ارسطوئيات و علم اصول فقه.
علم اصول فقه كه خود منطق و متدلوژي علم فقه است بهره وافري از منطق ارسطويي جُسته و ميجويد. اصول فقه منهاي اين عنصر منطقي از هم ميپاشد و تقريباً چيز بيمصرفي ميشود. بنابراين بهرهجويي از اين منطق براي اين علم سخت ضرورت دارد و به اصطلاح جنبه حياتي دارد و بايد نيز چنين باشد.
اين حقيقت يكي از مواردي است كه نشان ميدهد هميشه بايد اين منطق با ما باشد و ما نيز با آن باشيم. اين تنها ما نيستيم بل انسانها در هر مليت و آييني با هر فكر و انديشهاي هرگز مستغني از منطق ارسطويي نيستند، آنچه هست شناخت ماهيت، قلمرو، محل و مكان لزوم و ضرورت آن است و همچنين شناخت عرصههايي كه اين منطق نبايد به آنها وارد شود، ميباشد. دو شناختي كه اين كتاب بهخاطر آنها تدوين شده است.
براي توضيح بهتر مسأله، لازم است نگاهي به اندام اصول فقه داشته باشيم:
و در موارد “تعارض” بر اساس قواعد ممهّده “تعادل و تراجيح” رفتار ميشود.
مشاهده ميكنيم كه در “رابطه انسان با لفظ” عنصر “مفهوم شناسي” و “ذهن شناسي” در اين علم نقشي اساسي دارد و نيز: مقولههاي “قطع، ظن و شك” سخت نيازمند “مفهوم شناسي” هستند.
پس علم اصول فقه از دانشهائي است كه يكي از عناصر تشكيل دهنده آن ذهن شناسي و مفهوم شناسي است و بايد از منطق ارسطويي بهره جويد؛ زيرا همانطور كه مكرر گفته شد، دانش مفهوم شناسي و ذهن شناسي، منطق و متدلوژياي غير از منطق مذكور ندارد و از اين جا روشن ميشود كساني كه منطق ارسطويي را يا سيستمبندي آن را بيفايده يا غير ضروري ميدانند سخت در اشتباهند و گويا هيچ آگاهي از شناخت انواع دانشها ندارند.
براي توضيح “رابطه علم اصول فقه با منطق ارسطوئي” توجه به دو مطلب ضرورت دارد:
1ـ منطق ارسطويي و منطق اصول فقه:
اشتباهي كه در علم اصول ما رخ ميدهد و گاهي نتايج بس تاسف باري بهبار ميآورد اين است كه برخيها گمان ميكنند كه علم اصول فقه منطق فقه است و منطق ارسطويي منطق علم اصول فقه است.
نمودار بالا به خوبي نشان ميدهد كه منطق ارسطويي تنها عنصري از عناصر منطق علم اصول را تشكيل ميدهد. عناصر ديگري نيز در اين ميان به شرح زير حضور دارند:
بنابراين منطق ارسطوئي يكي از شش عنصري است كه در كنار عناصر پنجگانه ديگر ايفاي نقش ميكند و عناصر ششگانه در كنار هم علم اصول يعني همان منطق فقه را تشكيل داده و به وجود ميآورند و هر كدام از عناصر پنجگانه يك علم ويژه هستند و منطق خودشان را دارند. يعني علم اصول كه خود يك منطق است از هم سويي و هم ياري پنج علم و يك منطق، حاصل ميگردد. اين موضوع در نمودار زير روشن ميشود:
(شناخت رابطه تكليفي انسان با خدا)
يكي از عواملي كه شكاف ميان نحله اخباري و نحله اصولي را عميقتر ميكند همين “اشتباه” است. از جانبي برخي از اصوليان دچار اشتباه فوق ميگردند و از جانب ديگر اخباريان اين اشتباه آنها را درك و احساس ميكنند؛ امّا به جاي اين كه نقطه و نكته اشتباه را توضيح دهند اصولگرايي را متهم ميكنند.[1] بدينسان يك دافعه دو جانبه رخ ميدهد كه هيچ وقت به تفاهم و حل مشكل نميانجامد.