گاه شیطان می‌شود» (مجلسی، 1404ق، ج73، ص176).
امروز برای ما حقیقت این پیام روشن است و خوب می‌دانیم که پارچۀ چرب بهترین محیط برای رشد میکروب است.
روایاتی که در مورد نظافت و شستشوی ظروف و لباس‌ها وارد شده است، بسیار هستند و ما تنها به بخشی اشاره کردیم؛ اگر سبک زندگی اسلامی در جامعه جاری و ساری می‌گشت، مسلمانان با تفاوت بسیار زیاد از سایر جوامع، سالم‌ترین مردمان بودند.
5. میکروب و هوای راکد خانه
جریان هوا در محیط منزل یا کار از اهمیت به‌سزایی برخوردار است و از یک سو با تزریق مداوم اکسیژن تازه موجب شادابی انسان می‌شود و از سوی دیگر با جریان هوا، محیط مستعد پرورش و تکثیر میکروب نخواهد بود.
از نشانه‌های هوای راکد در محیط، تار بستن عنکبوت است، امام علی(ع) آن را لانۀ شیطان (میکروب) معرفی می‌کند (مجلسی، 1404ق، ج60، ص260)[6] و در روایتی دیگر امر به ازالۀ آن می‌کند (مجلسی، 1404ق، ج73، ص175)‌‌، در واقع اشارۀ اصلی حضرت و انتقادشان به این است که محیط خانه نباید مستعد تار بستن عنکبوت باشد و می‌خواهد به این طریق ما را به اهمیت جریان هوا در خانه واقف نمایند تا به هنگام معماری ساختمان به این مسئله دقت داشته باشیم.
لذا در روایات، از بلندی سقف بیش از 5/3 تا 4متر منع شده است؛ زیرا در این صورت موجوداتی در آن فضا ساکن خواهند شد (مجلسی، 1404ق، ج73، ص151) که مقصود از این ساکنان مجهول الهویه «میکروب‌ها» هستند.
در عین حال راه علاج رکود هوا به جریان انداختن هوا است؛ امام علی(ع) برای مردمان آن زمان می‌فرماید:
«حركت بال‌های كبوتر شیطان را می‌راند» (مجلسی، 1404ق، ج73، ص162).
طبق دستورالعمل برخی دیگر از روایات می‌بایست در برخی کنج‌های خانه محلی برای لانه کردن کبوتر تعبیه کرد تا با حرکت بال‌های پرنده، هوا از رکود خارج شود و جریان هوا مانع از رشد و تکثیر میکروب گردد.
شاید چنین به نظر برسد که لانه‌سازی برای کبوتر، آن هم در محیط خانه کار بسیار شاق و ناراحت کننده‌ای است، اما توجه به دو نکته در این مورد لازم است، اول این‌که احساس نامطلوب از این کار با توجه به زندگی امروز است و تا صد سال قبل گربه و سگ از حیواناتی بودند که حضورشان در خانه امری عادی، بلکه لازم بود؛ نکتۀ دوم اهمیتی است که این موضوع دارد و ائمه هدی(ع) در سبک زندگی‌ای که برای ما ترسیم نموده‌اند، به سالم بودن هوا اهتمام داشته‌اند، چرا که ثابت شده است اگر اکسیژن کافی یا هوای سالم به سیستم بدن انسان نرسد، در نوع تفکر و بینش فرد و به‌دنبال آن رفتار و کردار او تأثیر نامطلوب خواهد داشت.
بنابراین با امکانات موجود آن زمان، کبوتر بهترین راهکار سالم‌سازی هوای منزل به‌شمار می‌آمد. اما در زندگی‌های امروزی این مشکل را با پنکه، کولر و بهتر از همه با سیستم‌های تهویه مطبوع مرتفع می‌کنند.
6. میکروب و بهداشت فردی
پیام‌های بهداشتی اسلام در حوزۀ سلامت فردی، بیشتر جنبۀ پیش‌گیرانه دارند، که در بسیاری از این روایات، به میکروب اشاره شده است.
امام صادق(ع) از پدرانش از رسول‌خدا(ص) نقل می‌كند كه فرمود:
«كسی از شما سبیل خود را بلند نكند و موی پایین شكم و زیر بغل‌ها را وانگذارد، زیرا شیطان (میکروب) در آن‌ها پنهان می‌شود و آن‌جا را محلی برای پرورشگاه خود می‌كند» (مجلسی، 1404ق، ج73، ص88).
ازالۀ موهای زاید و کوتاه‌ کردن سبیل و ناخن از جمله قوانین ده‌گانۀ بهداشتی حنیفیت است که اول بار لزوم آن توسط خداوند بر حضرت ابراهیم(ع) ابلاغ گردید (طباطبایی، 1367، ج7، ص304)‌‌، تا سلامتی مؤمنان با رعایت آن تضمین گردد.
انبیا همواره پایه‌گذاران تمدن بوده‌ و ابلاغ احکام حنیفیت به حضرت ابراهیم(ع) نقطۀ عطفی در سلسلۀ نبوت‌ها بود و می‌توان از حیث اهمیت، رسالت انبیا را به پیش و پس از حضرت ابراهیم(ع) تقسیم کرد؛ با این حساب این احکام بهداشتی قدمتی حدود 4000 ساله دارند که علی‌رغم سفارشات معصومین(ع) هنوز هم عده‌ای از عمل به آن غافل هستند.
امام باقر(ع) می‌فرماید:
«كوتاه كردن ناخن، از آن‌رو لازم است كه پناهگاه شیطان است و فراموشى مى‌آورد» (کلینی، 1407ق، ج6، ص490).
امروز در این‌که زیر ناخن بلند، جایگاه مناسبی برای میکروب است، شکی نداریم اما برای این‌که چه ارتباطی میان بلندی ناخن و فراموشی وجود دارد، پاسخی نداریم و هنوز دانشمندان حکمت آن را کشف نکرده‌اند.
این‌گونه روایات در زمینۀ میکروب و بهداشت فردی بسیار است که به همین میزان اکتفا می‌کنیم.

سرایت و قرنطینه

با وجود این‌که آشنایی دیداری انسان با ریزموجودات میکروسکوپی سابقه‌ای چند صد ساله دارد، اما انسان از گذشته‌های دور با تجربه، دانسته بود که برخی از امراض همچون بیماری طاعون از فرد بیمار به شخص سالم انتقال می‌یابد که بسیاری آن را «استشمام بیماری» می‌گفتند و لذا سعی می‌شد بیماران را قرنطینه کنند و با انجام برخی مراقبت‌ها و کارهای درمانی آن‌ها را درمان کنند.
در این میان استیصال و ناتوانی بشر در برابر بیماری‌های مسری کار را به‌ آن‌جا رسانده بود که به انجام کارهای خرافی می‌پرداختند، مثلاً در برخی جوامع غربی با پوشیدن لباس‌های عجیب و گذاشتن نقاب‌های وحشتناک و ایجاد صداهای ترسناک سعی می‌کردند بیماری واگیردار را بترسانند تا سرزمین آن‌ها را ترک کند.

الف) سرایت در اسلام

اصل در اسلام به هنگام مواجهۀ با بیماری، مسری بودن آن است، مگر این‌که خلافش ثابت شود؛ این حقیقت در ادامۀ بحث به وضوح روشن خواهد شد.
در منابع دینی به سرایت برخی از بیماری‌ها تصریح شده است، به طوری که نمی‌توان در اصل آن تشکیک نمود؛ در روایتی از پیامبر گرامی اسلام(ع) نقل شده است که فرمودند:
«لا یورد ذوعاهة علی مُصحّ؛ مریض را بر سالم وارد نكنند» (مجلسی، 1404ق، ج62، ص82).
ظاهر روایت بر این دلالت دارد که هرگونه عیادت از بیمار را منع می‌کند، البته این روایت با روایات متعدد در استحباب عیادت از بیمار در تعارض است و این تعارض تنها با حمل مورد روایت به مجهول بودن نوع بیماری به لحاظ سرایت، قابل حل است.
مطابق این روایت، اصل در بیماری‌ها سرایت است، چرا که حضرت(ع)، به‌طور مطلق از حضور فرد بیمار به میان افراد سالم منع فرموده‌اند؛ ولی این بدان معنا نیست که اگر ما از عدم سرایت بیماری اطمینان داشتیم، از حضور بیمار در میان افراد سالم مانع شویم یا به تعبیر دیگر به عیادت فرد بیمار نرویم، در واقع این روایت در مقام بیان این مطلب است که در صورت عدم شناسایی بیماری، اصل را بر سرایت بگذارید و از تماس بیمار با افراد سالم جلوگیری کنید تا وضعیت بیمار روشن گردد.
همچنین از آن حضرت(ع) نقل شده است:
«‌فِرَّ مِنَ الْمَجْذُومِ فِرَارَكَ مِنَ الْأَسَدِ؛ فرار کن از جذامی چنان که از چنگال شیر می‌گریزی» (مجلسی، 1404ق، ج72، ص131).
در ماجرای دیگر، فرد جذامی به نزد پیامبر(ص) می‌آید تا با آن حضرت بیعت كند، اما پیامبر(ص) دستش را به سمت او دراز نكرده و می‌فرماید: «دستت را نگه‌دار، بیعتت را گرفتم» (مجلسی، 1404ق، ج62، ص83).
برخی، روایات فوق را با مواردی که از پیامبر(ص)(مجلسی، 1404ق، ج62، ص82) و اهل‌بیت(ع) (کلینی، 1407ق، ج2، ص123) نقل شده است به این معنا که با جذامیان هم غذا شده‌اند، در تعارض دانسته و در تلاش برآمده‌اند با توجیهاتی نه چندان موجه، این روایات را سازش دهند و این در حالی است که بیماری جذام دو گونه است؛ یک نوع آن خشک و مسری نیست؛ و نوع دیگر مسری هستند. لذا جذامیانی که بیماری مسری دارند از ورود به شهرها و میان مردم منع می‌شدند، به احتمال زیاد جذامیانی که با معصومین(ع) هم غذا شده‌اند، بیماری‌شان مسری نبوده است.
مردم به لحاظ اشمئزازی که نسبت به چهره و بدن آن‌ها دارند، از بیماران جذامی غیرمسری نیز دوری می‌کنند؛ لذا این امر چیزی از بزرگواری معصومین(ع) نمی‌کاهد، بلکه مقام علمی ایشان را به رخ می‌کشد.
بر این اساس جذامیانی که توصیه شده از آنان دوری شود، کسانی هستند که بیماری‌شان مسری است، اما پیام روایت این است که در صورت عدم آگاهی از نوع جذام، اصل بر مسری بودن است و باید از فرد بیمار دوری شود.
بنابراین نه تنها اسلام به واقعیتی با عنوان سرایت معتقد است، بلکه اصل را در بیماری، مسری بودن آن می‌داند، مگر خلافش معلوم شود؛ نبی مکرم اسلام(ص) همچنان که امر به دوری از بیماران مسری می‌فرمود، خود نیز بدان عمل می‌کرد، به طوری که نقل شده است که آن حضرت از همسری که دچار درد چشم (خاصی) می‌شد، دوری می‌فرمود (متقی هندی، 1401ق، ج7، ص130).
در روایت نقل شده است فردی از امام کاظم(ع) می‌پرسد:
«اگر طاعون در شهری آمد و من آن‌جا بودم، باید از آن‌جا خارج شوم؟ فرمودند: بله. پرسید اگر در روستایی بود چه؟ فرمودند: بله. پرسید اگر در خانه بود چه؟ فرمودند: بله خارج شوید. گفتم؛ ما از رسول‌خدا(ص) این‌گونه حدیث می‌کنیم که فرمودند: فرار کردن از طاعون مانند فرار کردن از جهاد است! امام(ع) فرمودند: پیامبر خدا(ص) این را برای کسانی فرمودند که در نقاط حساس و مرزهای مبارزه با دشمن بودند و وقتی آن‌جا طاعون آمد، سربازان از ترس فرار کرده و جبهه را خالی کردند و پیامبر(ص) این مطلب را به ایشان فرمودند» (حرعاملی، 1416ق، ج2، ص430).
این روایت ضمن زدودن شبهه‌ای مهم، بر دوری از بیماری واگیردار تأکید می‌کند، در مباحث بعد روشن خواهد شد که چه وقت و چه زمانی نباید از بیماری فرار نمود.
در روایتی نقل شده است که پیامبر(ص) می‌فرماید:«به افراد مبتلا به خوره زیاد نگاه نکنید و وقتی با آنان گفتوگو می‌کنید، به‌ اندازه یک نیزه از آنان دور باشید» (مجلسی، 1404ق، ج62، ص83).
این که می‌فرمایند زیاد به آن افراد نگاه نکنید جنبۀ بهداشت روانی دارد، چرا که نگاه به این افراد می‌تواند موجب آسیب‌های روانی شود، اما فاصلۀ لحاظ شده هم جالب توجه است، چرا که طول یک نیزه حدود دو متر است و این اندازه میزانی است که امروز هم برای جلوگیری از سرایت بیماری توسط متخصصین توصیه می‌شود.
امام سجاد(ع) در نفرین به دشمنان اسلام می‌فرمایند:
«اللَّهُمَّ وَامْزُجْ مِیاهَهُمْ بِالْوَبَاءِ وَأطْعِمَتَهُمْ بِالأَدْوَاءِ؛ خداوندا! آب‌هایشان را به وبا و غذاهایشان را با دردها (امراض) بیامیز» (صحیفه سجادیه: دعای27).
در این روایت امام(ع) ضمن معرفی بستر میکروب وبا که آب است، از خداوند می‌خواهد که آب دشمنان را به این میکروب بیامیزد تا بدان مبتلا گردند، پس امام(ع) به سرایت معتقد است و وجود بیماری مسری از مسلمات اسلام است.

بررسی روایت «لا‌عدوى فی الإسلام»

علی‌رغم وجود روایات متعدد در اثبات این‌که اصل در بیماری از نظر اسلام سرایت است که به برخی از آن‌ها اشاره گردید، روایت «لا‌عدوی فی الاسلام» موجب برخی برداشت‌های غلط گردیده است، این روایت که سند آن از طریق شیعه بسیار ضعیف است؛ در منابع اهل‌سنت به جهت نقل در صحاح مسلم و بخاری (بخاری، 1422ق، ج7، ص19، 26، 27 و 31) صحیح است، هرچند که در میان اهل‌سنت نیز موجب چالش‌هایی شده است و در میان ایشان بر تعارض آن با روایات محکم دیگر در همان صدر اسلام جدال‌هایی رخ داده است (ر.ک: مسلم، 1421ق، ج7، ص31و32).[7]
این روایت در منابع شیعی چنین نقل شده است:
«نضر‌بن‌قرواش جمّال (شتردار) می‌گوید: از امام صادق(ع) دربارۀ شتری كه جرب (لوئیس، 1374، ص84)[8] دارد پرسیدم كه آیا آن را از ترس سرایت جرب از دیگر شترانم جدا كنم؟ و نیز از سوت زدن برای حیوان برای این‌كه آب بیاشامد، سؤال كردم؛ امام(ع) در پاسخ فرمود: یک بادیه‌نشین نزد رسول‌خدا(ص) آمد و عرض كرد: یا رسول‌الله! من به گوسفند و گاو و شتر ارزان قیمت برمی‌خورم كه به «جرب» مبتلا هستند، دوست ندارم كه آن‌ها را بخرم، مبادا جربشان به شتر و گوسفندانم سرایت كند؛ پیامبرخدا(ص) به او فرمود: پس، چه كسی اوّلی را مبتلا كرد؟ سپس فرمود: سرایت (عدوى)، فال‌ بد، فال پرنده شب، سوت‌زدن، شیرخوارگی بعد از فصال و بریدن از شیر، تعرّب بعد از هجرت، روزه سکوت از روز تا شب، طلاق قبل از ازدواج، آزادی پیش از بردگی و یتیمی بعد از بلوغ، در اسلام نیست» (مجلسی، 1404ق، ج55، ص318).[9]
در توضیح و توجیه روایت فوق که پیامبر(ص) به صراحت سرایت (عدوی) را در اسلام نفی فرموده است، مطالب بسیاری گفته شده است، از جمله این‌که مقصود نفی فاعلیت بالاستقلال طبیعت (میکروب) است و این مفهوم را بسیاری از علمای فریقین نقل و تأیید نموده‌اند. اما پرواضح است که این نوع تعبیرکردن درست نیست، چرا که اولاً هر مسلمانی فاعلیت مستقل از خالق را برای مخلوق منکر است و این می‌شود توضیح واضحات؛ دوماً اینکه ظهور روایت در نفی سرایت است؛ سوماً این‌که سؤال سائل ارتباطی به این معنا ندارد.
برخی از افراط گرایان در حوزۀ طب سنتی با استناد به ظهور این روایت از واگیری بیماری‌های مسری پرهیز نمی‌کنند و دیگران را هم تشویق به بی‌مبالاتی در این زمینه می‌کنند، ایشان معتقدند مقصود روایت این است که مسلمان با در پیش گرفتن سبک زندگی اسلامی بیمار نخواهد شد و با اشاره به روایات هم ‌غذا شدن معصومین(ع) با بیماران جذامی توکل به خدا را حلّ مشکل بیان می‌کنند؛ بطلان این توجیه با توجه به تعارضش با روایات دوری از بیماری‌های واگیردار و توضیح چگونگی هم غذا شدن پیامبر(ص) و اهل‌بیت(ع) با جذامیان معلوم گردید.
در این زمینه گمانه‌زنی‌های دیگری نیز شده است که اصل آن‌ها همراه با نقدشان به صورت تفصیلی در برخی منابع بیان گردیده است (ر.ک: کریمیان، 1395، ص12) و ما به جهت رعایت اختصار از بیان آن پرهیز می‌کنیم.
با اندکی دقت و توجه به متن روایت می‌توان فرض محتملی را طرح کرد که زمینۀ تعارض منحل شود و نیازی به راه حل‌های بعد از اثبات تعارض نباشد؛ به نظر می‌رسد با توجه به این‌که «عدوی» در زمرۀ «طیره» آمده است و طیره یکی از موارد نه‌گانه‌ای است که در حدیث رفع بیان شده است، لذا در حکم نیز باید به آن موارد ملحق شود.
مطابق نظر مشهور علما موارد نه گانه حدیث رفع، حقیقت‌شان نفی نشده است، بلکه آثار یا حکم آن موارد توسط خداوند از ذمۀ مکلفین برداشته شده است؛ لذا با توجه به این‌که سرایت از یافته‌های روشن بشر است که از گذشته‌های دور بدان معتقد بوده است، نفی حقیقت آن به هیچ وجه معقول نیست و غرض، نفی آثار حقوقی آن است.
این امر مهم با فرمایش امام علی(ع) تقویت می‌گردد که فرموده است:
«و الطیره لیست بحق، والعدوی لیست بحق» (نهج البلاغه: حکمت400).
در این روایت حضرت نمی‌فرماید سرایت وجود ندارد، بلکه حکم آن را نفی می‌فرماید.
بنابراین فرض نقش فاعلی شخص بیمار منتفی می‌گردد، بدین معنا که فاعل ضامن نیست و در صورت سرایت بیماری هیچ حقی برای شخص مبتلا شده نسبت به فرد مبتلا کننده به وجود نمی‌آید.
اصلی‌ترین مؤید این تعبیر فرازی از فرمایش پیامبر گرامی اسلام(ص) در این روایت است که پرسید:«یا اعرابی فمن اعدی الاول؟ ای اعرابی! بار نخست از چه کسی سرایت کرد؟» به قرینه این فراز از روایت که در ظاهر ارتباطی به سؤال بادیه نشین ندارد، چند فرض در ذیل بیان می‌شود:
الف) این‌که (العیاذ بالله) گفته شود پیامبر(ص) متوجه سؤال اعرابی نشده و چنین پاسخی داده است، قطعاً فرض باطلی است.
ب) این‌که پیامبر(ص) سخن عامیانۀ بادیه نشین را به مفهومی بلندتر منتقل فرموده و در مقام بیان حقوق این مسئله است تا بفهماند در سرایت حقی برای فرد مبتلا شده نسبت به مبتلا کننده وجود ندارد تا این‌که بخواهد ادعای خسارت نماید؛ این تعبیر با فرض ما مطابقت دارد.
ج) این‌که قائل شویم در نقل سخن اعرابی دقت نشده است، ولی فرمایش پیامبر(ص) به دقت ضبط شده است؛ البته مقصود بروز اشتباه از ناحیۀ امام(ع) که ناقل بخش دوم روایت است، نمی‌باشد، بلکه در نقل‌های بعدی این بی‌توجهی صورت گرفته است، لذا احتمال آن وجود دارد که سؤال اعرابی از حقوق صاحب حیوان مبتلا شده نسبت به صاحب حیوان مبتلاکننده بوده است که این تعبیر هم با فرض ما سازگار است.
هـ) این‌که پیامبر(ص) مانند موارد دیگر، پاسخ به سؤال از آنچه که مد نظر اعرابی بوده است داده‌اند، از مواردی است که برای دیگران غیب و برای رسول‌خدا(ص) عیان بوده است، در این صورت نیز، فرض ما به قوت خود باقی خواهد بود.
لذا مسئله می‌تواند به این شکل حل شود و تعارضی میان روایت «لاعدوی فی الاسلام» با روایات دیگر به وجود نخواهد آمد.

ب) قرنطینه در اسلام

قرنطینه به معنی محدود کردن اجباری به منظور جلوگیری از فراگیر شدن بیماری یا عامل خطرساز است که به‌طور معمول در مورد انسان‌ها انجام می‌شود، ولی در پاره‌ای موارد برخی جانوران نیز قرنطینه می‌شوند.
واژۀ قرنطینه یک لفظ ایتالیایی است که به معنای دورۀ چهل روزه است، قرنطینه راه‌کاری است که جوامع بشری از گذشته‌های دور در برابر بیماری‌های مسری اعمال می‌کردند و منحصر به یک جامعه نبوده است، اما کمیت آن نسبت مستقیمی با میزان رعایت بهداشت و محیط زندگی داشته است.
در اسلام نیز از همان آغاز، این مسئله بروز و نمود داشته است، به طوری که شهید مطهری(ره) نوشته است:
«پس از آن‌که عمر‌بن‌خطاب اطلاع پیدا کرد که در شام طاعون آمده و تصمیم گرفت وارد شهر نشود، ابوعبیده جراح به او اعتراض‌ کرد که آیا می‌خواهی از قضا و قدر الهی فرار کنی؟ عمر پاسخ داد: عبدالرحمن‌بن‌عوف روایت کرد که از رسول‌خدا(ص) شنیده است‌ که اگر در شهری طاعون پیدا شد و شما در آن شهر بودید از آن شهر خارج‌ نشوید، ولی اگر در شهری پیدا شد و شما در خارج آن شهر بودید، داخل آن‌ شهر نشوید» (مطهری، 1372، ج1، ص430).
پس از نقل این مطلب ایشان توضیح داده‌اند که چون در آن هنگام، قرنطینه وجود نداشت، برای جلوگیری از همه‌گیری بیماری، مردم مبتلا به طاعون، رعایت حال مردم جاهای‌ دیگر را می‌کردند و از شهر خارج نمی‌شدند و به جای دیگر نمی‌رفتند؛ این در حالی است که قرنطینه معنای دیگری ندارد و به خوبی در نقل تاریخی منعکس شده است و قرنطینه معنایش ممانعت از ورود افراد سالم به میان افراد مریض و بالعکس است، اما آنچه در این میان رهزن شده است، قرنطینه کل شهر بوده است که شهید بزرگوار نسبت به آن توجه نداشته‌اند.
قرنطینه مطابق روایات، زمانی لازم می‌شود که بیماری واگیردار به محله سرایت کرده باشد و قبل از آن حکم به فرار از بیماری مسری می‌شود، در روایت آمده است:
«زمانی که طاعون به اهل مسجدی سرایت کرد، آن‌ها حق ندارند به میان دیگران بگریزند» (مجلسی، 1404ق، ج6، ص122).[10]
در این روایت مسجد نماد محله است و مقصود آن است که اگر به اهل محله سرایت کرده باشد، نباید از محله خارج شوید و بیماری را منتشر کنید.
علامۀ مجلسی(ره) پس از ذکر این روایت می‌فرماید: این نهی به جهت تعارض با روایات دیگر حمل بر کراهت می‌شود، حال آن‌که روایات قبلی فرار را در مواردی روا دانسته‌اند که همه‌گیر نشده است یا به کل محله، سرایت نکرده است.
روایت دیگری مؤید این معنا است:
«علی‌بن‌جعفر از برادرش امام کاظم(ع) سؤال می‌کند که در زمان شیوع وبا در یک منطقه آیا صحیح است فرد از آن بگریزد؟ امام(ع) پاسخ می‌دهند: بگریزد مادامی که به مسجدی که در آن نماز می‌گزارد سرایت نکرده باشد، پس اگر در میان اهل مسجد شایع شد، صحیح نیست که فرار کند» (مجلسی، 1404ق، ج6، ص122).[11]
در این روایت نیز امام(ع) شرط فرار از بیماری را سرایت نیافتن آن به محله و اهلش بیان می‌فرماید و پس از سرایت مانند روایات دیگر از اهل محل می‌خواهد که از آن منطقه خارج نشوند تا بیماری به سایر مناطق سرایت نکند.
از رسول گرامی اسلام(ع) روایت شده است که فرمودند:
«اگر بیماری طاعون (یا هر بیماری مسری خطرناک دیگری) بیاید و انسان در شهرش بماند و به خاطر خدا صبر كند و بداند كه جز آن‌چه خداوند برایش مقدّر كرده به او نمى‌رسد، خداوند متعال به چنین فردی اجر شهید عنایت می‌فرماید» (متقی هندی، 1401ق، ج10، ص77).[12]
در متن روایت از «یقَعُ الطّاعونُ» استفاده شده است که دلالت بر استقرار و شیوع در کل شهر دارد، لذا در این روایت پیامبر(ص) از مردم می‌خواهد که پس از شیوع بیماری در شهر، از خارج شدن خودداری کنند و برای این خودداری انتظار جزای خیر از خداوند داشته باشند.
نتیجه‌‌گیری
از آنچه گذشت، روشن گردید که در اسلام به وجود موجوداتی که با چشم غیرمسلح قابل رؤیت نیستند و سبب اتفاقات و فعل و انفعالاتی در این جهان می‌شوند اشاره شده است؛ همچنین لزوم و وجوب قرنطینه در اسلام با توجه به روایات نقل شده بسیار روشن است؛ در هیچ دین و آیینی نمی‌توان چنین صراحتی را در بیان لزوم قرنطینه و زمان آن پیدا کرد؛ لذا طبق نظر اسلام تا زمانی که بیماری شایع نشده است، باید از آن دوری کرد، اما پس از شیوع بیماری در محله که ملاک آن در جامعۀ اسلامی مسجد است بر مردم تکلیف است که بیرون نروند و سایر مردمان را به آن آلوده نسازند.

پی‌نوشت‌

[1]. «فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَری‏ مِنْ فُطُورٍ»؛ «با دقت دوباره نظر کن، آیا هیچ اختلال و فطوری در نظام عالم می‌بینی؟»
[2]. «لا تدَعُوا آنیتَکُم بغیر غطاء فإنّ الشیطانَ إذا لم تُغَطَّ آنِیهٌ بَزقَ فی‌ها و آخذ ممّا فی‌ها ماشاء».
[3]. مادۀ «وکاء»: «لا تَشرَبُوا إلا مِن ذی اِکاءِ؛ ای وکاءٍ».
[4]. «لا تشرب من موضع اذنه و لا من موضع كسره فإنّه مقعد الشّیطان».
[5]. «لا تبیتوا القمامة فی بیوتكم و أخرجوها نهارا فإنها مقعد الشیطان».
[6]. «بیتُ الشَّیطانِ مِن بُیُوتِکُم بیتُ العَنکبوتِ».
[7]. هنگامی که ابوهریره حدیث «لایورد الممرض علی المصح» را نقل می‌کند، پسرعموی وی حارث‌بن‌ابی ذباب دوسی به وی می‌گوید: تو که حدیث لاعدوی را از پیامبر(ص) نقل کردی، پس چگونه این حدیث را نقل می‌کنی؟ و بحث آن دو به مشاجره شدید کشیده تا جایی که ابوهریره به ناسزا گفتن به زبان حبشی رو می‌آورد.
[8]. بیماری پوستی جرب، پیدا شدن دمل‌های ریز و همراه با خارش شدید است.
[9]. «اخبرنا نضر‌بن‌قرواش الجمال قال: سألت اباعبدالله علیه السّلام عن الجِمال یكون بها الجرب أعزلها من إبلی مخافة أن یعدی‌ها جربها؛ و الدابة ربما صفرتُ لها حتی تشرب الماء فقال ابوعبدالله علیه السّلام: إن أعرابی أتی رسول الله صلّی الله علیه و آله فقال: یا رسول الله انی اصیب الشاة و البقرة و الناقة بالثمن الیسیر و بها جرب فاَكره شرائها مخافة ان یعدی ذلك الجرب ابلی و غنمی؟ فقال له رسول الله صلّی الله علیه و آله: یا اعرابی فمن اعدی الاول، ثم قال رسول الله صلّی الله علیه و آله: لا عدوی و لا طیرة و لاهامة و لا شوم و لاصفر و لا رضاع بعد فصال و لا تعرّب بعد هجرة و لاصمت یوما الی اللیل و لاطلاق قبل نكاح و لاعتق قبل ملكٍ و لایتمَ بعد أدراک».
[10]. «أنه إذا وقع الطاعون فی أهل مسجد فلیس لهم أن یفرّوا منه إلى غیره».
[11]. «رواه علی‌بن‌جعفر فی كتاب المسائل، عن أخیه موسى(ع) قال: سألته عن الوباء یقع فی الارض هل یصلح للرجال أن یهرب منه؟ قال: یهرب منه ما لم یقع فی مسجده الذی یصلی فیه، فإذا وقع فی أهل مسجده الذی یصلی فیه فلا یصلح الهرب منه».
[12]. «قال النبی الأكرم محمد(ص): لَیسَ مِن أحَدٍ یقَعُ الطّاعونُ فَیمكُثُ فی بَلَدِهِ صابِراً مُحتَسِباً یعلَمُ أنَّهُ لا یصیبُهُ إلاّ ما كَتَبَ أللّهُ لَهُ إلاّ كانَ لَهُ مِثلُ أجرِ شَهیدٍ».

فهرست منابع

قرآن‌کریم.
نهج البلاغه.
صحیفۀ سجادیه.
1. ابن‌ابی‌جمهور، محمد‌بن‌زین‌الدین، عوالی اللآلی العزیزیة فى الأحادیث‌الدینیة، تحقیق: مجتبی عراقی، قم: موسسۀ سیدالشهداء(ع)، 1403ق.
2. ابن‌بابویه، محمد‌بن‌علی، من لایحضره الفقیه، بیروت: دارالأضواء، 1405ق.
3. أبوالحسن القشیری النیسابوری، مسلم‌بن‌الحجاج، صحیح مسلم، محقق: محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت: دارإحیاء التراث العربی 1421ق.
4. بخاری، محمد‌بن‌إسماعیل، صحیح البخاری، محقق: محمد زهیر‌بن‌ناصر الناصر، بیروت: دارطوق النجاة، 1422ق.
5. پاک‌نژاد، رضا، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر(ص)، تهران: اسلامیه، 1360.
6. حرعاملی، محمد‌بن‌حسن، تفصیل وسائل الشیعه، قم: موسسه آل‌البیت، 1416ق.
7. رضوی، مرتضی، مسئلۀ حیات و روح در زیست شناسی اسلامی، بخش مقالات، پایگاه اطلاع رسانی بینش نو.
8. ــــــــــــ، دانش ایمنی در اسلام، تهران: مرکز تحقیقات و تعلیمات حفاظت و بهداشت کار، 1380.
9. صانعی، سیدمهدی، پاکیزگی و بهداشت در اسلام، قم: بوستان کتاب،1390.
10. طباطبائی، محمدحسین، ترجمۀ تفسیر المیزان، ترجمۀ ناصر مكارم شیرازی، تهران: رجاء، ۱۳۶۷.
11. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1387.
12. كلینی، محمدبن‌یعقوب‌بن‌اسحق، الأصول، فروع، الروضة من الكافی، مصحح علی‌اكبر الغفاری، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407ق.
13. کریمیان، محمود، حدیث «لاعدوی» انتساب و مفهوم شناسی، قم: فصلنامۀ علمی پژوهشی علوم حدیث، دورۀ 21، شمارۀ اول، 1395.
14. متقی هندی، علاء‌الدین علی، كنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، تحقیق بکری حیانی، بیروت: موسسۀ الرساله، 1401ق.
15. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار(ع)، بیروت: دارإحیاء التراث العربی، 1404ق.
16. مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت، مجموعه آثار، تهران: صدرا،1372.
17. معلوف، لوئیس، المنجد، قم: دهاقانی، 1374.

روح الله رضوی؛ فصلنامه علمی تخصصی پاسخ؛ شمارۀ 18